در تاریخ اسلام، از دورهای نسبتاً زودهنگام، حکایتهای خواب و رؤیای فراوانی به نگاشتههای تاریخی مسلمانان و به ویژه منابع تراجمنگاری راه یافته است. این خواب و رؤیاها موضوعات متنوّعی دارند؛ اما موضوع تعداد قابل توجهی از آنها، عاقبت عالمان و صالحان پس از مرگ است که دیگران، آنها را در خواب دیدهاند و فرجامشان را در جهان دیگر جویا شدهاند؛ و آنها نیز معمولاً راوی را از عاقبت بهخیری خود ـ به برکت برخی از اعمال و عقاید خود در دار دنیا ـ مطلع ساختهاند.
بهنظر میرسد پیدایش ادبیات فضائلنگاری و مناقبنگاری امامان مذاهب و پیشوایان دینی و نیز گسترش فرهنگ تصوّف در میان جوامع مسلمان، نقش چشمگیری در رواج حکایتهای خواب و رؤیا در منابع تاریخی داشته است. از مهمترین کارکردهای این دست حکایتها، تلاش برای تقویت باورهای کلامی و گرایشهای فکری خاص و در نقطه مقابل، نفی و تحقیر آرا و عقاید مخالفان فکری؛ و نزد صوفیان نیز نشان دادن مقام قدسی و معنوی مشایخ صوفیه بوده است.
طبیعتاً بررسی موضوعات و کارکردهای حکایتهای خواب و رؤیا در منابع تاریخ و تراجم میتواند موضوع پژوهش گستردهای باشد که نتایج آن، بیتردید از منظر مطالعه تاریخ ذهنیت و چگونهاندیشی مسلمانان بسیار اهمیت خواهد داشت. بههر حال، فراوانی و حجم بالای این خواب و رؤیاها، گاه برخی از عالمان و محدّثان را به نگارش آثاری با هدف گردآوری آنها در قالب یک رساله یا کتاب مستقل واداشته است که به عنوان نمونهای از این آثار، باید از کتاب المنامات اثر شیرویه دیلمی یاد کرد.
ابوشجاع شیرویة بن شهردار دیلمی همدانی (445-509ق)، از مشهورترین محدّثان همدان در سدههای میانی به شمار میآید. او دارای تألیفاتی چند بوده که برخی از آنها همچون فردوس الأخبار بمأثور الخطاب ـ در حدیث ـ و ریاض الاُنس لعقلاء الإنس فی معرفة احوال النبی وتاریخ الخلفاء ـ در سیره رسول خدا (ص) ـ باقیماندهاند؛ اما برخی دیگر از آنها همچون طبقات الهَمَذانیّین یا طبقات اهل هَمَذان (که تسامحاً به تاریخ همدان نیز شهرت دارد) امروزه مفقود گشته است.
یکی از تألیفات مفقود شیرویه، اثر وی در موضوع خوابنگاری یا رؤیانگاری بوده که برخی از مورخان همچون علاءالدی مغلطای (اِکمال تهذیب الکمال، ج10، ص222) و ابن عماد حنبلی (شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج5، ص160) از آن به نام کتاب المنامات یاد کردهاند؛ اما ابن صلاح (طبقات الفقهاء الشافعیة، ج1، ص487) از آن به نام حکایات المنامات، و جنید شیرازی (شدّ الازار فی حطّ الاوزار عن زوّار المزار، ص25 و 33) از آن به نام التجلّی فی المنامات یاد کرده است.
شیرویه گویا به جهت تساهل در نقل حدیث، چنانکه از فردوس الاخبار وی میتوان دریافت، مورد انتقاد شمسالدین ذهبی (د 748ق) قرار گرفته که درباره وی گفته است: «هو متوسّط المعرفة؛ ولیس هو بالمُتقَن» (تاریخ الاسلام، ج11، ص122). از نقل قولهای بهجا مانده از تاریخ همدان وی نیز گرایش و علاقهاش به اولیا و مشایخ صوفیه برداشت میشود. این مسئله میتواند تفسیرگر نگارش اثری از شیرویه در موضوع رؤیانگاری باشد.
