از میان مشایخِ نخستین طریقت صفویه، دو تن از خویشان شیخ صفیالدین در سرزمین شام درگذشته و به خاک سپرده شدهاند. این دو تن عبارتاند از برادر وی صلاحالدین رشید، و نوه وی خواجه علی سیاهپوش؛ که در این نوشتار، به بررسی موقعیت مزاراتِشان میپردازیم.
شیخ صفیالدین اردبیلی (650-735ق)، مؤسس طریقت صفویه، از بزرگترین صوفیان و عارفان در ایرانِ دوره اسلامی به شمار میآید كه جانشینان وی بعدها تحولات فوقالعادهای را در تاریخ سیاسی این سرزمین به وجود آوردند. شیخ صفی در زمان حیات خود، مریدان و هواداران بسیاری پیدا كرد و خلفای وی توانستند قلمرو طریقت صفویه را از ایران به سرزمینهای دیگری از جمله بلاد شام گسترش دهند. از میان مشایخِ نخستین این طریقت عرفانی، دو تن از خویشان شیخ صفی در سرزمین شام درگذشته و به خاك سپرده شدهاند. این دو عبارتاند از صلاحالدین رشید، برادر شیخ صفی، و خواجه علی سیاهپوش، نوه شیخ صفیالدین؛ كه در این نوشتار، نگاهی به موقعیت مزاراتِشان میپردازیم.
1. مزار صلاحالدین رشید برادر شیخ صفی در لبنان
با استناد به كتاب صفوةالصفا، شیخ صفیالدین اردبیلی برادر بزرگتری به نام صلاحالدین رشید داشته است که از جوانی در شیراز به کار دنیا و تجارت اشتغال داشت و به تعبیر ابن بزّاز، دارای کبکبه و شکوه و غلامانی بود «و از سر نخوت و غنی و بزرگی به شیخ صفیالدین نظر میکرد» و تصوّف و طریقت را عجیب میشمرد. تا اینكه روزی در حضور شیخ نماز عصری بگذارد و «شیخ به نظر جذب به صلاحالدین رشید نظر فرمود. ناگاه حال بر وی بگردید و او را حالتی و انابتی پیدا شد و گریه و تضرّع آغاز كرد و جامه بر خود درانیده و سه شبانروز در این حال بود كه یك لحظه از گریه و زاری كردن نمیآسود. تا آخرالامر شیخ او را به لطایف نصایح و محاسن مواعظ از آن گریه باز آورد و به توبه فرمود. و او به دست شیخ توبه كرد و به كار مشغول شد. و شیخ او را به حضرت شیخ زاهد برد تا تلقین ذكر بگرفت و جدّ تمام بر کار نهاد و کار عالی و معامله بزرگ بر وی بگشاد و به مرتبه خاص الخاص رسید و مرتبه قطبی یافت و اسرار الهی بر او بگشود». 1
اما صلاحالدین رشید اسرار را میان مردم فاش میكرد و توان كتمان آن را نداشت. لذا شیخ صفی این موضوع را با شیخ زاهد گیلانی در میان گذاشت. «پس باتّفاق وی را از آن مرتبه قطبی به مرتبه نازل ابدالی آوردند، لیكن كشف و قدم از وی بازنگرفتند.» از آن پس، شیخ زاهد، صلاحالدین رشید را خلیفه خود در یمن و شام گردانید. «پس به حسب فرمان و استخلاف شیخ زاهد عزیمت یمن و شام كرد. ... و دیگر او را از اهل و عیال كس ندید، مگر شیخ صفیالدین، كه سر وقت پنج نماز به قدم بیامدی و پنج نماز پهلوی مبارك شیخ بگذاردی. ... و صلاحالدین رشید، رحمة الله علیه، چون ازین نواحی برفت، در یمن توبه دادن و تربیت كردن آغاز كرد و زاویهای بساخت و دبدبهای قوی و غلبهای شگرف در آن نواحی پیدا شد و در شام همچنان. و پیوسته به قدم به شام آمد و شد میكردی و به مردم و طالبان مشغول بودی.» 2
تا اینكه روزی شیخ صفیالدین به طریق كرامت، از درگذشت برادرش در شام خبر داد؛ و به تصریح ابن بزّاز، او را در دامن كوه لبنان دفن كردند. البته در چند نسخه دیگر صفوةالصفا چنین نقل شده است كه: «در دامن كوه لبنان مزار و مرقدش ساختند و دفن كردند». 3
امروزه در خاك لبنان، به ویژه در دو منطقه جبل عامل (در جنوب لبنان) و بقاع (در شرق این كشور)، مزارات فراوانی وجود دارد كه هیچ یك از این مزارات به نام «صلاحالدین رشید» خوانده نمیشود. اما در روستای «النبی رشادة» در منطقه بقاع (واقع در 20 كیلومتری شهر بعلبك)، در ارتفاعات متصل به دامنه شرقی كوههای لبنان، زیارتگاهی به نام «النبی رشادة» وجود دارد كه در واقع نام روستا از همین مزار گرفته شده است.
