در جوامع بشری گوناگون، تحولاتِ سهمگینِ دینی، همواره تأثیری مستقیم بر وضعیت نیایشگاهها و زیارتگاهها و به عبارت دیگر، اماکن آیینی و قدسی بهجا گذاشته و معمولاً استحاله این اماکن را مطابق دین و آیینِ جدیدِ غالب در یک منطقه در پی داشته است. این مسئله سنّتی تقریباً فراگیر در تاریخ بشر به شمار میآید و حتی در زمان حال نیز میتوان مصادیق آن را شاهد بود (به عنوان مثال، تبدیل مساجد و مزارات مسلمانان به کنیسهها و زیارتگاههای یهودیان در فلسطین اشغالی).
در ایران، تأسیس حکومت صفوی و اعلام مذهب تشیّع به عنوان مذهب رسمی را میتوان آخرین تحول سهمگین دینی در این سرزمین به شمار آورد. میدانیم تا پیش از دوره صفوی، هرچند ایران خالی از تشیع دوازده امامی نبوده و چندین شهر و حوزه جغرافیایی شیعی مهمّ در آن وجود داشته، با این حال غلبه مذهبی از آنِ اهل سنّت بوده است. اما پس از روی کار آمدن صفویان، چرخ روزگار به نفع شیعیان چرخید و ایران به سرزمینی با اکثریت شیعه دوازده امامی تبدیل شد.
با توجه به اینکه مسجد مهمترین نوع بناهای آیینی مسلمانان، چه شیعه و چه اهل سنّت به شمار میآید، طبیعتاً با تغییر مذهب نمیتوان انتظار تحول گستردهای را روی مساجد داشت؛ مگر در سطح تغییر سبک و اشکال معماری یا تغییر نام مساجد و حذف عناصر سنّی آنها (همچون پاکسازی اسامی صحابه و خلفای راشدین از کتیبههای مساجد). اما تأثیرگذاری بیشتر این تحول مذهبی در ایران عصر صفوی را میتوان روی زیارتگاهها و دیگر گونههای بناهای آیینی ملاحظه کرد.
با نگاهی اجمالی به متون تاریخی مزارنگاری همچون روضات الجنانِ حافظ حسین کربلایی و شدّ الازار جنید شیرازی، میتوان پی برد که تا پیش از دوره صفوی، در شهرهای بزرگ (و طبیعتاً سنّینشین) ایران همچون تبریز و شیراز، بیشتر زیارتگاههای موجود در این شهرها متعلق به پیران و مشایخ تصوّف و رجال دینی اهل سنّت بوده (هرچند وجود مزاراتی متعلق به ساداتِ علوی در این شهرها و به طور کلی در سایر مناطق ایران قابل انکار نیست)؛ با این حال امروزه بیشتر مزارات موجود در این شهرها، متعلق به امامزادگان است.
این تحول عمده مذهبی زیارتگاهها پس از دوره صفوی را میتوان در سه عامل اصلی خلاصه کرد: 1) از بین رفتن تدریجی مزارات پیران و مشایخ صوفیه و رجال اهل سنّت در نتیجه اهمال و بیتوجّهی و گاه حتی تخریب تعمّدی آنها (همچون مزار ابونعیم اصفهانی)؛ 2) شکلگیری مزارات شیعی جدید، در قالب ساخت مقابر علما و عرفای شیعه، و یا پیدایش امامزادگان و قدمگاههای معصومان (ع) با استناد به خواب و رؤیا؛ 3) استحاله مذهبی مزارات و مقابر اهل سنّت و ادامه حیات آنها در قالب امامزادگان و مزارات شیعی.
اگرچه عامل سوم را لزوماً نباید عامل اصلی و غالب برای گسترش امامزادگان و مزارات شیعی در ایران عصر صفوی به شمار آورد، اما بههر حال شواهد متعدّدی وجود دارد که این عامل نیز در کاهش مزارات سایر فرق و مذاهب و افزایش زیارتگاههای شیعی نقش داشته است و میتوان نمونههای متعددی از زیارتگاهها و مقبرههای غیر شیعی سراغ گرفت که در دورههای اخیر به عنوان امامزاده شهرت یافتهاند.
یکی از صورتهای استحاله مذهبی مزارات بدین ترتیب است که صاحبِ مزار، با حفظِ نام خود، به عنوان فرزند یا نواده امام شناخته میشود. برای مثال میتوان از بقعه شاه ابوالقاسم دزفول یاد کرد که مدفن یکی از مشایخ طریقت به نام ابوالقاسم بن رمضان بلخی بوده؛ اما در دوره صفوی به ابوالقاسم بن موسی الکاظم (ع) تغییر ماهیت داده است. [این همان زیارتگاهی است که چندی است به خطا، به عنوان مقبره یعقوب لیث شهرت یافته است.]