از کتاب المنامات وی نقل قولهای اندکی در برخی از منابع تراجمنگاری بهجا مانده است؛ از جمله یک نقل قول در طبقات الفقهاء الشافعیه ابن صلاح، یک نقل قول در اِکمال تهذیب الکمالِ مغلطای، سه نقل قول در شدّ الازار جنید شیرازی؛ و نقل قولی نیز در روض الریاحینِ یافعی بدون اشاره به منبع خود، اما احتمالاً به نقل از کتاب شیرویه. نگارنده این سطور در راستای طرح بازیابی کتاب مفقود تاریخ همدان شیرویه، نقل قولهای بهجا مانده از کتاب المنامات وی را نیز شناسایی و در نوشتار پیشِرو گردآوری کرده است.
[1] وفي كتاب المنامات لأبي شجاع شيرويه بن شهردار بسنده عن أبي نضرة قال: عُوتِب الحسن في عمرو بن عبيد وفي غضبه عليه، فقال: تعاتبونني في رجل والله رأيته في المنام يسجد للشمس من دون الله تعالى.
(منبع: اِکمال تهذیب الکمال، ج10، ص222)
[2] حكى الحافظ أبو شجاع شيرويه بن شهردار الديلمي رضي الله عنه في كتابه في المنامات قال: رأيتُ بخطّ الشيخ الإمام أبي الفضل عبد الله بن عبدان مكتوباً: رأيتُ في المنام ربّ العزّة تعالى وتقدّست أسماؤه، وحكى شيرويه كلاماً منه: فقال لي كلاماً يدلّ على أنه يخاف عليّ الافتخار بما أولانيه، فقلتُ له: أنا في نفسي أخَسُّ، ووقع في ضميري: أخَسُّ من الرّوثِ، ثمّ قال لي: أفضلُ ما يُدعى به: «أَلا لَهُ الخَلْقُ وَالأَمْرُ» [الاعراف: 54].
(منبع: طبقات الفقهاء الشافعیة، ج1، ص506)
[خلاصه همین حکایت را ابن عماد حنبلی (شذرات الذهب، ج5، ص160)، در ذیل شرح حال عبدالله بن عبدان (د 433ق) به شرح زیر نقل کرده است:
«وفيها عالم همذان، عبد الله بن عبدان، حكى عنه شيرويه في كتابه المنامات أنه قال: رأيتُ الحقّ في النوم، فقال لي ما يدلّ على أنه يخاف عليَّ الإعجاب.»
همچنین مشابه حکایت فوق را ذهبی (تاریخ الاسلام، ج9، ص527) ظاهراً از تاریخ همدان شیرویه، به شرح زیر نقل کرده است:
رأيتُ بخطّ ابن عَبْدان: رأيتُ ربَّ العِزّة في المنام، فقلت له: أنت خلقتَ الأرض وخلقتَ الخلْق ثمّ أهلكتهم، ثمّ خلقتَ خلقاً بعدهم. وكأنّي أرى أنّه يرتضي كلامي ومَدْحي له، فقال لي كلاماً يدلّ على أنّه يخاف عليَّ الافتخار بما أوْلانيهِ. فقلتُ له: أنا في نفسي أخسّ. ووقع في ضميري: أخسّ من الرَّوْث. ثمّ قال لي: أفضل ما يُدعى به: «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ».]
[3] روى صاحب الفردوس الأعلى وهو شيرويه بن شهردار الديلمي في كتاب التجلّي في المنامات بإسناده عن ابن هانئ الكيساني: بينما ثلاثة يسيرون في أرض الروم إذ مرّوا بعظامٍ في وادٍ، فسمعوا صوتاً عند العظام يقول: "أنشدكم الله في دَيْني"، مرّتين. فقالوا له: "من أنت؟" قال: "أنا من الشهداء، وقد حبستُ عن أصحابي بدَين لامرأتي، وهو خمسة عشر ديناراً". فقالوا له: "وما يدرينا اسمك وأين منزلك وامرأتك؟" فقال لهم: "ليضرب أحدكم بيده إلى الأرض." فضرب أحدهم بيده إلى الأرض، فإذا كفّه منقوش باسمه واسم أبيه وقريته بكتابة لا تمتحي. قال: "فضمنوا له دَينه"، ثم مضوا. فلما جاؤوا منزله قال بعضهم لبعض: "يا قوم إن الرجل قد ضمنتم له دينه"، فمالوا إلى امرأته فقالوا لها: "أكان لك على زوجك دين؟" فقالت: "نعم، كانت لي عليه خمسة عشر ديناراً بقيّة من مهري." فقالوا لها: "إن رأيتِ أن تهبي له." فقالت: "ما كنتُ لأفعل ذلك." قالوا: "فيعطيك كلّ إنسانٍ منّا ديناراً." قالت: "لا." قالوا: "فدينارين." قالت: "لا." قالوا: "فثلاثة." قالت: "لا." فقال بعضهم: "يا قوم إنكم ضمنتم للرجل أن تقضوا دينه، ففوا له بضمانكم." فأخرج كلّ منهم خمسة دنانير فأعطوها. فلمّا فارقوها امتحى الكتابة من يد الرجل. ثمّ رآه صاحب الكتابة في منامه وهو يقول: "جزاكم الله خيراً فقد بلغني ما صنعتم."