این زیارتگاه در لهجه عامیانه مردم به اسامی مختلفی چون رشادة، رشادی، رشاد و رشید تلفظ میشود. 4 به نوشته عفیف مرهج در موسوعة المدن والقری اللبنانیة، ارتفاعاتی كه این روستا و زیارتگاه در دامنه آن واقع شده و بخشی از دامنههای شرقی رشته كوه لبنان را شامل میشود، در گذشته به «جبل رشید» شهرت داشته است. 5 عبارت «نبی» (= پیامبر) نیز پیشوندی است كه با توجه به فراوانی مزارات پیامبران (ص) در این منطقه و باور اهالی، مبنی بر تعلق این سرزمین به پیامبران الهی، بر بسیاری از مزارات آن ـ حتی اگر از آنِ پیامبران نیز نباشد ـ اطلاق میشود. 6
با توجه به نامگذاری ارتفاعات این منطقه به «جبل رشید» و استعمال نام «رشید» برای زیارتگاه در زبان مردم، میتوان چنین نتیجهگیری كرد كه نام مزار مورد نظر در اصل «رشید» بوده و بر این اساس ارتفاعات منطقه نیز به جبل رشید شهرت یافته و پیشوند پیامبر نیز بعداً از سوی عامه مردم به نام صاحب مزار افزوده شده است. لذا با در نظر گرفتن تصریح ابن بزّاز مبنی بر وفات صلاحالدین رشید در شام و دفن وی در دامن كوه لبنان، زیارتگاه «النبی رشادی» را میتوان تنها زیارتگاه موجود در لبنان به شمار آورد كه قابل انطباق بر مقبره صلاحالدین رشید است. 7
شایان ذكر است كه عبدالغنی نابلسی (م 1143ق)، در سفرنامه خود به منطقه بقاعِ لبنان، اشاره كرده است كه در این سفر، دو زیارتگاه «نبی الله عزالدین» و «نبی الله رشادی» را كه نزدیك یكدیگر قرار داشتهاند، زیارت كرده است 8؛ و اشاره نابلسی، گواهی بر قدمت بنای زیارتگاه است.
زیارتگاه مورد نظر، امروزه در میان روستا واقع شده و شامل اتاقی با پلان مستطیل به ابعاد 55/13 × 5/4 متر است. در میان آن قبری به طول و عرض 2 × 1/1 متر و برروی قبر، ضریح مشبّك آهنی وجود دارد. این مزار نزد اهالی منطقه از اهمیت ویژهای برخودار بوده و اهالی به آن اعتقاد فراوانی داشتهاند. زمین اطراف مزار نیز به قبرستانی تبدیل شده كه بسیاری از اهالی روستا مردگان خود را در اطراف آن دفن میكردند. همچنین دارای زمینهای وقفی وسیع و فراوانی بوده كه امروزه بسیاری از این زمینها از سوی عموم مردم تصرّف شده است. 9
اهالی منطقه صاحب مزار را به عنوان یک پیامبر الهی زیارت میكنند و حتی بدین منظور برروی ضریح یک زیارتنامه مخصوص پیامبران الهی نیز نصب كردهاند. آنها برای وی كرامات متعدّدی نیز نقل میكنند كه گاهی به سختی میتوان آن را پذیرفت. 10
2. مزار خواجه علی سیاهپوش در شهر بیتالمقدس
خواجه علی سیاهپوش، فرزند شیخ صدرالدین موسی فرزند شیخ صفیالدین اردبیلی و پدر شیخ ابراهیم پدر سلطان جنید صفوی است. او نزد پدر خود صدرالدین موسی (704-794ق) به سیر و سلوك و ریاضت و مجاهدت پرداخت و پس از درگذشت پدرش، جانشین وی در طریقت گشت و بر مسند ارشاد و هدایت نشست. 11
درباره سیرت و زندگی خواجه علی آگاهیهای زیادی وجود ندارد. اما در برخی تواریخ دوره صفوی، داستانهایی درباره دیدارهای وی با تیمور لنگ نقل شده است كه در جریان این دیدارها، كرامتهایی از وی نیز رخ داده است.
بر اساس تواریخ مزبور، خواجه علی و تیمور لنگ سه بار با یكدیگر دیدار داشتهاند. بار اول زمانی كه تیمور به عزم یورش به خراسان از رود جیحون عبور میكرد تازیانهاش در آب افتاد. درویشی به صورت مثالی بر او ظاهر شد و تازیانهاش را از آب برآورده، به دست او داد. تیمور لنگ این معنی را به فال نیك گرفت و از احوال آن درویش پرسید. وی جواب داد كه موطنم اردبیل، محل ظهورم دزفول و مدفنم قدس خلیل خواهد بود.
بار دوم، در سالی كه تیمور از بغداد به خوزستان لشكركشی كرد، در سر پل رودخانه دزفول، درویشی كه خرقه سیاهی بر دوش داشت بر وی ظاهر شد و گفت من همان درویشم كه تازیانهات را از جیحون برآورده به دستت دادم و وعده ملاقات دیگر ما در اردبیل خواهد بود.
