«قنبر» نام غلام با وفای امام علی (ع) است که در نیمه‌ی دوم سده‌ی اول هجری، به دستور حَجّاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسیده است. در منابع تاریخی اطلاعات کمی درباره قنبر وجود دارد؛ اما در فرهنگ عامه مردم ایران حضور پررنگی دارد و در بسیاری از فتوّت‌نامه‌ها و ولایت‌نامه‌های فارسی، بارها از وی یاد شده است. همچنین برای وی مجالس روضه و تعزیه نیز برپا می‌شده و بر همین اساس، شبیه‌نامه‌هایی نیز مرتبط با وی وجود دارد. این نوشتار در پی آن است تا با ارائه شواهد متعددی از متون فرهنگ و ادب عامه از قبیل فتوّت‌نامه‌ها، ولایت‌نامه‌ها و شبیه‌نامه‌ها، جایگاه دینی قنبر را نزد مردم ایران نشان دهد. در پایان مقاله نیز در ارتباط با همین موضوع، رساله‌ای دستنويس با عنوان داستان فتح حبشه و مسلمان شدن قنبر بازخوانی و تصحیح شده است.
چکیده
«قنبر» نام غلام با وفای امام علی (ع) است که در نیمه‌ی دوم سده‌ی اول هجری، به دستور حَجّاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسیده است. در منابع تاریخی اطلاعات کمی درباره قنبر وجود دارد؛ اما در فرهنگ عامه مردم ایران حضور پررنگی دارد و در بسیاری از فتوّت‌نامه‌ها و ولایت‌نامه‌های فارسی، بارها از وی یاد شده است. همچنین برای وی مجالس روضه و تعزیه نیز برپا می‌شده و بر همین اساس، شبیه‌نامه‌هایی نیز مرتبط با وی وجود دارد. این نوشتار در پی آن است تا با ارائه شواهد متعددی از متون فرهنگ و ادب عامه از قبیل فتوّت‌نامه‌ها، ولایت‌نامه‌ها و شبیه‌نامه‌ها، جایگاه دینی قنبر را نزد مردم ایران نشان دهد. در پایان مقاله نیز در ارتباط با همین موضوع، رساله‌ای دستنويس با عنوان داستان فتح حبشه و مسلمان شدن قنبر بازخوانی و تصحیح شده است.

کلیدواژه‌ها: قنبر، امام علی (ع)، فتوّت‌نامه‌ها، ولایت‌نامه‌ها، شبیه‌نامه‌ها، نسخ خطی، فرهنگ عامه مردم ایران.

مقدمه
قنبر غلام و همراه همیشگی مولای متّقیان علی (ع) است که احتمالاً نزدیک به سه دهه از عمر امام (ع) را در خدمت آن حضرت و مجری اوامرش بوده است. ارتباط ویژه قنبر با امیر مؤمنان (ع) به عنوان غلام خاص و محرم اسرار آن حضرت، در دوره‌های بعدی جایگاه و محبوبیت ویژه‌ای را برای وی میان شیعیان به وجود آورده است. با این حال، بر خلاف تعدادی از دیگر اصحاب امام علی (ع) که به تفصیل درباره آنها سخن گفته و قلم زده شده است، آنچنانکه باید و شاید، به شخصیت قنبر پرداخته نشده و درباره جایگاه وی در فرهنگ عامه، بررسی و پژوهش علمی صورت نگرفته است.
در این نوشتار در پی آنیم با استناد به متون فرهنگ عامه، جایگاه دینی قنبر را نزد مردم ایران در گذشته بازشناسی کنیم. برای این منظور، در آغاز، نگاه مختصری به شخصیت تاریخی قنبر داشته‌ایم؛ سپس تلاش کرده‌ایم تا با مطالعه و بررسی نمونه‌هایی از ادبیات صوفیان و درویشان، به ویژه فتوّت‌نامه‌های جوانمردان، و نیز نمونه‌هایی از شبیه‌نامه‌ها و ادبیات رایج در مراسم تعزیه و روضه‌خوانی‌های مذهبی، جایگاه قنبر را در این ادبیات واکاوی کنیم.
در ادامه، نمونه‌هایی از ولایت‌نامه‌ها و جنگ‌نامه‌های امام علی (ع) را، که غالباً جنبه اسطوره‌ای داشته و به شیوه نقالی تهیه شده است، معرفی و نقش قنبر را در آنها بررسی کرده‌ایم. در بخش پایانی مقاله نیز یک نمونه از این گونه ولایت‌نامه‌ها را با عنوان ذکر فتح حبشه و مسلمان شدن قنبر، به جهت ارتباط مستقیمی که با قنبر دارد، بازخوانی و تصحیح کرده‌ایم.

شخصیت تاریخی قنبر
درباره خانواده، نسب و قبیله قنبر و حتی کنیه وی، هیچ یک از منابع معتبر رجال، تاریخ و تراجم، اطلاعی به دست نداده‌اند. تنها از روایتی که شیخ مفید در باب شهادت قنبر به دستور حجّاج بن یوسف ثقفی (حکـ . 75-95ق) نقل کرده است، چنین برمی‌آید که کنیه وی «ابوهمدان» بوده است. 1
ر.ک: المفید البغدادی، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج1، ص328. برخی از نویسندگان متأخر، در زمینه اصل و نسب قنبر، دچار اشتباهاتی شده‌اند که ناشی از فهم نادرست متون تاریخی است. محمدرضا الانصاری، با استناد به رجال برقی، قنبر را از خواص اصحاب امیر مؤمنان (ع) از قبیله «مُضَر» دانسته و احتمال داده است با توجه به اینکه قنبر عرب نبوده، پس شاید حلیف (هم‌پیمان) این قبیله بوده است. (ر.ک: الانصاری، قنبر المذبوح فی حبّ علی (ع)، ص14). اما به نظر می‌رسد برقی عبارت «از خواص اصحاب امیر مؤمنان (ع) از مُضَر» را منحصراً برای یکی دیگر از یاران آن حضرت (ع) به نام «تمیم بن حذیم ناجی»، که بلافاصله قبل از قنبر از وی یاد کرده، به کار برده است. (ر.ک: البَرقی، رجال البَرقی، ص39). در لغت‌نامه دهخدا نیز آمده است که قنبر مکنّی به «ابوالشعثاء» و غلام «عمر بن عبیدالله بن معمر» معروف به ابن معمر بوده و نام قنبر را علی (ع) بر وی نهاده است. (ر.ک: دهخدا، لغت‌نامه، ج1، ص470؛ ج11، ص15668). در حالی‌که بی‌تردید، ابوالشعثاء شخصیت مستقل دیگری است که در اینجا به اشتباه با قنبر غلام علی (ع) یکی دانسته شده است.
به باور نگارنده، عدم وجود اطلاعاتی درباره اصل و نسب و قبیله قنبر را می‌توان ناشی از آن دانست که او از موالی و بردگان غیر عرب بوده و شاید در جنگ به اسارت مسلمانان درآمده است.
در بیشتر منابع رجال شیعه، از قنبر در شمار یاران امام علی (ع) یاد شده، اما توضیحات چندانی درباره وی بیان نشده است. از میان رجالیان متقدّم شیعه، برقی در رجال خود با عنوان «قنبر مولی علی (ع)» 2
البرقی، همان، ص40.
و شیخ طوسی با تعبیر «قنبر مولی امیرالمؤمنین (ع)» از وی یاد کرده‌اند. شیخ طوسی با اینکه در ذیل کسانی که از امام علی (ع) روایت کرده‌اند، از قنبر یاد کرده، اما افزوده است که هیچ روایتی از او نیافتیم. 3
طوسی، رجال طوسی، ص79.
در اختصاص شیخ مفید نیز، وی از «سابقین مقرّبین» از اصحاب امام علی (ع) معرفی شده است. 4
المفید البغدادی، الاختصاص، ص7.

در تعدادی از منابع رجال و تراجم و طبقات اهل سنت نیز از قنبر یاد شده است. ابن سعد در طبقات خود از قنبر در ذیل طبقه اول از تابعین اهل کوفه که از امام علی (ع) روایت کرده‌اند، نام برده و تنها با تعبیر «مولی علی بن ابی‌طالب» (ع) و بدون هیچ سخن دیگری، او را معرفی کرده است. 5
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج4، ص441.

ابن ابی‌حاتم رازی درباره قنبر نوشته است که او «خادم علی بن ابی‌طالب» (ع) بوده و از ایشان روایت نموده است. 6
ابن ابی‌حاتم الرازی، الجرح والتعدیل، ج7، ص146.
به گفته ابن ماکولا قنبر از امام علی (ع) و از کعب بن نوفل سلمی (و او از بلال) روایت کرده است. 7
ابن ماکولا، الاکمال، ج7، ص100.
از میان مورخان نیز مسعودی از قنبر با عنوان «حاجب» (دربان) امام علی (ع) (در دوره خلافت ایشان) یاد کرده است. 8
از جمله، ر.ک: مسعودی، التنبیه والإشراف، ص258. مسعودی به قول دیگری، سالم غلام دیگر امام علی (ع) را حاجب آن حضرت دانسته است. ر.ک: همو، ص261.

