مقدمه
دو منطقه اردن و فلسطین، نام دو «جُند» از اجناد چهارگانه سرزمین شام در سده‌های نخست اسلامی بوده است. 1
دو جُند دیگر شام، دمشق و حمص بوده‌اند.
این دو جند، بخش‌های جنوبی شام را شامل می‌شده و امروزه هر یک، به کشور مستقلی تبدیل شده است.
برخی شواهد تاریخی نشان می‌دهد كه از سده چهارم هجری، هم‌چون مناطق دیگری از شام (به ویژه شهر حلب)، تشیع در اردن و فلسطین نیز گسترش یافته است. با این حال درباره زمان ورود و عوامل انتشار تشیع در این دو منطقه، نمی‌توان نظری قطعی و دقیق ارائه داد. البته پیش از این، آقای جعفر المهاجر در كتاب خود التأسیس لتاریخ الشیعة فی لبنان وسوریة، تلاش كرده است تا عوامل تأثیرگذار در ورود و انتشار تشیع در شام را بررسی كند و فصلی از این كتاب را به بررسی تشیع در اردن و فلسطین اختصاص داده است (المهاجر، 1992: 159-197).
اما مهم‌ترین متن تاریخی موجود درباره میزان نفوذ تشیع در اردن و فلسطین در سده‌های اوّلیه اسلامی، سخن مقدسی (336-380ق)، جغرافیدان بزرگ مسلمان است که در کتاب خود احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم (نگاشته در سال 375ق)، در جایی که به فِرَق و مذاهب رایج در فلسطین در زمان خود اشاره می‌کند، می‌گوید: «وأهل طبریة ونصف نابلس وقَدَس وأكثر عَمّان شیعة.» (اهل طبریه و نیمی از اهل نابلس و قَدَس و بیشتر اهل عَمّان شیعه هستند.) (المقدسی، 1909: 179). با توجه به اینکه مقدسی خود اهل بیت‌المقدس بوده و احسن التقاسیم وی از مهم‌ترین و دقیق‌ترین منابع جغرافیایی اسلامی به شمار می‌آید 2
اشپرنگر، مقدسی را بزرگ‌ترین جغرافیدان تاریخ انسانی برشمرده و کرامرس، وی را اصیل‌ترین جغرافیدان مسلمان و کتابش را گرانقدرترین منبع جغرافیایی اسلامی دانسته است. بنگرید: کراچکوفسکی، 1389: 168.
، می‌توان تا حدود زیادی به درستی سخن وی اطمینان حاصل کرد.
سخن مقدسی در عین ایجاز و اختصار شدید آن، چنان‌که جعفر المهاجر نیز اشاره کرده، «متن نادر و گرانبهایی است» (المهاجر: 166) كه سند تاریخی انكارناپذیری درباره انتشار تشیع در شمال اردن و فلسطین در سده چهارم هجری به شمار می‌آید. با این حال، عبارت مقدسی پاسخگوی این دو سؤال نیست كه تشیع، چه زمان و چگونه به این مناطق راه یافته و چرا از این مناطق رخت بربسته است. جعفر المهاجر تلاش كرده است تا در کتاب خود به این دو سؤال پاسخ دهد. او با استناد به منابع تاریخی، پاسخ نسبتاً مناسبی برای سؤال دوم یافته است؛ اما به نظر می‌رسد در ارائه پاسخی قانع‌کننده به سؤال اول، چندان موفق نبوده است.
تلاش نگارنده این سطور در این نوشتار بر آن است تا شواهد و یافته‌هایی را ارائه دهد که می‌تواند نشان‌دهنده ابعادی از انتشار تشیّع در اردن و فلسطین تا سده ششم هجری باشد و شاید این یافته‌ها و شواهد برای نخستین بار به صورت یك‌جا از منابع تاریخی استخراج و گردآوری شده است. پیش از ورود به اصل مطلب، ضروری می‌نماید که نگاهی بسیار گذرا به پیشینه تشیع در شام تا اوایل سده چهارم هجری داشته باشیم.