بعد از چند سال، تیمور در زمان بازگشت از سفر روم كه جمع بسیاری از اسرای روم را نیز همراه داشت، به اردبیل رسید و به زیارت بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی شتافت. در آنجا از وجود سلطان خواجه علی در این شهر باخبر شد و به ملاقات وی رفت. شیخ بر سجاده عبادت نشسته به ذكر و تسبیح مشغول بود و هرچه مریدان و خادمان، آمدن تیمور را به او خبر دادند، التفات ننمود و بر سر جای خود باقی ماند. امیر تیمور سه چیز در ضمیر خود نیت كرده بود كه خواجه هر سه را خبر داد. لذا دست ارادت به خواجه داد و از وی خواست كه هر حاجتی دارد برآورده سازد. در ابتدا خواجه لب به هیچ حاجتی نگشود اما پس از اصرار و الحاح امیر تیمور، از او خواست تا اسیران روم را آزاد كند. امیر با این خواسته موافقت كرد و همچنین تعدادی از روستاها و مزارع اطراف اردبیل را خرید و وقف بقعه شیخ صفی نمود. 12
از میان تواریخ عربی نیز، مجیرالدین حنبلی (م 927ق)، درباره خواجه علی سیاهپوش میگوید: «الشیخ الصالح العابد علاء الدین ابو الحسن علی بن الشیخ العابد المسلك صدر الدین بن الشیخ الصالح صفی الدین الأردبیلی العجمی، الزاهد العابد الحجة، شیخ الصوفیة وابن شیخهم، وكان والده من أعیان الصالحین ببلده، له كرامات ظاهرة، وكذلك كان ولده الشیخ علی المشار إلیه، وحُكی عنه من الكرامات والمناقب ما یطول شرحه. ... ویقال أنه شریف علوی.» 13
سپس در ادامه نوشته است: او در سال 830ق به قصد سفر حج، به همراه تعدادی از مریدان و پیروان خود وارد شهر دمشق شد. سپس مجاورت مكه را اختیار كرد و سرانجام وارد شهر بیتالمقدس شد و در سن حدود شصت سالگی در اواخر جمادیالاولی سال 832ق در این شهر درگذشت. او را در قبرستان «بابالرحمة» 14 به خاک سپردند و روز تشییع وی، روز شناختهشدهای بود. مریدانش برروی قبر وی گنبدی ساختند و تا به امروز زیارت میشود. 15
مجیرالدین حنبلی همچنین در ضمن زندگینامه شهابالدین احمد معروف به شكر الرومی نوشته است كه در زمان وی، در قبرستان باب الرحمة بهجز گنبد قبر نامبرده و گنبد قبر علاءالدین اردبیلی (= خواجه علی سیاهپوش)، گنبد دیگری وجود نداشته است. 16
میر ابوالفتح حسینی در ضمن اضافاتی كه در دوره شاه طهماسب صفوی به صفوةالصفا افزوده، درباره وفات و قبر خواجه علی در بیتالمقدس نوشته است: «از آن جمله بعد از مراجعت از زیارت بیتالله، در بیتالمقدّس توطّن نمود و میفرمود كه «در آثار واقع شده: ((فَضُرِبَ بَینَهُم بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحمَةُ وَظاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ العَذَابُ)) [حدید، 13]، عبارت از سور این شهر است لهذا یكی از دیوارهای این شهر مسمّی است به باب الرحمة، و عمر من به آخر رسیده و میخواهم كه اینجا مدفون شوم تا روز قیامت ساكن باب الجنّة و باب النّار باشم و ذرّیت و دوستان خود را شفاعت نموده از در بهشت درآورم و نگذارم كه ایشان را به دوزخ برند.» و راقم این حروف ابوالفتح الحسینی در سفر حجّ مزار فایض الانوار آن حضرت را در آن مقام شریف زیارت نموده، بحمد الله والمنّه.» 17
کامل جمیل العسلی گزارش داده است كه بقایای مقبره خواجه علی سیاهپوش در در فاصله چند متری از دروازه «باب الرحمه» و متصل به دیوار مسجد الاقصی واقع است. بنای آن در گذشته دارای دو گنبد بوده كه امروزه فرو ریخته و تنها چهاردیواری بنا باقی مانده است. در ضلع شرقی آن کتیبهای به ابعاد 100×60 سانتیمتر وجود دارد که نشاندهنده بازسازی گنبد در سال 1133ق به دست ولیالدین، معروف به ابن كواكبی است. متن كتیبه بدین شرح است: «هذا قبر الامام المحقّق والحبر المدقّق جامع الشریعة والحقیقة الشیخ علاء الدین ابو الحسن علی الاردبیلی توفی سنة اثنین وثلاثین وثمانمائة. ثم انهدمت القبة بمرور الاعوام فجددها من ذریته افضل الفضلاء ولی الدین الشهیر بابن الکواکبی القاضی بالعساکر المنصورة فی الدولة العثمانیة سنة ثلاثة وثلثین ومائة بعد الالف». 18
شایان ذكر است كه در ایران نیز دو بقعه منسوب به خواجه علی سیاهپوش وجود دارد و هر دو بقعه به نام «رودبند» شناخته میشوند.
بقعه نخست در كنارِ رود دز در شهر دزفول واقع است. این بقعه در اصل به نام «پیر رودبند» نامیده شده، اما در لهجه مردم به «پیر روبن» تغییر یافته است. دارای گنبد مضرّس مرتفعی است و در داخل آن قبری منسوب به سید سلطان علی سیاهپوش فرزند امام موسی كاظم (ع) وجود دارد و پیر رودبند در واقع لقب وی است.
سید عبدالله داعی دزفولی، صاحب مجمع الابرار و تذكرة الاخیار، در ذكر احوال وی نوشته است كه او مدتی را در دار الارشاد اردبیل سكنی گزید و به تزكیه نفس و تصفیه باطن اشتغال داشت و سپس به كاظمین رفته و مجاورت آنجا را اختیار نمود و از آنجا برای دعوت مردم دزفول به راه راست و مذهب شیعه دوازده امامی به این شهر عزیمت كرد. در وجه تسمیه سلطان سید علی به رودبند نیز داستان مفصلی را نقل كرده است و خلاصه آن چنین است كه در زمان مجاورت كاظمین، شبی در خواب از سوی امام محمد جواد (ع) مأمور شد كه به دزفول برود و در آنجا مردم را به مذهب تشیع دعوت كند و از سوی رسول خدا (ص) اختیار آب رودخانه دزفول را نیز به وی مفوّض نمود. سلطان سید علی به دزفول رفت و در آنجا با انكار اهالی مواجه شد و به طریق كرامت، آب رودخانه دزفول را بر آنها بست و رودخانه خشك و مسدود شد. بدین ترتیب پس از توبه مردم و بازگشت به مذهب تشیع، دوباره آب جاری گشت. داعی دزفولی در ادامه نیز به تفصیل شرح ملاقات سید و امیر تیمور و كرامات وی را آورده است. 19
واضح است كه سلطان سید علی سیاهپوش مذكور در داستان فوق، همان خواجه علی نوه شیخ صفیالدین اردبیلی است كه اهالی دزفول، این بقعه را به یادبود معجزه او در این محل ساختهاند؛ اما بعدها قبری نیز ساخته و به وی منسوب داشتهاند.