(منبع: شدّ الازار، ص24-25)
[4] وروى أيضاً في ذلك الكتاب بإسناده عن شيبان بن جسر قال: خرج أبي وعبد الواحد بن زيد يريدان الغزو، فهجموا على ركيّةٍ واسعة عميقة فأدلوا حبالهم بقِدْر فإذا القدر قد وقعت في الركيّة. قال: فقرنوا حبال الرفقة بعضها إلى بعض ثم دخل أحدهم الرّكيّ، فإذا هو بهمهمة في الرّكيّ، فإذا برجلٍ جالس على ألواحٍ وتحته الماء. فقال: أجنّي أم إنسي؟ قال: بل إنسي. قال: من أنت؟ قال: أنا رجل من أهل أنطاكية، وإنّي متُّ فحبسني ربّي هاهنا بدَين عليّ، وإن ولدي بأنطاكية ما يذكرونني ولا يقضون عنّي. فخرج الرجل وقال لصاحبه غزوة بعد غزوة، فدع أصحابنا يذهبون. فسارا إلى أنطاكية فسألا عن الرجل وعن بنيه. فقالوا: نعم، والله إنه لأبونا، وقد بعنا ضيعة لنا فأتيا معنا نقضي عنه دَيْنه. فذهبوا حتّى قَضَوْا عنه الدَّيْن. ثم رجعا من أنطاكية حتى أتيا موضع الركيّة ولا يشكّان أنها ثَمّ، فلم يكن ركيّة ولا أثر، فأمسيا هنالك فأتاهما الرجل في منامهما وقال: جزاكما الله عنّي خيراً، إن ربّي حوّلني إلى الجنّة حيث قُضي عنّي ديني.
(منبع: شدّ الازار، ص25-26)
[5] وروى صاحب التجلّي في المنامات أن امرأة من المتعبّدات يقال لها راهبة، لمّا أشرفت على الموت رفعت رأسها إلى السماء وقالت: يا من عليه اعتمادي في حياتي ومماتي، لا تخذلني عند الموت ولا توحشني في قبري. فلمّا ماتت كان لها ولد يأتي قبرها في كلّ ليلة جمعة ويوم جمعة ويقرأ عندها شيئاً من القرآن، ويدعو لها ويستغفر لها ولأهل المقابر. قال: فرأيتها في المنام فسلّمت عليها وقلتُ: يا أماه! كيف أنت وكيف حالك؟ قالت: يا بُنَيّ إن للموت كربة شديدة وأنا بحمد الله في برزخ محمود مفروش فيه الريحان، وموسّدٍ في السّندس والاستبرق [إلى يوم القيامة]، فقلت: ألك حاجة قالت: نعم يا بنيّ لا تدع ما أنت فيه من زيارتنا والقراءة والدعاء لنا. فإنّي يا بنيّ أسرّ بمجيئك إليّ يوم الجمعة وليلة الجمعة إذا أقبلتَ يقول لي الموتى: يا راهبة هذا ابنك قد أقبل، فأسرّ بذلك ويسرّ من حولي من الموتى. قال: فكنتُ أزورها في كلّ ليلة جمعة ويومها وأقرأ القرآن وأدعو لهم فبينما أنا ذات ليلة [نائم] إذا بخلق كثير قد جاؤوني، فقلت: من أنتم وما حاجاتكم؟ فقالوا: نحن أهل المقابر جئناك نشكرك على فعالك ونسألك أن لا تقطع عنّا تلك القراءة والدعوات. فما زلتُ أقرأ لهم وأدعو لهم بهنّ كلّ ليلة جمعة ويومها.