درآمدی بر پیشینه تشیع در شام
به نظر می‌رسد که تاریخ ورود اولیه تشیع به شام را می‌توان از صدر اسلام و به طور مشخص از دوره خلفای راشدین تعیین كرد. در واقع، پس از فتح شام به دست مسلمانان، شماری از صحابه رسول خدا (ص) كه از پیروان و هواداران امام علی (ع) بودند، از جمله ابوذرّ غفاری، بلال حبشی، واثلة بن اسقع و غیره، در برخی شهرهای شام به ویژه دمشق اقامت نمودند. برخی از این صحابه تا زمان ورود كاروان اسرای اهل بیت (ع) به دمشق در سال 61ق زنده و در قید حیات بوده‌اند و موضع‌گیری و سخنانی برای آنها در حمایت از اهل بیت (ع) گزارش شده است.
از میان صحابه‌ای كه اخبار و روایاتی درباره گرایش آنها به امیر مؤمنان (ع) گزارش شده است، دو تن از آنها یعنی عبادة بن صامت (درگذشته 34ق) 3
عبادة بن صامت در رجال کشّی، در شمار نخستین صحابه رسول خدا (ص) که پس از حادثه سقیفه، به ولایت امیر مؤمنان بازگشتند، دانسته شده است (الطوسی، 1427ق: 45). در روایتی از امام رضا (ع) نیز وی در زمره صحابه‌ای که «مضوا علی منهاج نبیّهم، ولم یغیّروا، ولم یبدّلوا» نام برده شده است (الصدوق، 1378: ج2، ص134).
و شدّاد بن اوس (درگذشته 58ق) 4
درباره شدّاد بن اوس گزارش شده است که او اعتقاد به حقّانیت امام علی (ع) داشته و در جنگ جمل در رکاب ایشان جنگیده است (الخزّاز القمی، 1430ق: 278-279). هم‌چنین برای وی سخنانی در دفاع از امیر مؤمنان (ع) نزد معاویه گزارش شده است (المفید البغدادی، 1403ق: 96-97).
، در بیت‌المقدس سكونت نمودند و در این شهر از دنیا رفتند و قبرشان تا به امروز در قبرستان باب‌الرحمه در کنار دیوار شرقی مسجدالاقصی باقی مانده است. هم‌چنین فضل بن عباس بن عبدالمطلب به قولی در سال 18ق در جریان طاعون عمواس از دنیا رفته و تا به امروز در شهر رمله، مزاری به وی منسوب است.
در فاصله زمانی سقوط دولت اموی تا تشكیل دولت حمدانی، كه نخستین دولت شیعی در شام به شمار می‌آید، شخصیت‌های شیعه‌ای را متعلق به برخی مناطق شام می‌شناسیم که این مسئله می‌تواند نشان‌دهنده وجود خانواده‌های شیعه در این سرزمین، گرچه به طور محدود و پراکنده، باشد. از میان این شخصیت‌ها می‌توان به دو شاعر عرب یعنی دیك‌الجنّ حمصی (161-236ق)، زاده شهر حمص، و ابوتمّام طائی (188-231ق)، زاده روستای «جاسم» در منطقه حوران اشاره كرد.
از سوی دیگر، در منابع انساب سادات، به ورود و سكونت بسیاری از سادات علوی به شهرهای مختلف شام اشاره شده است. ابن طباطبا (سده پنجم هجری) در كتاب خود منتقلة الطالبیة از شمار در خور توجهی از سادات علوی نام برده است كه به شهرهای مهم شام همانند حرّان، حلب، حمص، دمشق و رقّه مهاجرت كردند 5
برای آگاهی از نام و نسب سادات مهاجر به شهرهای مختلف شام بنگرید: ابن طباطبا، از جمله: 120-122 (سادات مهاجر به حرّان)، 122-123 (سادات مهاجر به حلب)، 126-127 (سادات مهاجر به حمص)، 135-138 (سادات مهاجر به دمشق)، 143-144 (سادات مهاجر به رقّه).