بقعه دوم منسوب به سلطان علی، به نام «شاه رودبند» شناخته میشود و در میان آبادی كینك، در 15 كیلومتری شمال شرق شهر لردگان در استان چهار محال و بختیاری واقع است. در این بقعه صورت قبری وجود دارد كه به سلطان سید علی فرزند سید صدرالدین فرزند شیخ صفیالدین اردبیلی نسبت داده میشود. 20 نامگذاری آن نیز به شاه رودبند، یادآور بقعه پیر رودبند دزفول و بیانگر انتساب آن به عارف مورد نظر است.
میدانیم كه مشایخ صفویه تا پیش از سلطان جنید ـ نوه خواجه علی ـ به تشیع اشتهار نداشتهاند و درباره بیشتر آنها نیز آگاهیهای فراوانی در منابع تاریخی معتبرِ دوره پیشصفوی وجود ندارد. بنابراین ریشهیابی چگونگی پیدایش داستان فوق و كرامات منسوب به سلطان علی در دورههای بعدی، و نیز پیدایش بقعههای منسوب به وی در دزفول و لردگان بر اساس داستان مورد نظر، مسئله جالب توجهی است كه میتواند موضوع تحقیق دیگری قرار گیرد.
منابع:
1. ابن بزّاز اردبیلی، درویش توكّلی، صفوة الصفا، تصحیح: غلامرضا طباطبایی مجد، [تبریز: مصحّح كتاب]، چاپ 1، 1373.
2. تركمان، اسكندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران: امیر كبیر، چاپ 2، 1350.
3. الحنبلی، مجیرالدین، الأنس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل، (ج 2): تحقیق: محمود عودة الكعابنة، الخلیل و عَمان: مكتبة دندیس، ط 1، 1420ق / 1999م.
4. سرور، ابراهیم، السیدة خولة بنت الإمام الحسین (ع)، بیروت: دار الكاتب العربی، (لا. ت).
5. شریفزاده، سید عبدالمجید، «دیوار نگارههای بقعه پیر رودبند»، وقف میراث جاویدان، سال 2 ـ شماره 3، پاییز 1373.
6. العسلی، كامل جمیل، اجدادنا فی ثری بیت المقدس، عَمان: مؤسسة آل البیت ـ المجمع الملكی لبحوث الحضارة الاسلامیة، 1981م.
7. فقیه بحرالعلوم، محمد مهدی، مزارات چهار محال و بختیاری، قم: وثوق، چاپ 1، 1389.
8. مرهج، عفیف، اعرف لبنان: موسوعة المدن والقری اللبنانیة، ط 3، 1985م.
9. النابلسی، عبدالغنی، «حلة الذهب الابریز فی رحلة بعلبك والبقاع العزیز»، رحلتان الی لبنان، تحقیق: صلاحالدین المنجد، بیروت: المعهد الألمانی للأبحاث الشرقیة، 1399ق / 1979م.
10. واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، به كوشش: میر هاشم محدّث، تهران: بنیاد موقوفات دكتر محمود افشار، 1372.
11. «مزارات دینیة فی لبنان»، رسالة النجف، شماره 5، 1427ق / 2006م، http://www.al-najaf.org/resalah .
1. مزار صلاحالدین رشید برادر شیخ صفی در لبنان
با استناد به كتاب صفوةالصفا، شیخ صفیالدین اردبیلی برادر بزرگتری به نام صلاحالدین رشید داشته است که از جوانی در شیراز به کار دنیا و تجارت اشتغال داشت و به تعبیر ابن بزّاز، دارای کبکبه و شکوه و غلامانی بود «و از سر نخوت و غنی و بزرگی به شیخ صفیالدین نظر میکرد» و تصوّف و طریقت را عجیب میشمرد. تا اینكه روزی در حضور شیخ نماز عصری بگذارد و «شیخ به نظر جذب به صلاحالدین رشید نظر فرمود. ناگاه حال بر وی بگردید و او را حالتی و انابتی پیدا شد و گریه و تضرّع آغاز كرد و جامه بر خود درانیده و سه شبانروز در این حال بود كه یك لحظه از گریه و زاری كردن نمیآسود. تا آخرالامر شیخ او را به لطایف نصایح و محاسن مواعظ از آن گریه باز آورد و به توبه فرمود. و او به دست شیخ توبه كرد و به كار مشغول شد. و شیخ او را به حضرت شیخ زاهد برد تا تلقین ذكر بگرفت و جدّ تمام بر کار نهاد و کار عالی و معامله بزرگ بر وی بگشاد و به مرتبه خاص الخاص رسید و مرتبه قطبی یافت و اسرار الهی بر او بگشود». 1
ابن بزّاز اردبیلی: صفوةالصفا، ص 139.