به طور دقیق مشخص نیست که قنبر از چه زمانی به خدمت امام علی (ع) درآمده است؛ اما وجود نام وی در برخی اخبار دوره خلافت عمر بن خطاب، از جمله داستان قضاوت امیرالمؤمنین (ع) میان فرزند و مادری که با یکدیگر اختلاف داشتند 9
ر.ک: کلینی، الکافی، ج7، صص423-424؛ طوسی، تهذیب‌الاحکام، ج6، صص304-306.
، و قضیه ناودان خانه عباس عموی پیامبر (ص) 10
ر.ک: القمی، سفینة‌البحار، ج6، صص116-117.
نشان می‌دهد که قنبر لااقل از زمان خلیفه دوم در خدمت امام علی (ع) بوده است.
اخبار و شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد قنبر همواره ملازم امام علی (ع) و خادم و یار خاص آن حضرت، به ویژه در دوران خلافت ظاهری ایشان بوده است. شیخ کلینی در کافی و شیخ صدوق در توحید خود روایتی از امام صادق (ع) نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمود: «قنبر غلام علی (ع) آن حضرت را بسیار دوست می‌داشت و زمانی که علی (ع) [از منزل] خارج می‌شد، او نیز با شمشیر به دنبال ایشان می‌رفت. ...» 11
کلینی، همان، ج2، ص59؛ صدوق القمی، التوحید، ص338.

همچنین از امام صادق (ع) به نقل از امام باقر (ع) روایت شده است که امام علی (ع) در یک بیت شعر فرمود:
«لما رأیتُ امراً مُنکرا
أوقدتُ ناری ودَعوتُ قنبرا»
یا به نقل دیگری:
«إنّی إذا أبصرتُ شیئاً مُنکرا
أوقدتُ ناری ودَعوتُ قنبرا»
یعنی: اگر با کار زشت و منکری مواجه شوم، آتش را برافروخته و قنبر را صدا می‌زنم. 12
طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص74؛ مفید البغدادی، الاختصاص، ص73.

قنبر به عنوان غلام و ملازم و یار همیشگی امام علی (ع)، به احتمال زیاد در همه جنگ‌های دوره خلافت امیرمؤمنان(ع) در رکاب آن حضرت شرکت داشته است. از خبری که شیخ طوسی از یعقوبی نقل کرده است، بر می‌آید که در زمان ورود امام علی (ع) به بصره پس از جنگ جمل، قنبر در کنار ایشان حضور داشته است. 13
طوسی، تهذیب‌الاحکام، ج10، ص150.

درباره حضور قنبر در جنگ صفّین، گزارش‌های صریح‌تری وجود دارد؛ در برخی منابع تاریخی آمده است که امام علی (ع) پرچمی را به دست غلام خود قنبر سپرد. 14
ر.ک: ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص279.
در برخی منابع شیعه نیز از کشته شدن غلام معاویه به دست قنبر در این جنگ، سخن به میان آمده است. 15
ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج3، ص203؛ مجلسی، بحارالانوار، ج32، ص580.
از روایتی منقول از امام جعفر صادق (ع) چنین برمی‌آید که قنبر پس از امام علی(ع)، تا زمان شهادت امام حسن مجتبی (ع) (حدود سال 50ق) در خدمت ایشان بوده است. 16
کلینی، ج1، صص300-301.

قنبر از جمله یاران امیر مؤمنان (ع) است که به دست حَجّاج بن یوسف ثقفی والی خونریز و ستمگر امویان در عراق (سال‌های 75-95هـ ق) به شهادت رسید. مهم‌ترین منبع ما در آگاهی از چگونگی شهادت قنبر، ارشاد شیخ مفید است که داستان شهادت وی را به نقل از سیره‌نویسان، به تفصیل بیان کرده است. 17
مفید البغدادی، الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی العباد، ج1، ص328.
در برخی منابع حدیثی شیعه نیز به نقل از امام هادی (ع)، گفتگوی مفصل میان حجاج و قنبر پیش از شهادت وی، روایت شده است. 18
طوسی، اختیار معرفة الرجال، صص75-76؛ عیّاشی، تفسیر العیّاشی، ج1، ص359.

با این حال، بر اساس قول دیگری که در تواریخ محلی خراسان مطرح شده، قنبر در نیشابور از دنیا رفته و مزار وی نیز در همان شهر قرار داشته است. به گفته ابن فندق بیهقی (د. 565ق)، «قنبر مولی و حاجب امیرالمؤمنین علی [ع] مدتی در بیهق متوطن شد و اینجا تأهل ساخت»؛ و قبر وی در نیشابور در محل «مسجد هانی» قرار داشته است. 19
بیهقی، تاریخ بیهق، ص25.
حاکم نیشابوری (د. 405ق) نیز به وجود تربت قنبر «در جوارِ فرات‌آباد» نیشابور 20
حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، تصحیح بهمن کریمی، ص152. نام این محل در تصحیح شفیعی کدکنی از همین کتاب (ص226)، به صورت «فرت‌آباد» ضبط شده است.
و به حضور خاندان وی در این شهر اشاره کرده است. 21
حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، تصحیح شفیعی کدکنی،ص 78 و 238.


قنبر در ادبیات صوفیان، جوانمردان و درویشان
از دیدگاه جوانمردان و شماری از طریقت‌های تصوف (نظیر قلندران و خاکساریان)، قنبر از نخستین جوانمردان در صدر اسلام و از مهم‌ترین نمادهای جوانمردی به شمار می‌آید. در بیشتر فتوّت‌نامه‌ها و رسائل این طریقت‌ها که با ادبیاتی شبه عامیانه، در قرون میانی و متأخر (در فاصله دوره ایلخانی تا قاجار) نگاشته شده، از قنبر به عنوان یکی از هفده میان‌بسته یا کمربسته‌ای یاد شده است که سلمان فارسی به اشاره و دستور حضرت امیر مؤمنان (ع)، آنها را میان بست؛ یا به تعبیری کمر بست. 22
ر.ک: کاشفی سبزواری، فتوّت‌نامه سلطانی، صص121 - 122؛ افشاری، فتوّت‌نامه‌ها و رسائل خاکساریه (سی رساله)، صص122-124 و 128.

در مظهرالعجایب منسوب به عطار نیشابوری نیز از قنبر به عنوان یکی از هفده تن یار خاص امام علی (ع) یاد شده است که امام (ع) با آنها میان بسته است. برخی ابیاتی که در آن به این موضوع اشاره شده، چنین است: 23
عطار نیشابوری، مظهر‌العجایب، ص52.

وآنکسان کایشان بُدندی بی‌نظیر
جمله بودند از محبّان امیر
چون نصیر و قنبر و سلمان ما
بوذر و عمّارِ یاسر زآن ما
این جماعت هیفده تن بوده‌اند
در طریق شاه ره پیموده‌اند
بر اساس یک فتوّت‌نامه قلندران حیدری از دوره صفوی، حضرت امیر (ع) در «مسجد بغداد» با هفت نفر میان بست که قنبر یکی از آنهاست. 24
افشاری و مداینی، چهارده رساله در باب فتوّت و اصناف، ص289. اسامی شش نفر دیگر عبارت است از: سلمان، نصیر، ابوذر، بابای عمرو، مقبل و بشیر.
در فتوّت‌نامه سلطانی ـ که از قدیمی‌ترین فتوّت‌نامه‌های موجود است ـ قنبر به صورت «قنبرعلی» نامیده شده و اشاره شده است که او در آن وقت (در زمان میان‌بستن) آزاد بود. 25
کاشفی سبزواری، همان، ص122.
در یک فتوّت‌نامه شاطران نیز قنبر به عنوان پیک حضرت امیرالمؤمنین (ع) معرفی شده است. 26
افشاری و مداینی، همان، ص126.

در فتوّت‌نامه قصابان و سلاخان، قنبر در داستان جوانمرد قصاب حضور دارد و واسطه میان وی و شاهِ مردان علی مرتضی (ع) است. بر اساس این داستان، زمانی‌که شاهِ مردان بر جوانمرد قصاب گذر می‌کند و به او دستوری می‌دهد و جوانمرد قصاب که شاهِ مردان را نمی‌شناسد، به آن اعتنا نمی‌کند، قنبر نزد وی می‌رود و می‌گوید: مگر شاهِ مردان را نشناختی؟ جوانمرد که به تقصیر خود پی می‌برد، برآشفته و بی‌قرار می‌شود و دستان خود را با ساطور قطع می‌کند و چشمان خود را از حدقه درمی‌آورد. سپس از قنبر می‌خواهد تا او را نزد شاهِ مردان ببرد. وقتی که به نزد امام (ع) می‌رسد، شاهِ مردان چشمان و دستان جوانمرد را در محل خود می‌نهد و شفایش می‌دهد، و او نیز به پای حضرت می‌افتد و معذرت‌خواهی می‌کند. 27
همو، ص188.

بر اساس همین فتوّت‌نامه، پس از آنکه امیر مؤمنان (ع) قلعه خیبر را فتح و درِ آن را می‌کند و آهن آن را میان صحابه قسمت می‌کند، سه حلقه در دست ایشان می‌ماند. حضرت به قنبر دستور می‌دهد که آن سه حلقه را به جوانمرد قصاب بدهد. «پس قنبر آن سه حلقه را در بغداد به جوانمرد قصاب داد و گفت كه: حضرت شاه مردان این را از برای تو فرستاده است و این سه حلقه اشارت به شریعت و طریقت و حقیقت است. پس جوانمرد آن سه حلقه را از قنبر بستد و ببوسید و در گردن كاردمال انداخت.» 28
همو، ص185.