و در این میان، برخی از شهرهای فلسطین امروزی نیز از مهاجرت سادات بی‌نصیب نماندند. شماری از اعقاب و اخلاف این سادات مهاجر، بعدها در بیشتر این شهرها مناصب و مسئولیت‌های اداری و سیاسی را عهده‌دار می‌شدند.

تشیع در طبریه و اردن
شهر طبریه امروزه در شمال شرقی فلسطین (سرزمین‌های اشغالی سال 1948) قرار دارد و در گذشته از مهم‌ترین شهرهای شام بوده است. مقدسی این شهر را «قصبه اردن» به شمار آورده (المقدسی: 161) و یاقوت حموی آن را از «اعمال اردن» دانسته كه در میانه دمشق و بیت‌المقدس، به فاصله سه روز از هر یك از دو این شهر قرار داشته است (الحموی، 1977: ج4، ص17). این شهر در ساحل دریاچه طبریه قرار دارد که بزرگ‌ترین دریاچه داخلی فلسطین اشغالی به شمار می‌آید.
همان‌گونه كه اشاره شد، بر اساس اشاره مقدسی، در نیمه سده چهارم همه اهل طبریه شیعه بوده‌اند. جعفر المهاجر با استناد به سخن ابن‌واضح یعقوبی (سده سوم هجری)، مبنی بر اینکه بیشتر اهالی طبریه، قومی از اشعریان بوده‌اند (یعقوبی، 1860: 115)، و با در نظر گرفتن این‌که شاخه دیگری از اشعری‌ها که شیعه مذهب بوده و با مهاجرت از کوفه به قم، نقشی انکارناپذیر در گسترش تشیع در این شهر داشته‌اند، چنین نتیجه‌گیری کرده است که اشعری‌هایی که در اواخر سده سوم بیشتر اهالی طبریه را تشکیل می‌دادند، همان ساکنان شیعه این شهر در اواخر سده چهارم هجری بوده‌اند (المهاجر: 194).
او چنین ابراز عقیده نموده است که همانند اشعری‌های قم، اشعری‌های طبریه نیز احتمالاً ریشه‌های کوفی داشته و از آنجا به این شهر مهاجرت کرده‌اند (المهاجر: همانجا)؛ و برای اثبات نظر خویش به این خبر بلاذری (درگذشته 278ق) استناد ورزیده است که ابوسفیان از دوره جاهلیت روستایی به نام «قُبش» در سرزمین بلقا (اردن امروزی) در تملّک خود داشت که به معاویه و فرزندانش رسید؛ اما بنی‌عباس آن را مصادره کردند و بعداً به گروهی «زَیّات» (روغن‌فروش) از طایفه «بنی‌نُعَیم» از اهالی کوفه تعلق گرفت (بلاذری، 1987: 176).
صرف نظر از اینکه استنادها و استدلال‌های فوق را تا چه میزان می‌توانیم برای پذیرش نظریه جعفر المهاجر کافی بدانیم، باز هم این سؤال بدون پاسخ می‌ماند که اگر بپذیریم اشاعره مهاجر به طبریه نیز همچون اشاعره مهاجر به قم شیعه بوده‌اند، پس چرا برخلاف شهر قم که شمار در خور توجهی از محدّثان شیعی و اصحاب ائمه (ع) از آنجا برخاسته‌اند، هیچ محدّث و شخصیت شیعه‌ای از طبریه سراغ نداریم؟
در ارتباط با موضوع ورود تشیّع به طبریه، مسأله دیگری که جعفر المهاجر به آن توجهی نداشته، آن است که طبریه از شهرهای مقصد مهاجرت سادات علوی بوده و ابن طباطبای علوی چند تن از آنان را در منتقلة الطالبیة نام برده است (برای آگاهی بیشتر: ابن طباطبا، 1968: 203-204). بیشتر سادات مهاجر به طبریه از نسل حضرت عباس فرزند امام علی (ع) بوده‌اند و یكی از آنان به نام حمزة بن عبدالله، در این شهر صاحب فرزندانی گشت. 6
نسب وی چنین است: حمزة بن عبدالله بن عباس بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن امام علی (ع) (ابن طباطبا: 204).