اما صلاحالدین رشید اسرار را میان مردم فاش میكرد و توان كتمان آن را نداشت. لذا شیخ صفی این موضوع را با شیخ زاهد گیلانی در میان گذاشت. «پس باتّفاق وی را از آن مرتبه قطبی به مرتبه نازل ابدالی آوردند، لیكن كشف و قدم از وی بازنگرفتند.» از آن پس، شیخ زاهد، صلاحالدین رشید را خلیفه خود در یمن و شام گردانید. «پس به حسب فرمان و استخلاف شیخ زاهد عزیمت یمن و شام كرد. ... و دیگر او را از اهل و عیال كس ندید، مگر شیخ صفیالدین، كه سر وقت پنج نماز به قدم بیامدی و پنج نماز پهلوی مبارك شیخ بگذاردی. ... و صلاحالدین رشید، رحمة الله علیه، چون ازین نواحی برفت، در یمن توبه دادن و تربیت كردن آغاز كرد و زاویهای بساخت و دبدبهای قوی و غلبهای شگرف در آن نواحی پیدا شد و در شام همچنان. و پیوسته به قدم به شام آمد و شد میكردی و به مردم و طالبان مشغول بودی.» 2
همان، صص 140-141.
تا اینكه روزی شیخ صفیالدین به طریق كرامت، از درگذشت برادرش در شام خبر داد؛ و به تصریح ابن بزّاز، او را در دامن كوه لبنان دفن كردند. البته در چند نسخه دیگر صفوةالصفا چنین نقل شده است كه: «در دامن كوه لبنان مزار و مرقدش ساختند و دفن كردند». 3
همان، ص 142.
امروزه در خاك لبنان، به ویژه در دو منطقه جبل عامل (در جنوب لبنان) و بقاع (در شرق این كشور)، مزارات فراوانی وجود دارد كه هیچ یك از این مزارات به نام «صلاحالدین رشید» خوانده نمیشود. اما در روستای «النبی رشادة» در منطقه بقاع (واقع در 20 كیلومتری شهر بعلبك)، در ارتفاعات متصل به دامنه شرقی كوههای لبنان، زیارتگاهی به نام «النبی رشادة» وجود دارد كه در واقع نام روستا از همین مزار گرفته شده است.
این زیارتگاه در لهجه عامیانه مردم به اسامی مختلفی چون رشادة، رشادی، رشاد و رشید تلفظ میشود. 4
سرور، ابراهیم، السیدة خولة بنت الإمام الحسین (ع)، ص 282.
مرهج، عفیف، اعرف لبنان: موسوعة المدن والقری اللبنانیة، ذیل روستای «النبی رشادة».
در منطقه بقاع لبنان، قبور و مزارات دیگری نیز از آنِ صوفیان مسلمان وجود دارد كه امروزه با پیشوند «نبی»، به عنوان مزارات پیامبران شناخته میشود. به عنوان مثال، در روستای «یونین» در شمال بعلبک دو مزار به نام «نبی عیسی» و «نبی سلیمان» وجود دارد که در واقع قبور دو تن از صوفیان مسلمان به نامهای عیسی بن احمد یونینی (م 654 هـ) و سلیمان بن مهدی یونینی میباشد. ر.ک: «مزارات دینیة فی لبنان»، رسالة النجف، شماره 5، 1427ق / 2006م، http://www.al-najaf.org/resalah .
با توجه به نامگذاری ارتفاعات این منطقه به «جبل رشید» و استعمال نام «رشید» برای زیارتگاه در زبان مردم، میتوان چنین نتیجهگیری كرد كه نام مزار مورد نظر در اصل «رشید» بوده و بر این اساس ارتفاعات منطقه نیز به جبل رشید شهرت یافته و پیشوند پیامبر نیز بعداً از سوی عامه مردم به نام صاحب مزار افزوده شده است. لذا با در نظر گرفتن تصریح ابن بزّاز مبنی بر وفات صلاحالدین رشید در شام و دفن وی در دامن كوه لبنان، زیارتگاه «النبی رشادی» را میتوان تنها زیارتگاه موجود در لبنان به شمار آورد كه قابل انطباق بر مقبره صلاحالدین رشید است. 7
نگارنده این سطور، نظریه خود را با آقای حیدر خیرالدین، استاد باستانشناسی دانشگاه لبنان، كه پایاننامه دكتری خود را درباره زیارتگاههای منطقه بقاع لبنان نگاشته است، در میان گذاشت و ایشان نیز نظر نگارنده را منطقی و قابل قبول دانست.
شایان ذكر است كه عبدالغنی نابلسی (م 1143ق)، در سفرنامه خود به منطقه بقاعِ لبنان، اشاره كرده است كه در این سفر، دو زیارتگاه «نبی الله عزالدین» و «نبی الله رشادی» را كه نزدیك یكدیگر قرار داشتهاند، زیارت كرده است 8
النابلسی، عبدالغنی، «حلة الذهب الابریز فی رحلة بعلبك والبقاع العزیز»، رحلتان الی لبنان، ص 90.
زیارتگاه مورد نظر، امروزه در میان روستا واقع شده و شامل اتاقی با پلان مستطیل به ابعاد 55/13 × 5/4 متر است. در میان آن قبری به طول و عرض 2 × 1/1 متر و برروی قبر، ضریح مشبّك آهنی وجود دارد. این مزار نزد اهالی منطقه از اهمیت ویژهای برخودار بوده و اهالی به آن اعتقاد فراوانی داشتهاند. زمین اطراف مزار نیز به قبرستانی تبدیل شده كه بسیاری از اهالی روستا مردگان خود را در اطراف آن دفن میكردند. همچنین دارای زمینهای وقفی وسیع و فراوانی بوده كه امروزه بسیاری از این زمینها از سوی عموم مردم تصرّف شده است. 9
سرور، ابراهیم، السیدة خولة بنت الإمام الحسین (ع)، صص 282-284.