صورت رایج دیگر استحاله مذهبی مزارات، تغییر ماهیت کلی آنها و اشتهار به نامهای جدیدی بیارتباط با نام قبلی آنها است؛ مانند برجهای آرامگاهی خرقان قزوین که تا چند دهه پیش نزد اهالی منطقه به نامهای امامزاده محمد و حدیده خاتون فرزندان امام کاظم (ع) شهرت داشتند، اما در جریان تحقیقات جدید و بازخوانی کتیبههای کوفی آنها، تعلق این دو برج ـ مقبره به دولتمردان دوره سلجوقی آشکار شد و از اینرو به تدریج کارکرد زیارتی خود را به عنوان امامزاده از دست دادند.
استحاله مذهبی زیارتگاههای ایران، منحصر به مزارات اهل سنّت نبوده؛ بلکه مزارات فرق و مذاهب دیگر به ویژه زیدیه را نیز شامل میشده است. استحاله مزارات زیدیه بیشتر در حوزه جغرافیایی شمال ایران (مازندران و گیلان) رخ داده است که در دورههای قبلی، حوزه نفوذ و فعالیت امامان و حاکمان زیدی بوده است؛ اما با گسترش تشیّع دوازده امامی در این مناطق، مقابر بیشتر آنان به فرزندان بلافصل دوازده امام منسوب شده است.
نمونهای بسیار شاخص از این دست زیارتگاهها، آستانه سید جلالالدین اشرف در شهر آستانه اشرفیه، در غرب لاهیجان است که طبق شواهد تاریخی، مدفن یکی از امامان زیدی به نام جلالالدین اشرف بن زید حسنی بوده؛ اما بعداً با انتساب به فرزند امام موسی کاظم (ع)، به مهمترین و مشهورترین زیارتگاه استان گیلان در زمان حال تبدیل شده و حتی بر محوریت آن، شهر کنونی آستانه شکل گرفته است.
در این میان، در راستای استحاله مذهبی مزارات و تغییر ماهیت آنها به امامزادگان و تثبیت این مسئله در ذهن عامه مردم، تذکرهنامهها، جنگنامهها، بحرالانسابها و سایر رسالههای انساب سادات خلق شد که گاه حاوی تذکره یا جنگنامه اسطورهایِ تنها یک امامزاده، و گاه حاوی تواریخ و شرح حال اسطورهای چندین امامزاده یا شمار فراوانی از آنها بود. شواهد نشان میدهد که سابقه نگارش این متون در مناطق شیعهنشین ایران، حتی به پیش از دوره صفوی میرسد.
به عنوان نمونهای از نخستین متون پدید آمده در این زمینه، جامع الامثال در تاریخ و انساب امامزادگان حوزه گیلان و طبرستان، از مؤلفی به نام محمد بن حاجی کامران استرآبادی است که اثر خود را به نام سلطان شمسالدین بن سلطان کمالالدین محمد نگاشته است. چنانکه استاد رسول جعفریان با استناد به شواهد درونمتنی آن نشان داده، این اثر ترجیحاً در سده نهم هجری، در حوزه ری یا طبرستانِ پیش از صفوی نوشته شده است. 1
نمونه مشهور دیگری از این متون، جنگنامه سید جلالالدین اشرف است که احتمالاً به موازات تبدیل مقبره وی به مزاری شیعی و انتساب آن به فرزند امام موسی کاظم (ع)، در دوره صفوی به وجود آمده است. 2 البته باید اشاره کرد که این جنگنامه بهکلی خالی از عناصر تاریخی که به نوعی جنگهای امام زیدی اشرف بن زید حسنی را یادآوری میکند، نیست. 3
یک ویژگی مشترکِ بیشتر این متون، غلبه ذهنیتِ نزاعهای علوی ـ اموی یا علوی ـ عباسی در سه سده نخست هجری بر آنها است که بر مبنای آن، بیشتر این امامزادگان، همراه با جمعی از همراهیان خود به ایران مهاجرت کرده و مورد تعقیب حاکمان و والیان خلیفه اموی یا عباسی قرار گرفته و در نهایت به دنبال وقوع نبردهایی میان امامزادگان و امرای تحت فرمان خلیفه، گاه در حین نبرد و گاه پس از واقعه و در جریان فرار از آن، به شهادت رسیدهاند.
پ. ن: آنچه در بالا بیان شد در حدِ طرح مسئله است و بررسی تفصیلی همه ابعاد این موضوع میتواند در قالب پایاننامههای دانشگاهی انجام شود.