از فرزندان وی، ابوالطیّب محمد بن حمزه، ملقّب به شهید (مقتول در 291ق) بوده است كه به دستور محمد بن طغج ملقّب به اخشید مؤسس دولت اخشیدیان، در طبریه به قتل رسید و نوادگان وی در این شهر به «بنی‌شهید» شناخته می‌شدند (ابن عنبة، 1425ق: 442).
ماجرای قتل ابوالطیّب محمد بن حمزه علوی در طبریه را مورخان مختلف گزارش داده‌اند. نخستین آنها ابوالفرج اصفهانی (درگذشته 356ق) است که از وی در شمار مقتولین دوره المكتفی بالله عباسی (خلافت: 289-295ق) یاد کرده و ماجرای قتل وی را چنین شرح داده است: «قتله [محمد بن] طغج فی بستان له، رضی الله عنه. حدّثنی احمد بن محمد المسیب قال: كان محمد بن حمزة من رجالات بنی هشام وكان إذا ذكر [ابن] طغج لا یؤمره ویثلبه ویستطیل علیه إذا حضر مجلسه؛ فاحتال [ابن] طغج على غلام لبعض الرجالة فستره ثم أعلم صاحبه انه فی دار محمد بن حمزة، وضربه علیه واستعوى جماعة من الرجالة فكبسوه وهو فی البستان، فقطعوه بالسكاكین، وبقی عامة یومه مطروحاً فی البستان، وهم یتردّدون الیه فیضربونه بسیوفهم، هیبةً له وخوفاً ان یكون حیاً او به رمق فیلحقهم ما یكرهون، رضی الله عنه.» (ابوالفرج الاصفهانی، 1416ق: 548)
ابن سعید اندلسی (درگذشته 673ق) نیز به نقل از ابن زولاق مصری (درگذشته 387ق)، ماجرای شهادت وی را چنین شرح داده است: «ولم یزل طغج علی دمشق وطبریة وابنه محمد المعروف بالإخشید یخلّفه علی طبریة. وكان بطبریة ابوالطیب العلوی محمد بن حمزة بن عبدالله بن العباس بن الحسن بن عبیدالله بن العمامر [كذا] بن علی بن ابی طالب صلوات الله علیه. وكان وجه طبریة شرقاً وملكاً وقوةً وعتاقاً، فكتب الاخشید الی ابیه طغج یذكر له انه لیس له امر ولا نهی مع ابی الطیب العلوی، فكتب له ابوه اعزّ نفسك. فأسری علیه محمد بن طغج وابوالطیب فی بستان له فقتله.» (ابن سعید الاندلسی، 1898: 6).
هم‌چنین ابن فندق بیهقی (درگذشته 565ق) به اختصار شدید در این باره سخن گفته و اشاره کرده است که ابوالطیّب در 21 سالگی کشته شد و به علت این‌که او را دفن نکردند، محل قبرش مشخص نیست (البیهقی، 1428ق: ص 430). ابن عنبه (درگذشته 828ق) نیز در وصف شخصیت ابوالطیّب علوی نوشته است: «كان من اكمل الناس مروءة وسماحة وصلة رحم، وكثرة معروف، مع فضل كثیر وجاه واسع.» سپس در ادامه به کشته شدن وی به توطئه طغج اشاره کرده است (ابن عنبة: 442).
اما نكته درخور توجه در این زمینه آن است که ابوالطیّب علوی در سال 291ق، یعنی چند دهه پیش از تأسیس دولت حمدانی به شهادت رسیده و در زمانی که هنوز تشیع در بلاد شام انتشار گسترده‌ای نیافته، دارای جاه و جلال و شكوه و ریاست بوده است.