در فتوّت‌نامه دلاکان، قنبر و سلمان در داستانی که چگونگی پیدایش سُمباده را شرح می‌دهد، حضور دارند. شرح این داستان چنین است: روزی حضرت امیرالمؤمنین در کوهساری می‌گذشت و از زیر دست و پای دُلدُل سنگها ریزه ریزه می‌شدند، حضرت به قمبر گفت که: این سنگ‌پاره‌ها [را] بردار و از برای سلمان ببر که به کار او می‌رود. قمبر آنها را برای سلمان آورد. سلمان آنها را به تعلیم حضرت امیرالمؤمنین به کار برد. پس معلوم شد که چرخ سمباده از آن ایّام مانده است. 29
افشاری، همان، ص97.

قنبر نزد خاکساریان و اهل حق نیز از تقدس و جایگاه معنوی ویژه‌ای برخوردار است. در رساله درویش گلشیر سبزواری (از مجموعه رسائل اهل حق)، قنبر در کنار سه شخصیت دیگر یعنی سلمان، جابر و بلال، یکی از چهار ملک حضرت مرتضی علی (ع) دانسته شده است. 30
خواجه‌الدین، کشکول خاکساری، صص21 - 22.
در رساله درویش نورعلی‌شاه امجد العرفاء نیشابوری نیز قنبر یکی از چهار پیر شریعت معرفی شده است. 31
سه تن دیگر عبارت‌اند از: حضرت محمد (ص)، سلمان و بلال. ر.ک: همو، ص22.

در تعدادی از این گونه متون، قنبر در ردیف شخصیت‌هایی همچون سلمان و حسن بصری به عنوان کسانی که کسوت درویشی از امام علی (ع) به واسطه آنها، سلسله‌وار به صوفیان و درویشان به ارث رسیده، معرفی شده است. چنانکه در منظومه‌ای که در بیان کسوت درویشان و رموز آنها سروده شده، آمده است: 32
همو، ص112.

قنبری خود ارث ما از قنبر است
زانکه قنبر جان‌نثار حیدر است
خرقه از مولای درویشان بود
خرقه‌پوشی فخر از ایشان بود
در منظومه دیگری، چنانکه در ابیات زیر آمده است، تاج درویشی را حضرت مصطفی (ع) بر سر علی (ع) نهاد و او نیز تاج بر سر قنبر و سلمان نهاد: 33
همو، ص121.

مصطفی تاج بر سرش بنهاد
فتح هر کار را به دستش داد
بعد ازان تاج را شهِ مردان
داد آن دم به قنبر و سلمان

مجالس روضه و تعزیه قنبر و شبیه‌نامه‌های شهادت وی
قنبر از شخصیت‌های برجسته و پرتکرار در شبیه‌نامه‌های مذهبی است و حتی برای وی مجالس روضه‌ای نیز برگزار می‌شده است. نمونه‌های متعددی از شبیه‌نامه‌های خطی و چاپی وجود دارد که موضوع آنها مجلس شهادت قنبر به دستور حجاج بن یوسف ثقفی است. در تعداد قابل توجهی از این شبیه‌نامه‌ها، شهادت قنبر با شهادت شخص دیگری به نام «مهلب»، که گاه به صورت «محلب» یا «مخلب» تصحیف شده، پیوند خورده است.
در کتابخانه مجلس شورای اسلامی، چهار شبیه‌نامه خطی ناقص با عنوان شهادت قنبر و مخلب به شماره‌های 20303، 20304، 20305 و 20306 وجود دارد. عناوین افراد این شبیه‌نامه‌ها عبارت‌اند از: جناب امیر(ع)، امام حسین(ع)، امام محمد باقر (ع)، امام جعفر صادق (ع)، قنبر، غلام، صحابه، مخلب، پسر مخلب و زن مخلب. 34
ر.ک: کوچک‌زاده، فهرست توصیفی شبیه‌نامه‌های دوره قاجار: شبیه‌نامه‌های گنجینه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، صص204-206.

شبیه‌نامه شماره 20303 با بیت زیر از زبان امام حسین (ع) پایان می‌یابد:
به هم‌ره بیاور حوران و غلمان
اندر عزای قنبر کن افغان
در شبیه‌نامه شماره 20305، امیر مؤمنان (ع) از زبان قنبر مدح و رثا شده است که بخشی از آن را به شرح زیر بازخوانی کرده‌ایم:
حُکم از کلام خالق اکبر کند علی
آفاق ز نور منوّر کند علی
فرمان به رجعت شه خاور کند علی
بی‌جبرئیل کار پیمبر کند علی
از ذوالفقار دفع غضنفر کند علی
تا از سنان علاج ز عنتر کند علی
چون شیر دشت ارجم 35
گویا تصحیف نام «دشت ارژن» (منطقه‌ای میان کازرون و شیراز) است که بر اساس یک داستان اسطوره‌ای، امام علی (ع) در آنجا سلمان را از دست شیر نجات داده است.
دندان زند به هم
از صولتش پلنگ گریزد سوی عدم
سلمان فارسی نخورد نیم ذرّه غم
دست دعا برآورد از صدق دم به دم

یا علی مرکز وجود تویی
در جهان هر چه هست و بود تویی
خیمه‌ی شرع را عمود تویی
قدرت حضرت ودود تویی
کنار (؟) خیمه‌ی کبود تویی
صاحب رحم و لطف و جود تویی
قاتل مجمع یهود تویی
یا علی قمبرت به فرمانت
ای که گردم تصدّق جانت
ای مسمّی به حیدر صفدر
وی ملقّب به ساقی کوثر
قاتل عَمر حیّه و عنتر
رتبه‌ات را بنازم ای سرور
جبرئیل امین تو را چاکر
ای که ...... از تو تا صف محشر
جنگ خیبر و بستن بربر
ای که بحر علوم حق را در
پاسبانت اباذر و قمبر
ای که هستی تو شافع محشر
روز عید غدیر ای سرور
بازویت را گرفت پیغمبر
گفت بر جمع مؤمن و کافر
هست نایب مناب من حیدر
هر که از حکم او بپیچد سر
هست مأوای او به نار سقر
یا علی قمبرت به فرمانت
کاش می‌شد تصدّق جانت
از من پیر روسیاه حزین
بر تو بادا سلام الغمگین (؟)
من ندانم که‌ای؟ روی به کجا؟
که ز شأن تو سروری پیدا
گر تو را مهر مصطفی باشد
مطلبت گو به من چه می‌باشد؟
آری آری منم غلام علی
چاکرم من به شاه لم یزلی
از برای علی در افغانم
روز و شب بهر او ثنا خوانم
بعد مرگ علی دلم خون است
از غمش دیده‌هام جیحون است
به کجا می‌روی؟ بگو ز وفا
تا شریکت شوم در این سودا
آرزویم همی بُدی به جهان
که روم پای‌بوس تشنه لبان
یا حسین قمبرت به فرمانت
جان صد من تصدّق جانت
شبیه‌نامه کامل دیگری به شماره 20440 در همین کتابخانه، با عنوان مخلب و شهادت قنبر (با توی دیوار گذاردن حضرت امام محمد باقر را به حکم حَجّاج ملعون) معرفی شده است. این نسخه در تاریخ 1331ق نگاشته شده و نگارنده آن «میرزا محمدباقر معین‌البکا» (د. 1325ق) ـ شبیه‌گردان دوره قاجاری ـ است. شخصیت‌های این شبیه‌نامه عبارت‌اند از: امام محمد باقر (ع)، قنبر، مخلب، زن مخلب، پسر مخلب، پیامبر، اهل مدینه، فاطمه، ملک، بَنّا، حَجّاج و غلام حَجّاج. 36
ر.ک: همو، ص304 و 305.

کاظم دهقانیان نصرآبادی نیز دو نسخه خطی تعزیه، حاوی دو روایت متفاوت از مجلس شهادت قنبر را در شهرستان تفت معرفی کرده است. 37
دهقانیان نصرآبادی، نسخه‌های خطی تعزیه در شهرستان تفت، ج1، ص307؛ ج2، ص211.
در همین راستا می‌توان به شبیه‌نامه‌ای با عنوان جنگ مهلب دیوار گذاردن ابوالقاسم و شهادت قنبر علی به شماره 124547 در کتابخانه آستان قدس رضوی، و شبیه‌نامه دیگری از دوره قاجار با عنوان جنگ شهادت قنبر به شماره 124577 در همین کتابخانه اشاره کرد.
یک شبیه‌نامه چاپی نیز با عنوان شهادت قنبر به شماره 15/214221 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی معرفی شده است. شخصیت‌های آن عبارت‌اند از: حجاج، غلام، سادات، امام محمد باقر (ع)، قنبر، صالح، زن صالح، امام حسین (ع)، حضرت امیر (ع). دو بیت پایانی این شبیه‌نامه از زبان قنبر و به شرح زیر است: 38
ر.ک: کوچک‌زاده، فهرست توصیفی شبیه‌نامه‌های پراکنده: شبیه‌نامه‌های گنجینه خطی و مخزن چاپی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، صص249 - 250.

گواه باش خدایا به عرصه محشر
شدم شهید به راه محبت حیدر
اقول اشهد ان لا اله الا الله
محمد است رسول و علی ولی الله
در شبیه‌نامه چاپی شهادت حضرت علی (ع) (همراه با جوانمرد قصاب) که به شماره 12/214220 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می‌شود، قنبر از شخصیت‌های اصلی است. این شبیه‌نامه نیز با ابیاتی از زبان قنبر، به شرح زیر پایان می‌یابد: 39
ر.ک: همو، صص226 - 227.