اهالی منطقه صاحب مزار را به عنوان یک پیامبر الهی زیارت میكنند و حتی بدین منظور برروی ضریح یک زیارتنامه مخصوص پیامبران الهی نیز نصب كردهاند. آنها برای وی كرامات متعدّدی نیز نقل میكنند كه گاهی به سختی میتوان آن را پذیرفت. 10
از جمله كرامات نقل شده برای مزار آن است كه در گذشته هر كس به اوقاف زیارتگاه تجاوز میكرد، بلا و آسیبی به وی میرسید؛ و یا اینكه یك بار دختر جوان بیحجابی وارد زیارتگاه شد و دیوارهای بنا شروع به لرزیدن كرد تا اینكه دختر جوان از آنجا خارج شد. ر.ک: سرور، ابراهیم، همانجا.
2. مزار خواجه علی سیاهپوش در شهر بیتالمقدس
خواجه علی سیاهپوش، فرزند شیخ صدرالدین موسی فرزند شیخ صفیالدین اردبیلی و پدر شیخ ابراهیم پدر سلطان جنید صفوی است. او نزد پدر خود صدرالدین موسی (704-794ق) به سیر و سلوك و ریاضت و مجاهدت پرداخت و پس از درگذشت پدرش، جانشین وی در طریقت گشت و بر مسند ارشاد و هدایت نشست. 11
تركمان، اسكندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، ص 15؛ واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، ص 43.
درباره سیرت و زندگی خواجه علی آگاهیهای زیادی وجود ندارد. اما در برخی تواریخ دوره صفوی، داستانهایی درباره دیدارهای وی با تیمور لنگ نقل شده است كه در جریان این دیدارها، كرامتهایی از وی نیز رخ داده است.
بر اساس تواریخ مزبور، خواجه علی و تیمور لنگ سه بار با یكدیگر دیدار داشتهاند. بار اول زمانی كه تیمور به عزم یورش به خراسان از رود جیحون عبور میكرد تازیانهاش در آب افتاد. درویشی به صورت مثالی بر او ظاهر شد و تازیانهاش را از آب برآورده، به دست او داد. تیمور لنگ این معنی را به فال نیك گرفت و از احوال آن درویش پرسید. وی جواب داد كه موطنم اردبیل، محل ظهورم دزفول و مدفنم قدس خلیل خواهد بود.
بار دوم، در سالی كه تیمور از بغداد به خوزستان لشكركشی كرد، در سر پل رودخانه دزفول، درویشی كه خرقه سیاهی بر دوش داشت بر وی ظاهر شد و گفت من همان درویشم كه تازیانهات را از جیحون برآورده به دستت دادم و وعده ملاقات دیگر ما در اردبیل خواهد بود.
بعد از چند سال، تیمور در زمان بازگشت از سفر روم كه جمع بسیاری از اسرای روم را نیز همراه داشت، به اردبیل رسید و به زیارت بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی شتافت. در آنجا از وجود سلطان خواجه علی در این شهر باخبر شد و به ملاقات وی رفت. شیخ بر سجاده عبادت نشسته به ذكر و تسبیح مشغول بود و هرچه مریدان و خادمان، آمدن تیمور را به او خبر دادند، التفات ننمود و بر سر جای خود باقی ماند. امیر تیمور سه چیز در ضمیر خود نیت كرده بود كه خواجه هر سه را خبر داد. لذا دست ارادت به خواجه داد و از وی خواست كه هر حاجتی دارد برآورده سازد. در ابتدا خواجه لب به هیچ حاجتی نگشود اما پس از اصرار و الحاح امیر تیمور، از او خواست تا اسیران روم را آزاد كند. امیر با این خواسته موافقت كرد و همچنین تعدادی از روستاها و مزارع اطراف اردبیل را خرید و وقف بقعه شیخ صفی نمود. 12
تركمان، اسكندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، ص15-16؛ واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، صص 43-45.
از میان تواریخ عربی نیز، مجیرالدین حنبلی (م 927ق)، درباره خواجه علی سیاهپوش میگوید: «الشیخ الصالح العابد علاء الدین ابو الحسن علی بن الشیخ العابد المسلك صدر الدین بن الشیخ الصالح صفی الدین الأردبیلی العجمی، الزاهد العابد الحجة، شیخ الصوفیة وابن شیخهم، وكان والده من أعیان الصالحین ببلده، له كرامات ظاهرة، وكذلك كان ولده الشیخ علی المشار إلیه، وحُكی عنه من الكرامات والمناقب ما یطول شرحه. ... ویقال أنه شریف علوی.» 13
مجیرالدین الحنبلی، الانس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل، ج2، ص 269.
سپس در ادامه نوشته است: او در سال 830ق به قصد سفر حج، به همراه تعدادی از مریدان و پیروان خود وارد شهر دمشق شد. سپس مجاورت مكه را اختیار كرد و سرانجام وارد شهر بیتالمقدس شد و در سن حدود شصت سالگی در اواخر جمادیالاولی سال 832ق در این شهر درگذشت. او را در قبرستان «بابالرحمة» 14
قبرستانی است متصل به دیوار شرقی مسجد الاقصی و به علّت مجاورت آن در كنار یكی از دروازههای مسجد الاقصی به نام باب الرحمة، بدین نام شناخته میشود.
مجیرالدین الحنبلی، همان، ج2، ص 269.
مجیرالدین حنبلی همچنین در ضمن زندگینامه شهابالدین احمد معروف به شكر الرومی نوشته است كه در زمان وی، در قبرستان باب الرحمة بهجز گنبد قبر نامبرده و گنبد قبر علاءالدین اردبیلی (= خواجه علی سیاهپوش)، گنبد دیگری وجود نداشته است. 16
همان، ج2، ص270.