هم‌چنین افزون بر ابوالطیّب، ابن طباطبا نیز از كشته شدن یكی از فرزندان فضل بن محمد اللحیانی بن عبدالله بن عبیدالله بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن علی (ع) در طبریه سخن گفته است (ابن طباطبا: 204). اما نگارنده این سطور، آگاهی دیگری درباره نام و چگونگی قتل وی از سایر منابع به دست نیاورده است.
گفتنی است در شهر طبریه زیارتگاهی منسوب به سکینه دختر امام حسین (ع) و عبدالله بن عباس بن امیر مؤمنان (ع) وجود داشته است که علی بن ابی‌بکر هروی (درگذشته 611ق)، در نیمه دوم سده ششم هجری به آن اشاره کرده است (الهروی، 1953: 19؛ و به نقل از وی: الحموی، ج4، ص19)؛ و این احتمالاً نخستین اشاره تاریخی به وجود این زیارتگاه است.
این زیارتگاه در كتیبه موجود در آن نیز متعلق به سكینه بنت الحسین (ع) و عبدالله بن عباس بن علی (ع) معرفی شده است؛ و بر اساس همین كتیبه، ساختمان زیارتگاه به دستور فارس‌الدین البكی عادلی منصوری، نایب پادشاه مملوكی در مناطق صفد و شقیف، در سال 694ق ساخته شده است. كتیبه دیگری نیز در زیارتگاه وجود داشته كه در آن، نام و توصیف باغ‌ها و زمین‌هایی كه فارس‌الدین یاد شده ـ بانی مزار ـ در شهر طبریه وقف زیارتگاه كرده، آمده است (مخلص، 1946: 138).
با توجه به اینکه از نظر تاریخی، انتساب این دو قبر به صاحبان آنها پذیرفتنی و اثبات‌پذیر نیست، مرحوم عبدالله مخلص درباره قبر عبدالله بن عباس بن علی (ع) چنین ابراز عقیده كرده است كه این قبر می‌تواند مدفن ابوالطیب محمد بن حمزه علوی مقتول باشد که بعدها به دلایلی به جدّ خود عبدالله بن عباس بن علی (ع) تغییر انتساب یافته است (مخلص: 139).
البته به باور نگارنده این سطور، می‌توان این احتمال را نیز مطرح کرد که این زیارتگاه، مدفن پدر وی حمزة بن عبدالله بن عباس ـ نخستین سید علوی مقیم طبریه ـ بوده و این مسئله منافاتی ندارد با این‌که در کنار وی فرزندش ابوالطیب محمد یا دیگر اعضای خانواده‌اش به خاک سپرده شده باشند. به هر حال، پس از اشغال فلسطین، صهیونیست‌ها این زیارتگاه را به یك كنیس یهودی به نام راحیل ـ مادر حضرت یوسف (ع) ـ تبدیل كردند (یوسف، 2011: 106).
در ارتباط با تشیّع در طبریه، افزون بر سخن مقدسی، اشاره مهم دیگری نیز از ناصر خسرو (درگذشته 481ق) وجود دارد. او که در سال 438ق وارد طبریه شده، به وجود قبری منسوب به ابوهریره در این شهر اشاره كرده است كه به علت حضور شیعیان در آنجا، كسی قادر به زیارت آن نبوده است. او در این باره نوشته است: «و گور ابی‌هریره آن‌جاست؛ بیرون شهر در جانب قبله؛ اما كسی آن‌جا به زیارت نتواند رفتن، كه مردمان آنجا شیعه باشند و چون كسی آن‌جا به زیارت رود، كودكان غوغا و غلبه به سر آن كس برند و زحمت دهند و سنگ اندازند.» (ناصر خسرو، 1373: 23).