یا علی! ای صاحب تیغ دو سر
خیز و به مسجد بیا تو با پسر
ناد علیا علیا یا علی

بار دگر شو تو به دلدل سوار
تا به رکابت بدوم بنده‌وار
آرزوی قنبر زارت برآر
ناد علیا علیا یا علی
در همین راستا، گفتنی است که در ضمن مراسم تعزیه‌های حضرت امیر مؤمنان علی (ع)، آیینی به نام «قنبرخوانی» یا «روضه قنبر» وجود داشته است که تا کنون نیز در تعدادی از شهرهای ایران اجرا می‌شود. در این آیین، شخصی با شمایل قنبر، در کسوت درویشی و تاج قلندری بر سر و تبرزین به دوش (که کاملاً منطبق با تصویر ترسیم شده از وی در دیوارنگاره‌های اماکن مذهبی و نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای است)، به رثای مولای خود علی (ع) می‌پردازد.
در شهرستان یزد، روضه قنبر در فاصله روز نوزدهم تا شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان، اما بیشتر در روز بیستم و بیست و یکم رمضان برگزار می‌شود. خواندن این روضه مخصوص زنان است و شرکت‌کنندگان همه زن هستند و هیچ مردی حتی پسربچه‌ها حق ورود به مجلس را ندارند. اعضای برگزار کننده روضه قنبر همه زن و عبارت‌اند از: مصیبت‌خوان حضرت علی (ع)؛ مصیبت‌خوان حضرت زینب؛ زنی در نقش قنبر و نعمان جرّاح. شرح خلاصه این روضه چنین است که قنبر از صحرا به کوفه بازمی‌گردد و با مشاهده اضطراب و پریشانی مردم کوفه، به در خانه حضرت امیر (ع) می‌رود و چنین می‌خواند:
من که شده خاک سیه بر سرم
خادم درگاه علی، قنبرم
منتظر دیدن آن سرورم
ناد علیاً علیاً یا علی
آمده قنبر به در خانه‌ات
ای به فدای تو و کاشانه‌ات
خلق تمامی همه دیوانه‌ات
ناد علیاً علیاً یا علی
حضرت علی (ع) با شنیدن صدای قنبر می‌گوید:
می‌رسدم ناله قنبر به گوش
نیست کسی تا کند او را خموش؟
می‌شنوم هر دم از او این خروش
ناد علیاً علیاً یا علی
حضرت زینب در جواب پدر می‌گوید:
آمده قنبر به در خانه‌ات
خلق تمامی همه دیوانه‌ات
آه شها قنبر نیکو شعار
اشک فشانده است چو ابر بهار
گوید و گرید ز غمت زار زار
ناد علیاً علیاً یا علی
گفتگوی میان قنبر و علی (ع) و زینب به همین شکل ادامه می‌یابد و مجلس روضه با از دنیا رفتن امام علی (ع) به پایان می‌رسد. 40
وکیلیان، رمضان در فرهنگ مردم، صص100-102.

احمد وکیلیان در توصیف مراسم تعزیه حضرت علی (ع) در شب بیست و یکم رمضان که در کازرون برگزار می‌شود، می‌نویسد: در وسط مجلس تعزیه بستری گسترده است و یک نفر در نقش حضرت علی (ع) در آن خوابیده و شخص دیگری در نقش حضرت زینب (س) با چارقد و چادر مشکی و دو نفر دیگر در نقش امام حس (ع) و امام حسین (ع) در کنار بستر امام نشسته‌اند. در این حال قنبر در حالی که افسار اسبی در دست دارد وارد مجلس شده و جمعیت را می‌شکافد و پیش می‌آید و چنین می‌خواند:
آمده‌ام از حَبش و زنگبار
خدمت شاهنشه دلدل سوار
تا به رکابش بدوم بنده‌وار
ناد علیاً علیاً یا علی
بندگی [نوکری] خسرو والاتبار
کرده‌ام از روز ازل اختیار
تا به رکابش بدوم بنده‌وار
ناد علیاً علیاً یا علی
در این حال زینب از پشت به سخن می‌آید:
صاحب این ناله سوزنده کیست
آتش اندوه فروزنده کیست
نغمه‌زنان بلبل گوینده کیست
ناد علیاً علیاً یا علی
قنبر پاسخ می‌دهد:
حلقه به گوش در حیدر منم
چاکر آن شاه غضنفر منم
نوکر داماد پیمبر منم
ناد علیاً علیاً یا علی
سپس زینب گوید:
بار خدایا چه فغان (صدا) دیگر است
صاحب این ناله یقین قنبر است
ورد زبانش همه دم حیدر است
ناد علیاً علیاً یا علی
و این گفتگو میان قنبر و زینب ادامه پیدا می‌کند. 41
همو، صص93-96.


قنبر در ولایت‌نامه‌ها و جنگ‌نامه‌های اسطوره‌ای امام علی (ع)
در گذشته، جنگ‌نامه‌ها و ولایت‌نامه‌هایی در میان شیعیان رواج داشته که موضوع آنها شرح جنگ‌ها و حماسه‌آفرینی‌های امام علی (ع) بوده است. تعداد قابل توجهی از این ولایت‌نامه‌ها آمیخته با افسانه و خیال‌پردازی بوده و موضوع آنها جنگ‌ها و نبردهای امام علی (ع) با دشمنان و پادشاهان کافری بوده است که در نهایت به دست امام علی (ع) کشته یا اسیر می‌شدند و یا گاه اسلام می‌آوردند. مهم‌ترین ولایت‌نامه‌های موجود، به نظم و سروده شاعران فارسی زبان است که مشهورترین و ارزشمندترین آنها از نظر ادبی، خاوران‌نامه سروده «ابن حسام خوسفی» است.
در مثنوی خاوران‌نامه، قنبر در کنار چند تن دیگر از یاران امام علی (ع) و صحابه پیامبر (ص) همچون مالک اشتر، سعد وقّاص، ابوالمحجن ثقفی و عَمرو بن امیّه، از شخصیت‌های اصلی داستان خاور زمین به شمار می‌آید. بر اساس این داستان، زمانی‌که امام علی (ع) به دعوت «چیپال زنگی» رهسپار «حصن ظفر» می‌شود، قنبر در پای قلعه در انتظار مولایش می‌نشیند که ناگاه جمعی از سپاهیان خاور زمین به او یورش می‌برند و او را مغلوب و اسیر می‌کنند و با خود به سوی خاور زمین می‌برند. امام علی (ع) پس از جنگ با قطّار آدم‌خوار و کشتن او، لشکر اسلام را به به سمت خاور زمین هدایت می‌کند و پس از جست‌وجوی بسیار، قنبر را در «حصن ملوک» می‌یابد و می‌رهاند. 42
مرادی، تازیان‌نامه پارسی: خلاصه خاوران‌نامه ابن حسام خوسفی، صص79-100.

ولایت‌نامه‌ها و جنگ‌نامه‌های افسانه‌ای فراوانی به شیوه نقالی و نثر عامیانه، از دوره‌های متأخر باقی مانده است. در بسیاری از این ولایت‌نامه‌ها و جنگ‌نامه‌ها، قنبر نقش و حضور پررنگی دارد و گاه یار و یاور اصلی امام (ع) در نبرد ایشان با دشمنان و کافران است. نسخه خطی شماره 1665 در کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و نیز نسخه خطی شماره 10411 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، دو نمونه از مجموعه‌های حاوی تعدادی از این دست داستان‌ها و ولایت‌نامه‌ها به شمار می‌آیند. 43
درباره این دو نسخه، ر.ک: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص391؛ افکاری، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران، ج19، ص543- 544.

در داستان جنگ امام علی (ع) با «هشام»، چنانکه در نسخه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی آمده، قنبر شخصیت اصلی داستان است که پس از کسب رخصت از پیامبر (ص)، به دنبال آهوی سفیدی با شاخ‌های زرین می‌رود. اما با سوار تنومندی به نام «هشام» روبه‌رو می‌شود که از سر تا قدم فولاد و زره و جوشن پوشیده است. این دو با یکدیگر وارد جنگ می‌شوند و قنبر زخمی می‌شود. امام (ع) با اسب خود «دُلدار» (دُلدُل) به سوی قنبر راه می‌افتد و به وی و خیمه دشمن و سپاه هفتاد هزار نفری آن می‌رسد و سرانجام هشام به دست امام علی (ع) به قتل می‌رسد. 44
ر.ک: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص133.

در معرفی ولایت‌نامه دیگری با عنوان داستان حضرت علی (ع) در ضمن مجموعه خطی شماره 3111 در کتابخانه گنج‌بخش پاکستان، آمده است که قنبر به دست «هشام کبیر» گرفتار می‌شود و حضرت امیرالمؤمنین (ع) به راه می‌افتد و پس از کشتن هشام، قنبر را از قید رها می‌کند. 45
ر.ک: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه گنج‌بخش، ج3، صص1347-1348.
به نظر می‌رسد که این داستان، تحریر دیگری از داستان جنگ امام علی(ع) با هشام در نسخه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی است.
در جنگ‌نامه امام علی (ع) با «تال مغربی»، پس از اینکه سلمان فارسی به همراه غلامش بشیر، نامه پیامبر (ص) را نزد «تال مغربی» می‌برد و نگهبانان وی به سلمان حمله می‌کنند، امام علی (ع) با اسب خود «دُلدُل» و غلام خود «قنبر» برای جنگ با تال رهسپار دریای مغرب می‌شود. 46
ر.ک: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص128.