میر ابوالفتح حسینی در ضمن اضافاتی كه در دوره شاه طهماسب صفوی به صفوةالصفا افزوده، درباره وفات و قبر خواجه علی در بیتالمقدس نوشته است: «از آن جمله بعد از مراجعت از زیارت بیتالله، در بیتالمقدّس توطّن نمود و میفرمود كه «در آثار واقع شده: ((فَضُرِبَ بَینَهُم بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحمَةُ وَظاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ العَذَابُ)) [حدید، 13]، عبارت از سور این شهر است لهذا یكی از دیوارهای این شهر مسمّی است به باب الرحمة، و عمر من به آخر رسیده و میخواهم كه اینجا مدفون شوم تا روز قیامت ساكن باب الجنّة و باب النّار باشم و ذرّیت و دوستان خود را شفاعت نموده از در بهشت درآورم و نگذارم كه ایشان را به دوزخ برند.» و راقم این حروف ابوالفتح الحسینی در سفر حجّ مزار فایض الانوار آن حضرت را در آن مقام شریف زیارت نموده، بحمد الله والمنّه.» 17
ابن بزّاز اردبیلی، همان، ص 1239.
کامل جمیل العسلی گزارش داده است كه بقایای مقبره خواجه علی سیاهپوش در در فاصله چند متری از دروازه «باب الرحمه» و متصل به دیوار مسجد الاقصی واقع است. بنای آن در گذشته دارای دو گنبد بوده كه امروزه فرو ریخته و تنها چهاردیواری بنا باقی مانده است. در ضلع شرقی آن کتیبهای به ابعاد 100×60 سانتیمتر وجود دارد که نشاندهنده بازسازی گنبد در سال 1133ق به دست ولیالدین، معروف به ابن كواكبی است. متن كتیبه بدین شرح است: «هذا قبر الامام المحقّق والحبر المدقّق جامع الشریعة والحقیقة الشیخ علاء الدین ابو الحسن علی الاردبیلی توفی سنة اثنین وثلاثین وثمانمائة. ثم انهدمت القبة بمرور الاعوام فجددها من ذریته افضل الفضلاء ولی الدین الشهیر بابن الکواکبی القاضی بالعساکر المنصورة فی الدولة العثمانیة سنة ثلاثة وثلثین ومائة بعد الالف». 18
العسلی، كامل جمیل، اجدادنا فی ثری بیت المقدس، صص 135-136.
شایان ذكر است كه در ایران نیز دو بقعه منسوب به خواجه علی سیاهپوش وجود دارد و هر دو بقعه به نام «رودبند» شناخته میشوند.
بقعه نخست در كنارِ رود دز در شهر دزفول واقع است. این بقعه در اصل به نام «پیر رودبند» نامیده شده، اما در لهجه مردم به «پیر روبن» تغییر یافته است. دارای گنبد مضرّس مرتفعی است و در داخل آن قبری منسوب به سید سلطان علی سیاهپوش فرزند امام موسی كاظم (ع) وجود دارد و پیر رودبند در واقع لقب وی است.
سید عبدالله داعی دزفولی، صاحب مجمع الابرار و تذكرة الاخیار، در ذكر احوال وی نوشته است كه او مدتی را در دار الارشاد اردبیل سكنی گزید و به تزكیه نفس و تصفیه باطن اشتغال داشت و سپس به كاظمین رفته و مجاورت آنجا را اختیار نمود و از آنجا برای دعوت مردم دزفول به راه راست و مذهب شیعه دوازده امامی به این شهر عزیمت كرد. در وجه تسمیه سلطان سید علی به رودبند نیز داستان مفصلی را نقل كرده است و خلاصه آن چنین است كه در زمان مجاورت كاظمین، شبی در خواب از سوی امام محمد جواد (ع) مأمور شد كه به دزفول برود و در آنجا مردم را به مذهب تشیع دعوت كند و از سوی رسول خدا (ص) اختیار آب رودخانه دزفول را نیز به وی مفوّض نمود. سلطان سید علی به دزفول رفت و در آنجا با انكار اهالی مواجه شد و به طریق كرامت، آب رودخانه دزفول را بر آنها بست و رودخانه خشك و مسدود شد. بدین ترتیب پس از توبه مردم و بازگشت به مذهب تشیع، دوباره آب جاری گشت. داعی دزفولی در ادامه نیز به تفصیل شرح ملاقات سید و امیر تیمور و كرامات وی را آورده است. 19
شریفزاده، سید عبدالمجید، «دیوار نگارههای بقعه پیر رودبند»، وقف میراث جاویدان، ص 132.
واضح است كه سلطان سید علی سیاهپوش مذكور در داستان فوق، همان خواجه علی نوه شیخ صفیالدین اردبیلی است كه اهالی دزفول، این بقعه را به یادبود معجزه او در این محل ساختهاند؛ اما بعدها قبری نیز ساخته و به وی منسوب داشتهاند.
بقعه دوم منسوب به سلطان علی، به نام «شاه رودبند» شناخته میشود و در میان آبادی كینك، در 15 كیلومتری شمال شرق شهر لردگان در استان چهار محال و بختیاری واقع است. در این بقعه صورت قبری وجود دارد كه به سلطان سید علی فرزند سید صدرالدین فرزند شیخ صفیالدین اردبیلی نسبت داده میشود. 20
برای آگاهی بیشتر درباره این بقعه، ر.ك: فقیه بحرالعلوم، محمد مهدی، مزارات چهار محال و بختیاری، صص 222-223.
میدانیم كه مشایخ صفویه تا پیش از سلطان جنید ـ نوه خواجه علی ـ به تشیع اشتهار نداشتهاند و درباره بیشتر آنها نیز آگاهیهای فراوانی در منابع تاریخی معتبرِ دوره پیشصفوی وجود ندارد. بنابراین ریشهیابی چگونگی پیدایش داستان فوق و كرامات منسوب به سلطان علی در دورههای بعدی، و نیز پیدایش بقعههای منسوب به وی در دزفول و لردگان بر اساس داستان مورد نظر، مسئله جالب توجهی است كه میتواند موضوع تحقیق دیگری قرار گیرد.
