از زمانی‌که احمد کسروی در اثر خود شیخ صفی و تبارش، به نفی سیادت و تشیع شیخ صفی‌الدین اردبیلی پرداخت، این موضوع به مسئله‌ای مناقشه برانگیز میان صفویه‌پژوهان تبدیل شد و تا به امروز نویسندگان و پژوهشگران متعددی، در این باره به اظهار نظر پرداخته و هر یک از منظر خود، به نفی یا اثبات سیادت و تشیع شیخ صفی پرداخته‌اند.
نویسنده این سطور پیش از این در مقاله «طریقت صفویه در شام و حلب» (منتشر شده در مجموعه مقالات همایش شیخ صفی‌الدین اردبیلی، تهران: 1392) [به این آدرس: http://ganjineh.kateban.com/post/2513]، به ابعاد رواج این طریقت در منطقه شام، و به ویژه در شهر حلب، که در آن به مدت نزدیک به دو قرن، از نيمه دوم سده نهم تا نيمه اول قرن يازدهم گسترش داشته، پرداخته است. در این یادداشت نیز نکته ناگفته‌ای را در ارتباط با رواج طریقت صفویه در حلب، که به نوعی می‌تواند در روشن شدن مسئله مذهب و سیادت شیخ صفی کمک کند، بر مقاله یاد شده می‌افزاید.
چنانکه پیش از این نیز در همان مقاله با استناد به تواریخ محلی شام و حلب نشان داده‌ایم، طریقت شیخ صفی به واسطه فعالیت خلفا و مریدان نوه وی علاءالدین علی (درگذشته 832ق)، که در منابع فارسی به خواجه علی سیاه‌پوش شهرت دارد، در اواخر سده نهم به حلب رسیده و در این شهر، به نام «طریقت اردبیلیه» گسترش یافته است. در حالی‌که چندی پیش از آن، شیخ جنید صفوی، نوه خواجه علی و پدر بزرگ شاه اسماعیل، برای مدتی در حلب و نواحی آن حضور یافته و از سوی فقهای حلب به زندقه و سستی عقیده متهم گشته بود و آنها حتی به واجب القتل بودنش فتوا داده بودند. شیخ جنید نیز در دفاع از خود، نامه‌ای به ابن شمّاع حلبی (درگذشته 863ق) از علمای حلب نوشت و در آن، عقایدی نزدیک به عقاید شیعه امامیه مطرح کرد. (برای اطلاع تفصیلی از این جریان و متن نامه شیخ جنید به ابن شمّاع، بنگرید به مقاله دیگر نویسنده این سطور: «مکتوب سلطان جنید صفوی به ابن شمّاع حلبی»، پیام بهارستان، دوره جدید، ش20، تابستان 1392، ص130-139) [به این آدرس: http://ganjineh.kateban.com/post/2509]
اکنون می‌دانیم از میان نوادگان شیخ صفی، نخستین کسی که آشکارا اعلام تشیع کرده یا به تشیّع گرویده، همین شیخ جنید بوده است و تا پیش از وی، شیخ صفی و نوادگانش به تسنّن شهرت داشته‌اند و بر فرض داشتن عقاید شیعی نیز لااقل به طور علنی این عقاید را آشکار نمی‌کردند. به باور نگارنده، افزون بر متن صفوة الصفای ابن بزّاز اردبیلی بر اساس نسخه‌های کهن و تحریف نشده آن که تعلق شیخ صفی به اهل سنّت را نشان می‌دهد، یک شاهد مهم دیگر بر این مدّعا آن است که برخلاف قزلباش‌ها و مریدان شیخ جنید و نسل پس از وی که اعتقادات شیعی داشته‌اند، همه صوفیان پیرو طریقت «اردبیلیه» (صفویه) در حلب، که این طریقت به واسطه خلفا و مریدانِ باواسطه علاءالدین علی، نوه شیخ صفی، به آنها رسیده بود، پیرو مذاهب مختلف اهل سنّت (حنفی، شافعی و حنبلی) بوده‌اند.
همین نکته درباره سیادت شیخ صفی نیز صدق می‌کند؛ چراکه در شرح حال‌های مفصلی که در تواریخ محلی حلب، به ویژه دُرَر الحُبَب ابن حنبلی (درگذشته 971ق)، برای صوفیان پیرو طریقت «اردبیلیه» (صفویه) ارائه شده است، هیچ اشاره‌ و نشانه‌ای به سیادت شیخ صفی نمی‌توان به دست نمی‌آید؛ در حالی‌که اگر شیخ صفی به سیادت شهرت داشت، این موضوع از دید مریدان و صوفیان وابسته به طریقت پنهان نمی‌ماند و در شرح حال آنان تبلور می‌یافت؛ با اینکه در میان پیروان طریقت در حلب، مشایخ و صوفیانی همچون «سیّد مهمازی» (درگذشته 926ق) وجود داشته‌اند که به صراحت به «شریف» و حسینی نسب بودن وی اشاره شده است. 1
ابن حنبلی، درر الحبب فی تاریخ اعیان حلب، ج2، ص115-117.

  • ابن حنبلی، درر الحبب فی تاریخ اعیان حلب، ج2، ص115-117.
جمعه ۱۶ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱:۳۷