در داستان جنگ امام علی (ع) با مالک اژدر 47
در اینجا منظور همان مالک اشتر است که بر اساس اسطوره، در جنگ با امام علی (ع) مغلوب می‌شود و اسلام می‌آورد.
، قنبر در کنار «شاه مردان» و دلدل او، به سوی لشکر مالک می‌تازد؛ و در داستان نجم بن قهرمان و قلعه عقیل نیز، قنبر همراه «شاه مردان» و دلدل است. 48
همو، ج3، ص134.
نام قنبر همچنین در ولایت‌نامه‌های دیگر نیز، همچون داستان خسرو زرین‌کمر و طلوع‌الشجر زنگی و داستان شمعون و شهر جابلسا به چشم می‌خورد و در آنها نقش دارد. 49
همو، ج3، صص129-130 و 132.

همچنین گفتنی است که در فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، منظومه‌ای با عنوان «قنبرنامه» معرفی و موضوع آن، شرح دلاوری و جنگجویی امام علی (ع) و غلام وی قنبر بیان شده است. این منظومه در حاشیه صفحات نسخه‌ای از ترجمه فارسی اکمال الاصلاح تألیف محمد بن علی طباطبایی معروف به سید محمد مجاهد (د. 1242)، به شماره 10205 کتابت شده است. 50
افکاری، همان، ج19، صص252-253.

اما جالب‌ترینِ این داستان‌ها، داستان مسلمان شدن قنبر به دست امام علی (ع) است که روایتی از آن تحت عنوان ذكر فتح حبشه و مسلمان شدن قنبر، در ضمن مجموعه خطی شماره 10411 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می‌شود و ما این داستان را برای بازخوانی و تصحیح در انتهای مقاله برگزیده‌ایم.
چکیده داستان بدین شرح است که «اشکبوس» پادشاه حبشه، برادرزاده‌ای به نام «فتاح» دارد که خواستار ازدواج با دختر وی است. اشکبوس شرط پذیرش ازدواج فتاح با دخترش را، آوردن سر علی بن ابی‌طالب (ع) به نزد خود تعیین می‌کند. فتاح با پسر عموی خود «فضل» ـ پسر اشکبوس ـ با لشکری شصت هزار نفره عازم مدینه می‌شوند. آنها در نخلستان مدینه با امیر مؤمنان علی (ع) روبه‌رو می‌شوند و فتاح بدون اینکه امام (ع) را بشناسد، با وی وارد جنگ تن به تن می‌شود. اما پس از اینکه از امام (ع) شکست می‌خورد، با ایشان آشنا می‌شود. فتاح و فضل و لشکر حبشه جملگی اسلام می‌آورند و فتاح که از آن پس خود را «قنبر» می‌نامد، به خدمت و سرسپردگی امیر مؤمنان (ع) در می‌آید. فضل با مردان خود به حبشه باز می‌گردد و اشکبوس پس از اطلاع از اسلام آوردن آنها، تصمیم به کشتن همه آنان می‌گیرد. فضل به شاه مردان (ع) متوسل می‌شود و امام (ع) در یک چشم به‌هم زدن خود را به دربار پادشاه حبشه می‌رساند. اشکبوس از آن حضرت طلب معجزه می‌کند تا اسلام آورد. امام (ع) ذوالفقار را بر سنگ می‌زند و از آن چشمه‌ای جاری می‌شود که آب آن در دهان مؤمنان شیرین و در دهان کافران تلخ است. اما اشکبوس عناد می‌ورزد و معجزه حضرت را جادوگری به شمار می‌آورد. امام (ع) نیز سر از تن اشکبوس و وزیرش جدا می‌کند و فضل به جای پدر بر تخت پادشاهی می‌نشیند و مردم حبشه نیز اسلام می‌آورند.
تحریر دیگری از همین داستان، اما با تفاوت‌هایی در جزئیات آن، تحت عنوان داستان اشکموس و فتاح در مجموعه شماره 1665 در کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی معرفی شده است. بر اساس این نسخه، فتّاح پسرعموی اشکموس و «افضل» فرزند فتاح است که برای جنگ با امام علی (ع) با صد هزار سوار به مدینه می‌روند. پس از آنکه فتاح در جنگ تن به تن از امام علی (ع) شکست می‌خورد، به همراه افضل به حبشه باز می‌گردد و با اشکموس وارد جنگ می‌شوند. افضل شمشیر معجزآفرین خود را که از دست امیرمؤمنان (ع) گرفته است، بر سنگی می‌کوبد. از سنگ دو چشمه می‌جوشد، یکی زهرآگین، که به سپاه کافران خورده هلاک می‌شوند، و دیگری گوارا، که سپاه افضل از آن می‌نوشند. سرانجام افضل سر اشکموس را از تن جدا می‌سازد و جهودان حبشه اسلام می‌آورند. 51
ر.ک: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج3، صص127-128.

گفتنی است داستان محاربه فتّاح شاه حبشی با امام علی (ع)، از داستان‌هایی است که برای آن مجالس شبیه‌خوانی با آلات و ادوات موسیقی برگزار می‌شده است. در شبیه‌خوانی این داستان، فتّاح شاه پس از شناخت امیر مؤمنان (ع)، نیمتاج شهزادگی ولایت حبشه را از سر برمی‌دارد و تاج قلندری بر سر می‌گذارد نام خود را قنبر می‌نهد. 52
ر.ک: وجدانی، حضرت علی (ع) در نغمه‌های عامیانه ایران، ص88.

بر همین اساس، برای این داستان شبیه‌نامه‌هایی با عنوان فضل و فتّاح وجود داشته است که یک نمونه خطی آن به شماره 20396 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی (مورخ 1326 شمسی و نوشته سید اکبر بکایی تعزیه‌خوان) 53
ر.ک: کوچک‌زاده، فهرست توصیفی شبیه‌نامه‌های دوره قاجار: شبیه‌نامه‌های گنجینه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ص272-273.
و سه نمونه چاپی آن به شماره‌های 7/214220، 11/216583 و 3/308765 در همین کتابخانه موجود است. 54
ر.ک: کوچک‌زاده، فهرست توصیفی شبیه‌نامه‌های پراکنده: شبیه‌نامه‌های گنجینه خطی و مخزن چاپی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ص223 و 266 و 330.

شبیه‌نامه شماره 7/214220، با دو بیت زیر از زبان «فتّاح» ـ پس از نامیده شدن به «قنبر»، پایان می‌یابد: 55
ر.ک: همو، ص224.

شاه نجف خواجه قنبر علی
قنبرم و قنبرم و قنبری
قنبر بی‌دل شده چون بلبلی
قنبرم و قنبرم و قنبری
در ادامه، متن داستان فتح حبشه را بر اساس نسخه کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 10411، از نظر می‌گذرانیم.