(منبع: شدّ الازار، ص33-34)
[همین حکایت را عبدالله بن اسعد یافعی (روض الریاحین فی حکایات الصالحین، چاپ مطبعه ابراهیمیه مصر، ص132) بدون اشاره به منبع خود نقل کرده است.]
بهنظر میرسد پیدایش ادبیات فضائلنگاری و مناقبنگاری امامان مذاهب و پیشوایان دینی و نیز گسترش فرهنگ تصوّف در میان جوامع مسلمان، نقش چشمگیری در رواج حکایتهای خواب و رؤیا در منابع تاریخی داشته است. از مهمترین کارکردهای این دست حکایتها، تلاش برای تقویت باورهای کلامی و گرایشهای فکری خاص و در نقطه مقابل، نفی و تحقیر آرا و عقاید مخالفان فکری؛ و نزد صوفیان نیز نشان دادن مقام قدسی و معنوی مشایخ صوفیه بوده است.
طبیعتاً بررسی موضوعات و کارکردهای حکایتهای خواب و رؤیا در منابع تاریخ و تراجم میتواند موضوع پژوهش گستردهای باشد که نتایج آن، بیتردید از منظر مطالعه تاریخ ذهنیت و چگونهاندیشی مسلمانان بسیار اهمیت خواهد داشت. بههر حال، فراوانی و حجم بالای این خواب و رؤیاها، گاه برخی از عالمان و محدّثان را به نگارش آثاری با هدف گردآوری آنها در قالب یک رساله یا کتاب مستقل واداشته است که به عنوان نمونهای از این آثار، باید از کتاب المنامات اثر شیرویه دیلمی یاد کرد.
ابوشجاع شیرویة بن شهردار دیلمی همدانی (445-509ق)، از مشهورترین محدّثان همدان در سدههای میانی به شمار میآید. او دارای تألیفاتی چند بوده که برخی از آنها همچون فردوس الأخبار بمأثور الخطاب ـ در حدیث ـ و ریاض الاُنس لعقلاء الإنس فی معرفة احوال النبی وتاریخ الخلفاء ـ در سیره رسول خدا (ص) ـ باقیماندهاند؛ اما برخی دیگر از آنها همچون طبقات الهَمَذانیّین یا طبقات اهل هَمَذان (که تسامحاً به تاریخ همدان نیز شهرت دارد) امروزه مفقود گشته است.
یکی از تألیفات مفقود شیرویه، اثر وی در موضوع خوابنگاری یا رؤیانگاری بوده که برخی از مورخان همچون علاءالدی مغلطای (اِکمال تهذیب الکمال، ج10، ص222) و ابن عماد حنبلی (شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج5، ص160) از آن به نام کتاب المنامات یاد کردهاند؛ اما ابن صلاح (طبقات الفقهاء الشافعیة، ج1، ص487) از آن به نام حکایات المنامات، و جنید شیرازی (شدّ الازار فی حطّ الاوزار عن زوّار المزار، ص25 و 33) از آن به نام التجلّی فی المنامات یاد کرده است.
شیرویه گویا به جهت تساهل در نقل حدیث، چنانکه از فردوس الاخبار وی میتوان دریافت، مورد انتقاد شمسالدین ذهبی (د 748ق) قرار گرفته که درباره وی گفته است: «هو متوسّط المعرفة؛ ولیس هو بالمُتقَن» (تاریخ الاسلام، ج11، ص122). از نقل قولهای بهجا مانده از تاریخ همدان وی نیز گرایش و علاقهاش به اولیا و مشایخ صوفیه برداشت میشود. این مسئله میتواند تفسیرگر نگارش اثری از شیرویه در موضوع رؤیانگاری باشد.
از کتاب المنامات وی نقل قولهای اندکی در برخی از منابع تراجمنگاری بهجا مانده است؛ از جمله یک نقل قول در طبقات الفقهاء الشافعیه ابن صلاح، یک نقل قول در اِکمال تهذیب الکمالِ مغلطای، سه نقل قول در شدّ الازار جنید شیرازی؛ و نقل قولی نیز در روض الریاحینِ یافعی بدون اشاره به منبع خود، اما احتمالاً به نقل از کتاب شیرویه. نگارنده این سطور در راستای طرح بازیابی کتاب مفقود تاریخ همدان شیرویه، نقل قولهای بهجا مانده از کتاب المنامات وی را نیز شناسایی و در نوشتار پیشِرو گردآوری کرده است.