با وجود دو اشاره آشكار مقدسی و ناصرخسرو مبنی بر حضور شیعیان در طبریه، متأسفانه در كتب تاریخی و رجالی، اسامی راویان و علمای شیعه‌ای كه از این شهر برخاسته باشند، سراغ نداریم. 7
البته می‌دانیم که شماری از رجال و محدّثان اهل سنّت به شهر طبریه منسوب بوده‌اند و مشهورترین آن‌ها حافظ ابوالقاسم طبرانی (260-360ق) است كه در سال 290ق به اصفهان رفته و تا پایان عمر خود در آنجا زیسته است. بنگرید: حموی، ج4، ص19.
اما از میان مشاهیر طبریه، شخصیتی را به نام ابوسعید سرور بن قاسم طبرانی (358-426ق) ملقّب به «میمون» می‌شناسیم كه از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین شخصیت‌ها در تاریخ و شكل‌گیری عقاید فرقه نُصیریه (علویان کنونی سوریه) به شمار می‌آید و نویسنده شماری از متون دینی مهم این فرقه از جمله «مجموع الاعیاد» دانسته شده است. شاید این مسئله را بتوان نشانه‌ای برای حضور و نفوذ نُصیریان در طبریه به شمار آورد. محمد امین غالب الطویل، نویسنده علوی سوریه نیز اشاره کرده است كه علویان منابعی در اختیار دارند که نشان می‌دهد در گذشته، این فرقه پیروان فراوانی در شهرهای صور، صیدا و طبریه داشته است (الطویل، 1924: 475).
به هر حال، علویان سوریه، تعدادی از امرای دوره عباسی كه برخی از آنان مدتی بر بخش‌ها و شهرهایی از شام از جمله طرابلس، صیدا و طبریه حاكم بودند را از رجال فرقه خود به شمار می‌آورند. از جمله محمد بن رائق موصلی (مقتول در 330ق) كه محمد امین الطویل از وی با نام محمد بن رائق بن خضر غسانی یاد كرده و او را از غسانی‌هایی كه عقیده نُصیری یا جنبلانی داشتند، دانسته است. بدر بن عمار اسدی، از دیگر امرایی است كه الطویل او را از رجال سیاسی علویان در سده‌های نخست دانسته و ادعا کرده است که این شخص والی طرابلس از سوی محمد بن رائق بوده و در ایام او، طرابلس از مهم‌ترین شهرهای علوی‌نشین بوده است (الطویل: 264). 8
می‌دانیم كه امروزه یكی از محلات حومه شهر طرابلس به نام «جبل محسن»، علوی‌نشین است.

البته در منابع تاریخی، به این‌که بدر بن عمار والی طرابلس از سوی محمد بن رائق بوده، اشاره‌ای نشده است. اما محمد بن عبدالملک همدانی (درگذشته 521ق) در بیان حوادث سال 328ق نوشته است: «وكان بدر بن عمار الاسدی الطبرستانی، یتقلّد حرب طبریه لابن رائق،‌ وهو الذی مدحه المتنبّی بقصائد عدّة» (الهمذانی: 328). به نظر می‌رسد «طبرستانی» در این‌جا تحریف نسبت «طبرانی» است و شاید به علت انتساب او به طبریه و شناخت وی از این منطقه، ابن رائق او را مأمور به بازپس‌گیری این شهر از اخشیدیان نموده، و سپس به امارت آن‌جا منصوب كرده است.
چنان‌كه همدانی نیز اشاره کرده است، متنبّی (درگذشته 354ق)، شاعر مشهور عرب، كه برخی وی را شیعه می‌دانند، در زمان اقامت خود در طبریه، چندین قصیده در مدح امیر بدر بن عمار سروده است (المتنبّی، 1983: 133-163). بر فرض این‌که تشیّع متنبّی را بپذیریم، در این صورت شاید بتوان رابطه بسیار صمیمی و نزدیك وی با بدر بن عمار را، چنانکه از قصاید متعدّدی که در مدح وی سروده، برمی‌آید، قرینه‌ای بر تشیع این امیر به شمار آورد.