ذکر فتح حبشه و مسلمان شدن قنبر
راویان اخبار و ناقلان آثار چنین روایت کرده‌اند که در حبشه پادشاهی بود که نام او اشکبوس بود و از برادرش پسر مانده بود که بسیار سخی و جوانمرد بود و چهل مصاف کرده بود. با عمّ خود گفت که دخترت را به من ده. چراکه بر دختر او عاشق بود. اشکبوس گفت: یا فتّاح! هیچ بی‌شیربها دختر به شوهر ندهند. فتّاح گفت: ای عمّ! ملک و مال و خزینه‌ی پدرم در دست توست و این همه شیربهای دختر توست. اشکبوس گفت: من از او مال نمی‌طلبم، بلکه مرا مطلب دیگر هست. فتّاح پرسید که آن مطلب چیست؟ اشکبوس گفت: امروز به ضرب دست تو کس نیست و تو به اندک لشکر، چهل نوبت، صد هزار مردم را شکست دادی. الحال علی بن ابی‌طالب دشمن من است. گر او را به من بیاوری، من دختر را تسلیم تو نمایم.
فتّاح چون بر دختر اشکبوس مایل بود قبول این معنی نمود و گفت: پسر خود را که فضل نام دارد با شصت هزار مرد آراسته همراه من کن. پس اشکبوس چنان کرده، روی به راه نهادند [و] منزل به منزل قطع می‌کردند تا در مدّت سه ماه به مدینه رسیدند. وقت طلوع آفتاب بود که در یک فرسخی مدینه فرود آمدند و خیمه زدند. پس فتّاح از عشق دختر اشکبوس برخاست. با او غلام و فضل [و] نیز ده کس از زبردستان لشکر برداشت. مطلب فتّاح و فضل آن بود که به مدینه درآیند و علی را ببیند که چگونه مردی است.
القصّه فتّاح با فضل و آن دوازده کس سوار شدند و می‌راندند. اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به دروازة مدینه بیرون آمده که نخلستان را سیراب گرداند. چون چشم فتّاح بر حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) افتاد، پشمینه‌پوشی را دید که از صلابت وی زمین و زمان در لرزه بود. فتّاح با فضل گفت: ای برادر بیا تا از این پشمینه‌پوش احوال علی را بپرسم. فتّاح بانگ بر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) زد که ای جوانمرد! بیا تا از تو احوالی پند پرسم.
چون شاه ولایت را چشم بر فتّاح افتاد، سه نوبت گفت: صدق رسول الله. پس پیش رفت و گفت: چه می‌پرسی؟ فتّاح گفت: می‌خواهم بدانم که تو چه کسی و از کجایی و چه نام داری؟ حضرت فرمود که ای جوانمرد! من عبدالله نام دارم. فتّاح گفت: ای عبدالله! همه اهل مدینه را [می]شناسی؟ حضرت فرمود: بلی. فتّاح گفت: علی را می‌شناسی؟ حضرت فرمود که علی را از من بهتر کس نمی‌شناسد. فتّاح گفت: علی در مدینه است یا به جایی رفته است؟ حضرت فرمود که در مدینه در مسجد پیغمبر (صلی الله علیه وآله) می‌باشد. تو با وی چه مهم داری؟ فتّاح گفت: من از راه دور آمده‌ام که سر علی را از بدن جدا کنم [و] به دیار حبشه برم.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود که علی با تو چه کرده است که تو سر وی را می‌خواهی؟ فتّاح گفت: ای جوان! علی (علیه‌السلام) با من بدی نکرده است؛ اما مرا مطلبی است که بی آنکه سر علی را نبرم، ساخته نمی‌شود. حضرت پرسید که آن چه مطلب است؟ فتّاح گفت: ای جوان! چون تو راست گفتاری من نیز راست بگویم. بدانکه مرا عمّی هست اشکبوس نام و من بر دختر او عاشقم. اشکبوس شیربهای دختر، سر علی (علیه‌السلام) را می‌خواهد و من به واسطه‌ی عشق دختر این کار اختیار کردم.
حضرت گفت: ای جوان از بت‌پرستی بگذری، علی (علیه‌السلام) سر خود را فدای تو کند و جمله مراد تو از او حاصل شود که علی سرّ خداست. فتّاح گفت: ای اعرابی! با من بگوی که هیأت و ترکیب علی (علیه‌السلام) چگونه است؟ شاه ولایت (علیه‌السلام) فرمود که رنگ علی و رنگ من و قدّ علی و قدّ من و زور علی یکی‌ست. فتّاح گفت: اگر زور علی با زور تو یکی‌ست بیا با من محاربه کن ببینم که حریف هستیم؟ پس تیغ از میان کشیده که بر آن حضرت زند. شاه ولایت (علیه‌السلام) سنان را چنان بر دم تیغ او زد که ریزه ریزه شد. فتاح در غضب شد؛ گرز گران از قربوس زین در ربود و حواله‌ی حضرت علی (علیه‌السلام) کرد. حضرت دست دراز کرد؛ سر گرز را بگرفت و از دست فتّاح بیرون کرده، به دور افکند. فتّاح تیغ دیگر را که به زهر آب داده بود، از غلاف کشید و حواله‌ی آن حضرت کرد. شاه ولایت (علیه‌السلام) پشت دست بدان تیغ زهر داده زد که ریزه ریزه شد.
پس حضرت روی به فتّاح کرده گفت: ای فتّاح! سه ضربت بر من زدی و من دو ضربت بر تو بخشیدم. یک ضربت از من بگیر. فتّاح سر در سپر کشید. شاه ولایت (علیه‌السلام) دست دراز کرده، کمربند فتّاح را بگرفت، از قربوس زین ربوده بر دست بلند گردانید. پس گفت: ای فتّاح مرا بر تو رحم می‌آید و او را بر زمین گذاشته، نقابی بر روی فتّاح آویخته بود. نقاب را برداشت. جوان سیه چهره به نظر درآورد و در سنّ سی و سه ساله. الحال خطّ به دور عارضش دمیدن آغاز کرده و گفت: ای جوان معلوم شد که علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) تویی. یا علی (علیه‌السلام) مسلمان می‌شوم به سه شرط: اوّل آنکه مرا به غلامی خود قبول کنی؛ دوّم آنکه حلقه‌ی بندگی در گوش من کنی؛ سیّم آنکه مرا ز خود دور نکنی. اگرچه نسبت به شما گستاخی کردم آن را عفو فرمای. حضرت فرمود که قبول کردم. فتّاح از روی اخلاص مسلمان شد و حضرت علی (علیه‌السلام) وی را قنبر نام نهاد و فضل پسر اشکبوس چون آن حال را ملاحظه نمود او نیز مسلمان شد. پس آن شصت هزار مرد همه مسلمان شدند.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ایشان را به خدمت حضرت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) آورد. پس پسر اشکبوس خدمت کرده گفت: یا رسول الله! (صلی الله علیه وآله) از شما رخصت می‌خواهم که بروم پدر را از راه باطل به دین اسلام دلالت کنم. اگر قبول کند خوب، و الا سرش را از ملک بدن بردارم. حضرت رسالت پناه (صلی الله علیه وآله) امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را فرمود: یا علی (علیه‌السلام) فضل را خلعت بپوشان و به جانب اشکبوس فرست. شاه ولایت فرمان به جای آورده گفت: یا فضل! فردا طلوع آفتاب در پای قلعه‌ی حبشه خواهی بود و این سه ماهه راه را در یک شبانه روز طی خواهی کرد. پس قنبر 56
گویا در اینجا می‌بایست نام فضل نوشته می‌شد، اما به اشتباه نام قنبر ثبت شده است.
وداع کرده سوار شد. حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود که یا فضل! اگر تو را سختی پیش آید مرا بخوان. پس فضل با آن شصت هزار مرد روانه گردید و از آن لشکر سه کس در خدمت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ماندند. یکی قنبر، دوّم فخر، سیّم نصر.
و اما چون فضل ابن اشکبوس با آن سپاه روی به راه آوردند و متوجّه قلعه فرود آمدند، دیده‌بان دید که از راه یثرب گرد عظیم نمودار شد. از میان گرد شصت علم نشانه‌ی شصت هزار مرد نمودار گردید. چون فضل فرود آمد یکی را فرمود که به پای برج رفت و دیده‌بان را گفت که در را بگشایید. چون خبر به اشکبوس رسید، اشکبوس گفت: ای دیده‌بان! معلوم کردی که برادرزاده‌ام سر علی آورده است یا نه؟ دیده‌بان گفت: ای شهریار! فتّاح در میان این سپاه نیست. اشکبوس از این سخن خوشحال شد. ملازمان را فرمود که زودتر به استقبال پسرم روید، [و] خلعت خاص و جنیب 57
جنیب: اسب کتل. ر.ک: لغت‌نامه دهخدا.
خاصه‌ی خود را برای فضل فرستاد [و] گفت: او را خلعت پوشانیده، بر این اسب سوار کرده، پیش من آرید.
پس وزیر اشکبوس با جمیع امرا فضل را استقبال نموده، چون خلعت به جهت وی آوردند، فضل گفت: مرا با این خلعت کار نیست؛ زیرا که شما بت‌پرست و نجس شده‌اید و این خلعت که در بر دارم از آنِ محمد عربی‌ست. وزیر چون این سخن بشنید، باز گردید [و] به شتاب خود را به خدمت اشکبوس رسانیده گفت: ای شهریار! محمدیان پسر تو را از راه برده‌اند و فضل خداپرست شده و بت را شکسته. الحال خلعت محمد (صلی الله علیه وآله) در بر دارد، خلعت خاص شما را نگه نکرد و گفت خلعت بت‌پرستان نجس است. اشکبوس این سخن بشنید بسیار آزرده خاطر شد. به لات و منات سوگند خورد که اگر همچنین باشد، من وی را به زاری زار بکشم.
در این محل فضل با شصت امیر که همه کمر اسلام در میان جان بسته بودند، از در بارگاه درآمدند. فضل گفت: سلام من در این بارگاه برروی کسی باد که بداند و بشناسد که در سجده هزار عالم عالم خدا یکی‌ست و محمد رسول اوست (صلی الله علیه وآله) و علی ولیّ خداست به حق. اشکبوس چون این سخن بشنید گفت: ای پسر! کدام خدای را می‌گویی؟ گفت خدای آسمان و زمین و مرا و جمیع مردان را از جنّ و انس آفریده و همه را زوال است و الاّ حق تعالی را زوال نیست و نخواهد بود.
اشکبوس گفت: ای پسر! ترا به دین محمد (صلی الله علیه وآله) که دلالت کرد؟ جواب داد که آنکس که به ولایت او سه ماهه راه به یک شبانه روز طی کردم؛ یعنی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام). اشکبوس از این سخن بیهوش شد. بعد از آن ساعتی که به هوش آمد گفت: ای پسر! علی (علیه‌السلام) ترا از راه برده است. وزیر می‌داند که من راست می‌گویم. فضل گفت: ای پدر! بیا سخن مرا بشنو و از این راه باطل برگرد، و گرنه به ضرب تیغ آبدار دمار از روزگارت برآرد. اشکبوس که این سخن را از فضل بشنید، بانگ بر کافران زد که وی را بگیرید. کافران به یک بار قصد کردند. فضل سر به سوی آسمان کرده گفت: الهی به حرمت محمد و علی (علیهم‌السلام) که مرا فرصت ده و علی را به مدد من رسان. آنگاه شمشیر از غلاف برکشید و قصد کافران کرد و در یک دم بیست و یک کس از کافران عادی را بکشت.
و اشکبوس چون این حال را بدید، خود از تخت به زیر آمده آهنگ فضل کرد. بعضی دیگر با او متّفق شدند و فضل را ببستند. اشکبوس جلاد را طلب کرده گفت که فضل را گردن بزن. جلاد قصد فضل کرد. آن شصت هزار امیر که مسلمان شده بودند، فریاد برآوردند و اشکبوس را گفتند که اول ما را بکش؛ بعد از آن هرچه با فضل خواهی کن. اشکبوس گفت: اگر می‌خواهید که من فضل را نکشم دست‌ها برروی سینه گذارید تا دست شما را ببندم و اگر[نه] فضل را می‌کشم. امرا دست‌ها برروی یکدیگر گذاشتند. اشکبوس نهیب داد کافران دست‌های ایشان را بربستند. اشکبوس را امیری بود که در میان کفّار از او عادی‌تر نبود. او را فرمود که برخیز گردن فضل را بزن؛ بعد از آن دیگران را بکش. آن کافران قصد فضل کردند. فضل روی سوی مدینه کرده گفت:
بیت
برین گذار چه خاکم فتاده هان ای بخت!
بدین طرف برسان نازنین جوان مرا!