***
[1] وفي كتاب المنامات لأبي شجاع شيرويه بن شهردار بسنده عن أبي نضرة قال: عُوتِب الحسن في عمرو بن عبيد وفي غضبه عليه، فقال: تعاتبونني في رجل والله رأيته في المنام يسجد للشمس من دون الله تعالى.
(منبع: اِکمال تهذیب الکمال، ج10، ص222)
[2] حكى الحافظ أبو شجاع شيرويه بن شهردار الديلمي رضي الله عنه في كتابه في المنامات قال: رأيتُ بخطّ الشيخ الإمام أبي الفضل عبد الله بن عبدان مكتوباً: رأيتُ في المنام ربّ العزّة تعالى وتقدّست أسماؤه، وحكى شيرويه كلاماً منه: فقال لي كلاماً يدلّ على أنه يخاف عليّ الافتخار بما أولانيه، فقلتُ له: أنا في نفسي أخَسُّ، ووقع في ضميري: أخَسُّ من الرّوثِ، ثمّ قال لي: أفضلُ ما يُدعى به: «أَلا لَهُ الخَلْقُ وَالأَمْرُ» [الاعراف: 54].
(منبع: طبقات الفقهاء الشافعیة، ج1، ص506)
[خلاصه همین حکایت را ابن عماد حنبلی (شذرات الذهب، ج5، ص160)، در ذیل شرح حال عبدالله بن عبدان (د 433ق) به شرح زیر نقل کرده است:
«وفيها عالم همذان، عبد الله بن عبدان، حكى عنه شيرويه في كتابه المنامات أنه قال: رأيتُ الحقّ في النوم، فقال لي ما يدلّ على أنه يخاف عليَّ الإعجاب.»
همچنین مشابه حکایت فوق را ذهبی (تاریخ الاسلام، ج9، ص527) ظاهراً از تاریخ همدان شیرویه، به شرح زیر نقل کرده است:
رأيتُ بخطّ ابن عَبْدان: رأيتُ ربَّ العِزّة في المنام، فقلت له: أنت خلقتَ الأرض وخلقتَ الخلْق ثمّ أهلكتهم، ثمّ خلقتَ خلقاً بعدهم. وكأنّي أرى أنّه يرتضي كلامي ومَدْحي له، فقال لي كلاماً يدلّ على أنّه يخاف عليَّ الافتخار بما أوْلانيهِ. فقلتُ له: أنا في نفسي أخسّ. ووقع في ضميري: أخسّ من الرَّوْث. ثمّ قال لي: أفضل ما يُدعى به: «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ».]
[3] روى صاحب الفردوس الأعلى وهو شيرويه بن شهردار الديلمي في كتاب التجلّي في المنامات بإسناده عن ابن هانئ الكيساني: بينما ثلاثة يسيرون في أرض الروم إذ مرّوا بعظامٍ في وادٍ، فسمعوا صوتاً عند العظام يقول: "أنشدكم الله في دَيْني"، مرّتين. فقالوا له: "من أنت؟" قال: "أنا من الشهداء، وقد حبستُ عن أصحابي بدَين لامرأتي، وهو خمسة عشر ديناراً". فقالوا له: "وما يدرينا اسمك وأين منزلك وامرأتك؟" فقال لهم: "ليضرب أحدكم بيده إلى الأرض." فضرب أحدهم بيده إلى الأرض، فإذا كفّه منقوش باسمه واسم أبيه وقريته بكتابة لا تمتحي. قال: "فضمنوا له دَينه"، ثم مضوا. فلما جاؤوا منزله قال بعضهم لبعض: "يا قوم إن الرجل قد ضمنتم له دينه"، فمالوا إلى امرأته فقالوا لها: "أكان لك على زوجك دين؟" فقالت: "نعم، كانت لي عليه خمسة عشر ديناراً بقيّة من مهري." فقالوا لها: "إن رأيتِ أن تهبي له." فقالت: "ما كنتُ لأفعل ذلك." قالوا: "فيعطيك كلّ إنسانٍ منّا ديناراً." قالت: "لا." قالوا: "فدينارين." قالت: "لا." قالوا: "فثلاثة." قالت: "لا." فقال بعضهم: "يا قوم إنكم ضمنتم للرجل أن تقضوا دينه، ففوا له بضمانكم." فأخرج كلّ منهم خمسة دنانير فأعطوها. فلمّا فارقوها امتحى الكتابة من يد الرجل. ثمّ رآه صاحب الكتابة في منامه وهو يقول: "جزاكم الله خيراً فقد بلغني ما صنعتم."