در ایران، تأسیس حکومت صفوی و اعلام مذهب تشیّع به عنوان مذهب رسمی را میتوان آخرین تحول سهمگین دینی در این سرزمین به شمار آورد. میدانیم تا پیش از دوره صفوی، هرچند ایران خالی از تشیع دوازده امامی نبوده و چندین شهر و حوزه جغرافیایی شیعی مهمّ در آن وجود داشته، با این حال غلبه مذهبی از آنِ اهل سنّت بوده است. اما پس از روی کار آمدن صفویان، چرخ روزگار به نفع شیعیان چرخید و ایران به سرزمینی با اکثریت شیعه دوازده امامی تبدیل شد.
با توجه به اینکه مسجد مهمترین نوع بناهای آیینی مسلمانان، چه شیعه و چه اهل سنّت به شمار میآید، طبیعتاً با تغییر مذهب نمیتوان انتظار تحول گستردهای را روی مساجد داشت؛ مگر در سطح تغییر سبک و اشکال معماری یا تغییر نام مساجد و حذف عناصر سنّی آنها (همچون پاکسازی اسامی صحابه و خلفای راشدین از کتیبههای مساجد). اما تأثیرگذاری بیشتر این تحول مذهبی در ایران عصر صفوی را میتوان روی زیارتگاهها و دیگر گونههای بناهای آیینی ملاحظه کرد.
با نگاهی اجمالی به متون تاریخی مزارنگاری همچون روضات الجنانِ حافظ حسین کربلایی و شدّ الازار جنید شیرازی، میتوان پی برد که تا پیش از دوره صفوی، در شهرهای بزرگ (و طبیعتاً سنّینشین) ایران همچون تبریز و شیراز، بیشتر زیارتگاههای موجود در این شهرها متعلق به پیران و مشایخ تصوّف و رجال دینی اهل سنّت بوده (هرچند وجود مزاراتی متعلق به ساداتِ علوی در این شهرها و به طور کلی در سایر مناطق ایران قابل انکار نیست)؛ با این حال امروزه بیشتر مزارات موجود در این شهرها، متعلق به امامزادگان است.
این تحول عمده مذهبی زیارتگاهها پس از دوره صفوی را میتوان در سه عامل اصلی خلاصه کرد: 1) از بین رفتن تدریجی مزارات پیران و مشایخ صوفیه و رجال اهل سنّت در نتیجه اهمال و بیتوجّهی و گاه حتی تخریب تعمّدی آنها (همچون مزار ابونعیم اصفهانی)؛ 2) شکلگیری مزارات شیعی جدید، در قالب ساخت مقابر علما و عرفای شیعه، و یا پیدایش امامزادگان و قدمگاههای معصومان (ع) با استناد به خواب و رؤیا؛ 3) استحاله مذهبی مزارات و مقابر اهل سنّت و ادامه حیات آنها در قالب امامزادگان و مزارات شیعی.
اگرچه عامل سوم را لزوماً نباید عامل اصلی و غالب برای گسترش امامزادگان و مزارات شیعی در ایران عصر صفوی به شمار آورد، اما بههر حال شواهد متعدّدی وجود دارد که این عامل نیز در کاهش مزارات سایر فرق و مذاهب و افزایش زیارتگاههای شیعی نقش داشته است و میتوان نمونههای متعددی از زیارتگاهها و مقبرههای غیر شیعی سراغ گرفت که در دورههای اخیر به عنوان امامزاده شهرت یافتهاند.
یکی از صورتهای استحاله مذهبی مزارات بدین ترتیب است که صاحبِ مزار، با حفظِ نام خود، به عنوان فرزند یا نواده امام شناخته میشود. برای مثال میتوان از بقعه شاه ابوالقاسم دزفول یاد کرد که مدفن یکی از مشایخ طریقت به نام ابوالقاسم بن رمضان بلخی بوده؛ اما در دوره صفوی به ابوالقاسم بن موسی الکاظم (ع) تغییر ماهیت داده است. [این همان زیارتگاهی است که چندی است به خطا، به عنوان مقبره یعقوب لیث شهرت یافته است.]
صورت رایج دیگر استحاله مذهبی مزارات، تغییر ماهیت کلی آنها و اشتهار به نامهای جدیدی بیارتباط با نام قبلی آنها است؛ مانند برجهای آرامگاهی خرقان قزوین که تا چند دهه پیش نزد اهالی منطقه به نامهای امامزاده محمد و حدیده خاتون فرزندان امام کاظم (ع) شهرت داشتند، اما در جریان تحقیقات جدید و بازخوانی کتیبههای کوفی آنها، تعلق این دو برج ـ مقبره به دولتمردان دوره سلجوقی آشکار شد و از اینرو به تدریج کارکرد زیارتی خود را به عنوان امامزاده از دست دادند.