فضل مناجات کرد که خداوندا به عزّت ذات پاک که حضرت علی (علیه السلام) را اینجا حاضر گردان. پس می‌گفت: اللّهمّ صَلّ عَلی سیّدنا وشفیعنا ونبیّنا محمد وآل محمد.
پس جلاد را بر کشتن ترغیب می‌نمودند که در این اوان نعره‌ی الله اکبر به گوش ایشان رسید. شاد شدند و کافران را از هوش رفتند. چون به هوش آمدند سواری را دیدند که از در بارگاه درآمد. جامه‌ی پشمینه پوشیده و عمامه از پشم شتر به سر نهاده، از صلابت آن سوار لرزه در بطن خاک افتاد. خود را به فضل رسانیده گفت: ای فضل برخیز! چون فضل را چشم بر او فتاده، بند را پاره پاره کرده برجست و گفت: یا علیّ ادرکنی!
و اما چون چشم اشکبوس بر شاه ولایت علی (علیه‌السلام) افتاد فضل را گفت: این سوار کیست؟ گفت علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. از مدینه در یک چشم به هم زدن به دیار حبشه رسیده است. ای پدر! مولا و مقتدا چنین باید! چندانکه گفتم از بت‌پرستی توبه کن؛ نشنیدی و قصد کشتن من کردی. اگر امروز توبه کنی از کشتن نجات یابی. اشکبوس نمی‌دانست که چه کند. گفت: ای علی! چه وقت از مدینه برون آمدی؟ گفت: به خدای مدینه و به رسول مدینه سوگند که به یک چشم زدن آمدم. چون فضل را می‌بستند در آن وقت فضل مرا می‌طلبید. خداوندِ لم یزل و لا یزال به قدرت خود مرا بدین‌جا رسانید تا فضل را یاری دهم و ترا مسلمان گردانم. اگر شوی خوب، و الا دمار از روزگارت برآرم. اشکبوس گفت: یا علی! (علیه‌السلام) معجزی از تو می‌خواهم. گر آن را ظاهر کردی من از روی اخلاص مسلمان می‌شوم. حضرت فرمود: هرچه می‌خواهی بطلب. اشکبوس گفت: یا علی! (علیه‌السلام) دو چشمه‌ی آب خواهم که از این سنگ عقیق روان گردد. و تخت اشکبوس بر بالای سنگ عقیق بود. اگر این معجز از تو ظاهر گردد و از آن آب مردمان آب بخورند، من از بت‌پرستی توبه کنم.
حضرت امیر (علیه‌السلام) خدای را به عظمت یاد کرد و ذوالفقار را بر آن سنگ زد، چنانچه هر دو سر ذوالفقار فرو رفت، و چون بیرون کشید دو چشمه آب از آن سنگ برون آمد. یکی از ملازمان خاص اشکبوس از آن آب خورد، بسیار تلخ بود. آن شصت هزار امیر که مسلمان بودند، در دهن ایشان شیرین بود. اشکبوس گفت: یا علی! (علیه‌السلام) چون است که این آب در دهن ملازمان ما تلخ است و در دهن ملازمان پسرم شیرین است؟ حضرت علی (علیه‌السلام) گفت: به واسطه‌ی آنکه ملازمان تو نجس و کافرند و ملازمان پسرت مسلمان. پس هر که مسلمان شود این آب در دهنش شیرین گردد. اشکبوس گفت: من هرگز جادویی مثل تو ندیده‌ام. شاه ولایت علی (علیه‌السلام) که این سخن بشنید، دست دراز کرد و کمربند اشکبوس را بگرفت، از زمین ربوده، به گرد سر گردانیده، بر زمینش زد.
فضل گفت: یا علی! (علیه‌السلام) التماس دارم که یک مرتبه‌ی دیگر پدر مرا به دین اسلام دلالت کنم. اگر قبول نکند سرش را از ملک بدن بردارم. پس حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بار دیگر اسلام بر او عرض کرده، قبول نکرد. پس سرش را از تن جدا کرد. مردمان حبشه چون این حال را دیدند، همه از روی اخلاص مسلمان شدند. اما وزیر اشکبوس را به قتل رسانیدند و بت‌خانه‌ها را خراب کردند و مسجدها بنا کردند؛ حضرت فضل را پادشاه ایشان گردانید.
بعضی گفته‌اند که قنبر همراه بود. یهودان پرسیدند که ای فتّاح! علی (علیه‌السلام) چون به یک دم بدینجا رسید؟ جواب داد که علی (علیه‌السلام) سرّ خداست. پس فضل گفت: یا علی! (علیه‌السلام) فتّاح بسیار طالب خواهرم بود؛ اکنون او را به عقد فتّاح درآورید. حضرت فرمود که ای قنبر! اگر ترا آرزوی این دختر هست، او را به عقد تو درآوریم. قنبر جواب داد که یا علی! (علیه‌السلام) من جمال ترا دوست دارم. هرچند گفتند قبول ننمود و در جلو شاه مردان افتاد؛ چون باد صرصر متوجّه مدینه گردیدند تا خود را به مدینه رسانیدند.

نتیجه‌گیری
قنبر به عنوان غلام خاص امام علی (ع)، نزد مردم ایران محبوبیت و جایگاه دینی ویژه و منحصر به‌فردی یافته است که کمتر کسی از صحابه رسول خدا (ص) و یاران امیر مؤمنان (ع) از آن برخوردار شده‌اند. در ادبیات صوفیان و جوانمردان و فتوّت‌نامه‌های اصناف، قنبر در ردیف شخصیت‌هایی همچون سلمان، به عنوان یار خاص و مقرّب امام (ع) و مجری اوامر ایشان تصور شده است.
قنبر به عنوان کسی که نزدیک به سه دهه پایانی از عمر امام علی (ع) یعنی تا زمان شهادت ایشان را درک کرده است، از شخصیت‌های اصلی در آیین‌های تعزیه و روضه‌خوانی در مناطق مختلف ایران به شمار می‌آید و در سالروز شهادت امیر مؤمنان (ع)، سوزناک‌ترین مراثی و ذکر مصیبت‌ها برای آن امام (ع)، از زبان حال قنبر بیان می‌شود. شهادت قنبر به دست حجّاج بن یوسف ثقفی در راه دوستی و موالات مولای متقیان (ع) نیز انگیزه‌ای بوده است تا آیین شبیه‌خوانی اختصاصی برای شهادت قنبر برگزار شود و شبیه‌نامه‌های خطی متعدد باقی‌مانده، شاهدی بر این مسئله است.
در اغلب ولایت‌نامه‌ها و جنگ‌نامه‌های امام علی (ع)، قنبر نقش پررنگ و حضور چشمگیری دارد و در کنار اسب امام(ع) موسوم به «دُلدُل»، یک شخصیت مهم و عنصر پرتکرار در این ولایت‌نامه‌ها به شمار می‌آید. در واقع این پیوستگی و همراهی دائمی قنبر با امام علی (ع) در اسطوره، بازتابی است از ملازمت همیشگی قنبر با آن حضرت در بستر تاریخ و واقعیت.
در رابطه با داستان فتح حبشه نیز می‌توان چنین اظهار نظر کرد که خلق این داستان، تلاشی است برای ارائه یک تفسیر اسطوره‌ای از خاستگاه و پیشینه قنبر و چگونگی پیوستن وی به امام علی (ع). مسئله‌ای که در منابع تاریخی کاملاً مسکوت مانده است؛ و بنابراین اسطوره یاد شده، در پی پُر کردن این خلأ تاریخی است.