به هر حال، اگرچه ادعاهای علویان مبنی بر نصیری بودن (و در واقع تشیّع) امرایی هم‌چون محمد بن رائق و بدر بن عمار و نیز انتشار عقیده نصیریه در مناطقی همچون طبریه را نمی‌توان به آسانی پذیرفت، اما نباید با بی‌توجهی تمام نیز از کنار آن گذشت؛ و مناسب است پژوهش تاریخی مناسبی در این باره صورت گیرد. در این راستا، اشاره به این نكته نیز خالی از اهمیت نیست كه تا به امروز در منطقه اشغالی جولان در جنوب غربی سوریه، كه در فاصله کمی از دریاچه طبریه واقع است، چند روستای علوی‌نشین وجود دارد.
درباره امرا و شخصیت‌های شیعه در شهرهای شیعه‌نشین شام در نیمه اول سده پنجم، اطلاعات دیگری را می‌توان از فهرست تألیفات شیخ كراجكی (درگذشته 449ق) به دست آورد. می‌دانیم كه این محدّث مشهور شیعه سال‌هایی از عمر خود را در شهرهای مختلف شام سپری كرد و در طرابلس منصب قضاوت را عهده‌دار بود و سرانجام در صور از دنیا رفت. در فهرست تألیفات كراجكی كه یكی از معاصران وی نوشته است، اسامی تألیفات و رساله‌هایی به چشم می‌خورد كه او برای برخی رجال و امرای شیعه در طرابلس، دمشق و شهرهای دیگر نگاشته است. یكی از این امرا كه منابع تاریخی، هیچ آگاهی درباره وی به دست نمی‌دهد، امیر صارم‌الدوله ملقّب به ذوالفضیلتین است. بر اساس فهرست یاد شده، كراجكی پنج اثر خود را به سفارش (یا برای) امیر یاد شده نگاشته؛ و پس از نام وی، جملات دعایی نظیر «حرس الله مدّته»، «حرس الله عمره» و «ادام الله علوّه» آمده است («مکتبة العلامة الکراجکی»: 379 و 390-391). کراجکی یكی از این پنج اثر را به عنوان «المنسك العصی»، در طبریه نوشته است. در همان فهرست، درباره اثر دیگری به عنوان «كتاب المنهاج الی معرفة مناسك الحاجّ» چنین آمده است كه «هو منسك كامل یشتمل علی فقه وعمل وزیارات، جزء واحد یزید علی مائة ورقة، صنّفه للأمیر صارم الدولة یحجّ به» («مکتبة العلامة الکراجکی»: 379).
درباره تشیع در طبریه و سادات و رجال شیعه آن در دوره‌های بعدی، اطلاعات چندانی در دست نیست. تنها بیهقی، در جایی كه به نقبای شهرها اشاره می‌کند، از نقیب شهر طبریه به نام ابوالفوارس جعفر بن ابی‌القاسم حمزه، از نوادگان امام جعفر صادق (ع) یاد كرده و سپس افزوده است كه اكنون، نقیب از فرزندان وی است (البیهقی: 582). 9
نسب كامل وی چنین است: جعفر بن حمزة بن حسین بن علی بن علی بن محمد بن عیسی بن محمد بن علی بن امام جعفر صادق (ع).
بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت كه طبریه تا زمان حیات وی دارای نقبای سادات بوده است.
شهر شیعه‌نشین دیگر جُند اردن، «قَدَس» بوده كه به گفته مقدسی، نیمی از اهالی آن شیعه بوده‌اند. قَدَس شهر كوچكی در شمال طبریه بوده، که «جبل عامل»، رستاق آن به شمار می‌آمده است. در یك فرسخی این شهر، دریاچه كوچكی وجود داشته كه آب آن به دریاچه طبریه می‌ریخته است (المقدسی: 161).