استحاله مذهبی زیارتگاههای ایران، منحصر به مزارات اهل سنّت نبوده؛ بلکه مزارات فرق و مذاهب دیگر به ویژه زیدیه را نیز شامل میشده است. استحاله مزارات زیدیه بیشتر در حوزه جغرافیایی شمال ایران (مازندران و گیلان) رخ داده است که در دورههای قبلی، حوزه نفوذ و فعالیت امامان و حاکمان زیدی بوده است؛ اما با گسترش تشیّع دوازده امامی در این مناطق، مقابر بیشتر آنان به فرزندان بلافصل دوازده امام منسوب شده است.
نمونهای بسیار شاخص از این دست زیارتگاهها، آستانه سید جلالالدین اشرف در شهر آستانه اشرفیه، در غرب لاهیجان است که طبق شواهد تاریخی، مدفن یکی از امامان زیدی به نام جلالالدین اشرف بن زید حسنی بوده؛ اما بعداً با انتساب به فرزند امام موسی کاظم (ع)، به مهمترین و مشهورترین زیارتگاه استان گیلان در زمان حال تبدیل شده و حتی بر محوریت آن، شهر کنونی آستانه شکل گرفته است.
در این میان، در راستای استحاله مذهبی مزارات و تغییر ماهیت آنها به امامزادگان و تثبیت این مسئله در ذهن عامه مردم، تذکرهنامهها، جنگنامهها، بحرالانسابها و سایر رسالههای انساب سادات خلق شد که گاه حاوی تذکره یا جنگنامه اسطورهایِ تنها یک امامزاده، و گاه حاوی تواریخ و شرح حال اسطورهای چندین امامزاده یا شمار فراوانی از آنها بود. شواهد نشان میدهد که سابقه نگارش این متون در مناطق شیعهنشین ایران، حتی به پیش از دوره صفوی میرسد.
به عنوان نمونهای از نخستین متون پدید آمده در این زمینه، جامع الامثال در تاریخ و انساب امامزادگان حوزه گیلان و طبرستان، از مؤلفی به نام محمد بن حاجی کامران استرآبادی است که اثر خود را به نام سلطان شمسالدین بن سلطان کمالالدین محمد نگاشته است. چنانکه استاد رسول جعفریان با استناد به شواهد درونمتنی آن نشان داده، این اثر ترجیحاً در سده نهم هجری، در حوزه ری یا طبرستانِ پیش از صفوی نوشته شده است. 1
کاربرد داستان ـ تاریخ در تبلیغات مذهبیِ مازندران قرن نهم هجری، رسول جعفریان، نشر مورخ، 1397، ص33، 45-46.
نمونه مشهور دیگری از این متون، جنگنامه سید جلالالدین اشرف است که احتمالاً به موازات تبدیل مقبره وی به مزاری شیعی و انتساب آن به فرزند امام موسی کاظم (ع)، در دوره صفوی به وجود آمده است. 2
قرینهای بر خلق این جنگنامه در دوره صفوی، آن است که در جامع الامثال، اشارهای به نهضت و جنگهای جلالالدین اشرف به چشم نمیخورد.
جنگنامه سید جلالالدین اشرف، به تصحیح محمد روشن، بار نخست از سوی آستانه سید جلالالدین اشرف در 1348 و بار دوم از سوی نشر علم در 1366 منتشر شده است.
یک ویژگی مشترکِ بیشتر این متون، غلبه ذهنیتِ نزاعهای علوی ـ اموی یا علوی ـ عباسی در سه سده نخست هجری بر آنها است که بر مبنای آن، بیشتر این امامزادگان، همراه با جمعی از همراهیان خود به ایران مهاجرت کرده و مورد تعقیب حاکمان و والیان خلیفه اموی یا عباسی قرار گرفته و در نهایت به دنبال وقوع نبردهایی میان امامزادگان و امرای تحت فرمان خلیفه، گاه در حین نبرد و گاه پس از واقعه و در جریان فرار از آن، به شهادت رسیدهاند.
پ. ن: آنچه در بالا بیان شد در حدِ طرح مسئله است و بررسی تفصیلی همه ابعاد این موضوع میتواند در قالب پایاننامههای دانشگاهی انجام شود.
- کاربرد داستان ـ تاریخ در تبلیغات مذهبیِ مازندران قرن نهم هجری، رسول جعفریان، نشر مورخ، 1397، ص33، 45-46.
- قرینهای بر خلق این جنگنامه در دوره صفوی، آن است که در جامع الامثال، اشارهای به نهضت و جنگهای جلالالدین اشرف به چشم نمیخورد.
- جنگنامه سید جلالالدین اشرف، به تصحیح محمد روشن، بار نخست از سوی آستانه سید جلالالدین اشرف در 1348 و بار دوم از سوی نشر علم در 1366 منتشر شده است.
دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۰۴