منابع
ابن ابی‌حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح والتعدیل، حیدرآباد، مجلس دائرة‌المعارف العثمانیة، (لات).
ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1399ق / 1979م.
ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار الفکر، 1420ق / 2000م.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، تحقیق یوسف البقاعی، بیروت، دارالاضواء، ط 2، 1412ق / 1991م.
ابن ماکولا، علی بن هبة‌الله، الإکمال، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411ق / 1990م.
افشاری، مهران و مهدی مداینی، چهارده رساله در باب فتوت و اصناف، تهران، نشر چشمه، 1381.
افشاری، مهران، فتوّت‌نامه‌ها و رسائل خاکساریه (سی رساله)، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382.
افکاری، فریبا، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران، تهران، كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شورای اسلامی، ج 19، 1391.
انصاری، محمدرضا عبدالامیر، قنبر المذبوح فی حب علی (ع)، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیة، 1413ق.
بَرقی، احمد بن عبدالله، رجال البَرقی، تحقیق حیدر محمد علی البغدادی، قم، مؤسسة الامام الصادق (ع)، 1430ق.
بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار، تهران، بنگاه دانش، 1317.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، تاریخ نیشابور، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری؛ تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، بی‌جا، آگه، 1375.
------، ------، تاریخ نیشابور، تلخیص احمد بن محمد معروف به خلیفه نیشابوری؛ به کوشش بهمن کریمی، تهران، کتابخانه ابن‌سینا، بی‌تا.
خواجه‌الدین، محمدعلی، کشکول خاکساری، تبریز، بی‌نا، 1360.
دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372.
دهقانیان نصرآبادی، کاظم، نسخه‌های خطی تعزیه در شهرستان تفت، قم، مجمع ذخائر اسلامی، 1391.
صدوق قمی، محمد بن علی، التوحید، تصحیح السید هاشم الحسینی الطهرانی، قم، جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة. بی‌تا.
طوسی، محمد بن الحسن، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشّی)، تحقیق جواد القیّومی الاصفهانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1427ق.
------، ------، رجال الطوسی، تحقیق جواد القیّومی الاصفهانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1415ق.
عطار نیشابوری، مظهر العجایب و مظهر الاسرار، تصحیح و مقدمه احمد خوشنویس (عماد)، کتابخانه سنائی، چاپ 4، 1376.
عیّاشی، محمد بن مسعود السمرقندی، تفسیر العیّاشی، تصحیح السید هاشم الرسولی المحلاتی، طهران، المکتبة العلمیة الاسلامیة.
قمی، عباس، سفینة البحار، (لا م)، بیروت، دارالاسوة، ط 4، 1427ق.
کاشفی سبزواری، حسین واعظ، فتوّت‌نامه سلطانی، تصحیح محمد جعفر محجوب، بنیاد فرهنگ ایران، 1350.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی اکبر الغفاری، بیروت، دار صعب و دارالتعارف، ط 3، 1401ق.
کوچک‌زاده، رضا، فهرست توصیفی شبیه‌نامه‌های پراکنده: شبیه‌نامه‌های گنجینه خطی و مخزن چاپی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1390.
------، ------، فهرست توصیفی شبیه‌نامه‌های دوره قاجار: شبیه‌نامه‌های گنجینه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1389.
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ط 2، 1403ق / 1983م.
مجموعه حاوی داستان‌ها و جنگ‌نامه‌ها، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، شماره 10411، زبان فارسی، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران، ج 19، صص 543-545.
مرادی، حمیدالله، تازیان‌نامه پارسی: خلاصه خاوران‌نامه ابن حسام خوسفی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1382.
مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه والإشراف، تحقیق عبدالله اسماعیل صاوی، القاهرة، دار الصاوی، بی‌تا.
مفید بغدادی، محمد بن محمد، الاختصاص، تصحیح علی اکبر الغفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، ط 4، 1414ق.
------، ------، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت (ع) لاحیاء التراث، بیروت، دار المفید، ط 2، 1414ق / 1993م.
منزوی، احمد، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه گنج‌بخش، اسلام‌آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1359ش / 1401ق / 1980م.
------، ------، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 3، تهران، 1390.
موسوی الخرسان، السید حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1390ق.
وجدانی، بهروز، حضرت علی (ع) در نغمه‌های عامیانه ایران، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.
وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، سروش، 1370.

منتشر شده در: دو فصلنامه بساتین، شماره 2، پاییز و زمستان 1393، صص 27-50.

  • ر.ک: المفید البغدادی، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج1، ص328. برخی از نویسندگان متأخر، در زمینه اصل و نسب قنبر، دچار اشتباهاتی شده‌اند که ناشی از فهم نادرست متون تاریخی است. محمدرضا الانصاری، با استناد به رجال برقی، قنبر را از خواص اصحاب امیر مؤمنان (ع) از قبیله «مُضَر» دانسته و احتمال داده است با توجه به اینکه قنبر عرب نبوده، پس شاید حلیف (هم‌پیمان) این قبیله بوده است. (ر.ک: الانصاری، قنبر المذبوح فی حبّ علی (ع)، ص14). اما به نظر می‌رسد برقی عبارت «از خواص اصحاب امیر مؤمنان (ع) از مُضَر» را منحصراً برای یکی دیگر از یاران آن حضرت (ع) به نام «تمیم بن حذیم ناجی»، که بلافاصله قبل از قنبر از وی یاد کرده، به کار برده است. (ر.ک: البَرقی، رجال البَرقی، ص39). در لغت‌نامه دهخدا نیز آمده است که قنبر مکنّی به «ابوالشعثاء» و غلام «عمر بن عبیدالله بن معمر» معروف به ابن معمر بوده و نام قنبر را علی (ع) بر وی نهاده است. (ر.ک: دهخدا، لغت‌نامه، ج1، ص470؛ ج11، ص15668). در حالی‌که بی‌تردید، ابوالشعثاء شخصیت مستقل دیگری است که در اینجا به اشتباه با قنبر غلام علی (ع) یکی دانسته شده است.
  • البرقی، همان، ص40.
  • طوسی، رجال طوسی، ص79.
  • المفید البغدادی، الاختصاص، ص7.
  • ابن سعد، الطبقات الکبری، ج4، ص441.
  • ابن ابی‌حاتم الرازی، الجرح والتعدیل، ج7، ص146.
  • ابن ماکولا، الاکمال، ج7، ص100.
  • از جمله، ر.ک: مسعودی، التنبیه والإشراف، ص258. مسعودی به قول دیگری، سالم غلام دیگر امام علی (ع) را حاجب آن حضرت دانسته است. ر.ک: همو، ص261.
  • ر.ک: کلینی، الکافی، ج7، صص423-424؛ طوسی، تهذیب‌الاحکام، ج6، صص304-306.
  • ر.ک: القمی، سفینة‌البحار، ج6، صص116-117.
  • کلینی، همان، ج2، ص59؛ صدوق القمی، التوحید، ص338.
  • طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص74؛ مفید البغدادی، الاختصاص، ص73.
  • طوسی، تهذیب‌الاحکام، ج10، ص150.
  • ر.ک: ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص279.
  • ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج3، ص203؛ مجلسی، بحارالانوار، ج32، ص580.
  • کلینی، ج1، صص300-301.
  • مفید البغدادی، الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی العباد، ج1، ص328.
  • طوسی، اختیار معرفة الرجال، صص75-76؛ عیّاشی، تفسیر العیّاشی، ج1، ص359.
  • بیهقی، تاریخ بیهق، ص25.
  • حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، تصحیح بهمن کریمی، ص152. نام این محل در تصحیح شفیعی کدکنی از همین کتاب (ص226)، به صورت «فرت‌آباد» ضبط شده است.
  • حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، تصحیح شفیعی کدکنی،ص 78 و 238.
  • ر.ک: کاشفی سبزواری، فتوّت‌نامه سلطانی، صص121 - 122؛ افشاری، فتوّت‌نامه‌ها و رسائل خاکساریه (سی رساله)، صص122-124 و 128.
  • عطار نیشابوری، مظهر‌العجایب، ص52.
  • افشاری و مداینی، چهارده رساله در باب فتوّت و اصناف، ص289. اسامی شش نفر دیگر عبارت است از: سلمان، نصیر، ابوذر، بابای عمرو، مقبل و بشیر.
  • کاشفی سبزواری، همان، ص122.
  • افشاری و مداینی، همان، ص126.
  • همو، ص188.
  • همو، ص185.
  • افشاری، همان، ص97.
  • خواجه‌الدین، کشکول خاکساری، صص21 - 22.
  • سه تن دیگر عبارت‌اند از: حضرت محمد (ص)، سلمان و بلال. ر.ک: همو، ص22.
  • همو، ص112.
  • همو، ص121.
  • ر.ک: کوچک‌زاده، فهرست توصیفی شبیه‌نامه‌های دوره قاجار: شبیه‌نامه‌های گنجینه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، صص204-206.
  • گویا تصحیف نام «دشت ارژن» (منطقه‌ای میان کازرون و شیراز) است که بر اساس یک داستان اسطوره‌ای، امام علی (ع) در آنجا سلمان را از دست شیر نجات داده است.
  • ر.ک: همو، ص304 و 305.
  • دهقانیان نصرآبادی، نسخه‌های خطی تعزیه در شهرستان تفت، ج1، ص307؛ ج2، ص211.
  • ر.ک: کوچک‌زاده، فهرست توصیفی شبیه‌نامه‌های پراکنده: شبیه‌نامه‌های گنجینه خطی و مخزن چاپی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، صص249 - 250.
  • ر.ک: همو، صص226 - 227.
  • وکیلیان، رمضان در فرهنگ مردم، صص100-102.
  • همو، صص93-96.
  • مرادی، تازیان‌نامه پارسی: خلاصه خاوران‌نامه ابن حسام خوسفی، صص79-100.
  • درباره این دو نسخه، ر.ک: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص391؛ افکاری، فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران، ج19، ص543- 544.
  • ر.ک: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص133.
  • ر.ک: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه گنج‌بخش، ج3، صص1347-1348.
  • ر.ک: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص128.
  • در اینجا منظور همان مالک اشتر است که بر اساس اسطوره، در جنگ با امام علی (ع) مغلوب می‌شود و اسلام می‌آورد.
  • همو، ج3، ص134.
  • همو، ج3، صص129-130 و 132.
  • افکاری، همان، ج19، صص252-253.
  • ر.ک: منزوی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج3، صص127-128.
  • ر.ک: وجدانی، حضرت علی (ع) در نغمه‌های عامیانه ایران، ص88.
  • ر.ک: کوچک‌زاده، فهرست توصیفی شبیه‌نامه‌های دوره قاجار: شبیه‌نامه‌های گنجینه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ص272-273.
  • ر.ک: کوچک‌زاده، فهرست توصیفی شبیه‌نامه‌های پراکنده: شبیه‌نامه‌های گنجینه خطی و مخزن چاپی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ص223 و 266 و 330.
  • ر.ک: همو، ص224.
  • گویا در اینجا می‌بایست نام فضل نوشته می‌شد، اما به اشتباه نام قنبر ثبت شده است.
  • جنیب: اسب کتل. ر.ک: لغت‌نامه دهخدا.
سه شنبه ۱۶ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۱۱