منابع:
1. ابن بزّاز اردبیلی، درویش توكّلی، صفوة الصفا، تصحیح: غلامرضا طباطبایی مجد، [تبریز: مصحّح كتاب]، چاپ 1، 1373.
2. تركمان، اسكندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران: امیر كبیر، چاپ 2، 1350.
3. الحنبلی، مجیرالدین، الأنس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل، (ج 2): تحقیق: محمود عودة الكعابنة، الخلیل و عَمان: مكتبة دندیس، ط 1، 1420ق / 1999م.
4. سرور، ابراهیم، السیدة خولة بنت الإمام الحسین (ع)، بیروت: دار الكاتب العربی، (لا. ت).
5. شریفزاده، سید عبدالمجید، «دیوار نگارههای بقعه پیر رودبند»، وقف میراث جاویدان، سال 2 ـ شماره 3، پاییز 1373.
6. العسلی، كامل جمیل، اجدادنا فی ثری بیت المقدس، عَمان: مؤسسة آل البیت ـ المجمع الملكی لبحوث الحضارة الاسلامیة، 1981م.
7. فقیه بحرالعلوم، محمد مهدی، مزارات چهار محال و بختیاری، قم: وثوق، چاپ 1، 1389.
8. مرهج، عفیف، اعرف لبنان: موسوعة المدن والقری اللبنانیة، ط 3، 1985م.
9. النابلسی، عبدالغنی، «حلة الذهب الابریز فی رحلة بعلبك والبقاع العزیز»، رحلتان الی لبنان، تحقیق: صلاحالدین المنجد، بیروت: المعهد الألمانی للأبحاث الشرقیة، 1399ق / 1979م.
10. واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، به كوشش: میر هاشم محدّث، تهران: بنیاد موقوفات دكتر محمود افشار، 1372.
11. «مزارات دینیة فی لبنان»، رسالة النجف، شماره 5، 1427ق / 2006م، http://www.al-najaf.org/resalah .
- ابن بزّاز اردبیلی: صفوةالصفا، ص 139.
- همان، صص 140-141.
- همان، ص 142.
- سرور، ابراهیم، السیدة خولة بنت الإمام الحسین (ع)، ص 282.
- مرهج، عفیف، اعرف لبنان: موسوعة المدن والقری اللبنانیة، ذیل روستای «النبی رشادة».
- در منطقه بقاع لبنان، قبور و مزارات دیگری نیز از آنِ صوفیان مسلمان وجود دارد كه امروزه با پیشوند «نبی»، به عنوان مزارات پیامبران شناخته میشود. به عنوان مثال، در روستای «یونین» در شمال بعلبک دو مزار به نام «نبی عیسی» و «نبی سلیمان» وجود دارد که در واقع قبور دو تن از صوفیان مسلمان به نامهای عیسی بن احمد یونینی (م 654 هـ) و سلیمان بن مهدی یونینی میباشد. ر.ک: «مزارات دینیة فی لبنان»، رسالة النجف، شماره 5، 1427ق / 2006م، http://www.al-najaf.org/resalah .
- نگارنده این سطور، نظریه خود را با آقای حیدر خیرالدین، استاد باستانشناسی دانشگاه لبنان، كه پایاننامه دكتری خود را درباره زیارتگاههای منطقه بقاع لبنان نگاشته است، در میان گذاشت و ایشان نیز نظر نگارنده را منطقی و قابل قبول دانست.
- النابلسی، عبدالغنی، «حلة الذهب الابریز فی رحلة بعلبك والبقاع العزیز»، رحلتان الی لبنان، ص 90.
- سرور، ابراهیم، السیدة خولة بنت الإمام الحسین (ع)، صص 282-284.
- از جمله كرامات نقل شده برای مزار آن است كه در گذشته هر كس به اوقاف زیارتگاه تجاوز میكرد، بلا و آسیبی به وی میرسید؛ و یا اینكه یك بار دختر جوان بیحجابی وارد زیارتگاه شد و دیوارهای بنا شروع به لرزیدن كرد تا اینكه دختر جوان از آنجا خارج شد. ر.ک: سرور، ابراهیم، همانجا.
- تركمان، اسكندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، ص 15؛ واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، ص 43.
- تركمان، اسكندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، ص15-16؛ واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، صص 43-45.
- مجیرالدین الحنبلی، الانس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل، ج2، ص 269.
- قبرستانی است متصل به دیوار شرقی مسجد الاقصی و به علّت مجاورت آن در كنار یكی از دروازههای مسجد الاقصی به نام باب الرحمة، بدین نام شناخته میشود.
- مجیرالدین الحنبلی، همان، ج2، ص 269.
- همان، ج2، ص270.
- ابن بزّاز اردبیلی، همان، ص 1239.
- العسلی، كامل جمیل، اجدادنا فی ثری بیت المقدس، صص 135-136.
- شریفزاده، سید عبدالمجید، «دیوار نگارههای بقعه پیر رودبند»، وقف میراث جاویدان، ص 132.
- برای آگاهی بیشتر درباره این بقعه، ر.ك: فقیه بحرالعلوم، محمد مهدی، مزارات چهار محال و بختیاری، صص 222-223.
شمع جادوی امید (ویژهنامه مراسم نکوداشت استاد دکتر محمدعلی موحد)، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز، چاپ اول، ۱۳۹۳ .
سه شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۸:۴۶