(منبع: شدّ الازار، ص24-25)
[4] وروى أيضاً في ذلك الكتاب بإسناده عن شيبان بن جسر قال: خرج أبي وعبد الواحد بن زيد يريدان الغزو، فهجموا على ركيّةٍ واسعة عميقة فأدلوا حبالهم بقِدْر فإذا القدر قد وقعت في الركيّة. قال: فقرنوا حبال الرفقة بعضها إلى بعض ثم دخل أحدهم الرّكيّ، فإذا هو بهمهمة في الرّكيّ، فإذا برجلٍ جالس على ألواحٍ وتحته الماء. فقال: أجنّي أم إنسي؟ قال: بل إنسي. قال: من أنت؟ قال: أنا رجل من أهل أنطاكية، وإنّي متُّ فحبسني ربّي هاهنا بدَين عليّ، وإن ولدي بأنطاكية ما يذكرونني ولا يقضون عنّي. فخرج الرجل وقال لصاحبه غزوة بعد غزوة، فدع أصحابنا يذهبون. فسارا إلى أنطاكية فسألا عن الرجل وعن بنيه. فقالوا: نعم، والله إنه لأبونا، وقد بعنا ضيعة لنا فأتيا معنا نقضي عنه دَيْنه. فذهبوا حتّى قَضَوْا عنه الدَّيْن. ثم رجعا من أنطاكية حتى أتيا موضع الركيّة ولا يشكّان أنها ثَمّ، فلم يكن ركيّة ولا أثر، فأمسيا هنالك فأتاهما الرجل في منامهما وقال: جزاكما الله عنّي خيراً، إن ربّي حوّلني إلى الجنّة حيث قُضي عنّي ديني.
(منبع: شدّ الازار، ص25-26)
[5] وروى صاحب التجلّي في المنامات أن امرأة من المتعبّدات يقال لها راهبة، لمّا أشرفت على الموت رفعت رأسها إلى السماء وقالت: يا من عليه اعتمادي في حياتي ومماتي، لا تخذلني عند الموت ولا توحشني في قبري. فلمّا ماتت كان لها ولد يأتي قبرها في كلّ ليلة جمعة ويوم جمعة ويقرأ عندها شيئاً من القرآن، ويدعو لها ويستغفر لها ولأهل المقابر. قال: فرأيتها في المنام فسلّمت عليها وقلتُ: يا أماه! كيف أنت وكيف حالك؟ قالت: يا بُنَيّ إن للموت كربة شديدة وأنا بحمد الله في برزخ محمود مفروش فيه الريحان، وموسّدٍ في السّندس والاستبرق [إلى يوم القيامة]، فقلت: ألك حاجة قالت: نعم يا بنيّ لا تدع ما أنت فيه من زيارتنا والقراءة والدعاء لنا. فإنّي يا بنيّ أسرّ بمجيئك إليّ يوم الجمعة وليلة الجمعة إذا أقبلتَ يقول لي الموتى: يا راهبة هذا ابنك قد أقبل، فأسرّ بذلك ويسرّ من حولي من الموتى. قال: فكنتُ أزورها في كلّ ليلة جمعة ويومها وأقرأ القرآن وأدعو لهم فبينما أنا ذات ليلة [نائم] إذا بخلق كثير قد جاؤوني، فقلت: من أنتم وما حاجاتكم؟ فقالوا: نحن أهل المقابر جئناك نشكرك على فعالك ونسألك أن لا تقطع عنّا تلك القراءة والدعوات. فما زلتُ أقرأ لهم وأدعو لهم بهنّ كلّ ليلة جمعة ويومها.
(منبع: شدّ الازار، ص33-34)
[همین حکایت را عبدالله بن اسعد یافعی (روض الریاحین فی حکایات الصالحین، چاپ مطبعه ابراهیمیه مصر، ص132) بدون اشاره به منبع خود نقل کرده است.]
چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۳۶