شهر عَمّان پایتخت اردن امروزی نیز با استناد به سخن مقدسی، از دیگر شهرهای شیعه‌نشین اردن بوده و بیشتر اهالی آن شیعه بوده‌اند. متأسفانه نگارنده این سطور، موفق به یافتن شواهد چندانی از حضور تشیع در این شهر نشده است. البته شخصیت شیعه‌ای به نام ابوعلی حسن بن عیسی الحَذّاء، معروف به ابن ابی‌عقیل عمانی ـ از فقها و متکلّمان متقدم امامیه ـ می‌شناسیم 10
این شخص دو اثر به نام‌های «المتمسّک بحبل آل الرسول» (در فقه) و «الکرّ والفرّ» (در امامت) داشته که به دست ما نرسیده است.
كه جعفر المهاجر او را منسوب به این شهر دانسته (المهاجر: 184)، اما در واقع مشخص نیست كه آیا این شخص منسوب به عَمّان پایتخت اردن، یا منسوب به سرزمین و كشور عُمان امروزی بوده است؟

  • دو جُند دیگر شام، دمشق و حمص بوده‌اند.
  • اشپرنگر، مقدسی را بزرگ‌ترین جغرافیدان تاریخ انسانی برشمرده و کرامرس، وی را اصیل‌ترین جغرافیدان مسلمان و کتابش را گرانقدرترین منبع جغرافیایی اسلامی دانسته است. بنگرید: کراچکوفسکی، 1389: 168.
  • عبادة بن صامت در رجال کشّی، در شمار نخستین صحابه رسول خدا (ص) که پس از حادثه سقیفه، به ولایت امیر مؤمنان بازگشتند، دانسته شده است (الطوسی، 1427ق: 45). در روایتی از امام رضا (ع) نیز وی در زمره صحابه‌ای که «مضوا علی منهاج نبیّهم، ولم یغیّروا، ولم یبدّلوا» نام برده شده است (الصدوق، 1378: ج2، ص134).
  • درباره شدّاد بن اوس گزارش شده است که او اعتقاد به حقّانیت امام علی (ع) داشته و در جنگ جمل در رکاب ایشان جنگیده است (الخزّاز القمی، 1430ق: 278-279). هم‌چنین برای وی سخنانی در دفاع از امیر مؤمنان (ع) نزد معاویه گزارش شده است (المفید البغدادی، 1403ق: 96-97).
  • برای آگاهی از نام و نسب سادات مهاجر به شهرهای مختلف شام بنگرید: ابن طباطبا، از جمله: 120-122 (سادات مهاجر به حرّان)، 122-123 (سادات مهاجر به حلب)، 126-127 (سادات مهاجر به حمص)، 135-138 (سادات مهاجر به دمشق)، 143-144 (سادات مهاجر به رقّه).
  • نسب وی چنین است: حمزة بن عبدالله بن عباس بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن امام علی (ع) (ابن طباطبا: 204).
  • البته می‌دانیم که شماری از رجال و محدّثان اهل سنّت به شهر طبریه منسوب بوده‌اند و مشهورترین آن‌ها حافظ ابوالقاسم طبرانی (260-360ق) است كه در سال 290ق به اصفهان رفته و تا پایان عمر خود در آنجا زیسته است. بنگرید: حموی، ج4، ص19.
  • می‌دانیم كه امروزه یكی از محلات حومه شهر طرابلس به نام «جبل محسن»، علوی‌نشین است.
  • نسب كامل وی چنین است: جعفر بن حمزة بن حسین بن علی بن علی بن محمد بن عیسی بن محمد بن علی بن امام جعفر صادق (ع).
  • این شخص دو اثر به نام‌های «المتمسّک بحبل آل الرسول» (در فقه) و «الکرّ والفرّ» (در امامت) داشته که به دست ما نرسیده است.
فصلنامه کتاب‌گزار، شماره 2 و 3، تابستان و پاییز 1395.
سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۰۴