چکیده: داستان مُرّة بن قیس روایت معجزه‌ای از امام علی (ع) است که آن حضرت از درون قبر، دشمن خود را، که قصد جسارت به ایشان داشت، به هلاکت رساند. این داستان در چند سده متأخّر، در متون فارسی و میراث شیعی بازتاب نسبتاً گسترده‌ای داشته و گاه در اشعار شاعران نیز به آن اشاره شده است. با این حال در منابع تاریخی معتبر و کهن، از شخصی به نام مرّة بن قیس یاد نشده و حادثه‌ای مشابه داستان وی گزارش نشده است. این نوشتار با تحلیل عناصر تاریخی موجود در برخی از تحریرهای این داستان، نشان داده است که اصل داستان مرّة بن قیس از ریشه و بن‌مایه تاریخی برخوردار است و می‌تواند بازتابی از غارات و حملات طوایف و قبایل عرب، همچون قرامطه و بنی‌خفاجه، به کوفه و نجف در سده چهارم هجری باشد.
واژگان کلیدی: نجف؛ امام علی (ع)؛ مرّة بن قیس؛ تاریخ اسلام؛ ادبیات شیعه
مقدمه
بر ضلع جنوبی صندوقچه روی قبر امام علی (ع) (داخل ضریح مطهّر)، مقابل محل صورت آن حضرت، نشانه‌ای به صورت یک دریچه کوچک، میان یک صفحه فلزی محرابی شکل وجود دارد که به نام «موضع الاصبعَین» (جایگاه دو انگشت) شناخته می‌شود. این جایگاه با داستان قتل یکی از دشمنان امام علی (ع) به نام «مُرَّة بن قیس» به دست آن حضرت، که به صورت معجزه‌آمیزی دست خود را از قبر بیرون آورد و آن شخص را به هلاکت رساند، ارتباط یافته است.
این جایگاه نزد زائران و شیعیان، از تقدّس برخوردار بوده و دست‌کم از سیصد سال گذشته، محل آن بر صندوقچه روی قبر شریف مشخص بوده است. تقدّس ویژه این جایگاه، حتی فقیه برجسته‌ای همچون صاحب جواهر (د 1266ق) را بر آن داشته است تا موضع الاصبعین را در ردیف جاهایی همچون صحن مسجدالحرام (میان رکن و مقام)، قبر رسول خدا (ص) و صخره بیت‌المقدس به شمار آورد که «لَعان» در آنها شدیدتر می‌شود (صاحب الجواهر، ج34، ص62).
داستان قتل مرّة بن قیس به دست امام (ع) همچنین بازتاب گسترده‌ای در ادب فارسی و میراث شیعه داشته است و شماری از مؤلفان عمدتاً متأخّر، چه از میان صوفیان اهل سنّت و چه از میان نویسندگان شیعه، تحریرهای مختلفی از آن را به اجمال یا به تفصیل و با اختلافاتی در برخی جزئیات، در آثار خود آورده‌اند.
این نوشتار، ضمن بررسی بازتاب داستان مُرّه در متون منظوم و منثور، کوشیده است تا با تحلیل برخی از تحریرهای این داستان و تطبیق آن بر گزارش‌های تاریخی منابع تاریخی متقدّم، نشان دهد که اصلِ داستان مرّة بن قیس و کلّیت آن می‌تواند ریشه در حوادث تاریخی سده‌های کهن داشته باشد.

داستان مرّة بن قیس در ادب فارسی و میراث شیعی
نام مرّة بن قیس، گاه تنها به صورت «مُرّه» از دوره زمانی متقدّم در اشعار سرایندگان پارسی‌گو دیده می‌شود و شماری از این سرایندگان به صورت گذرا و اشاره‌وار، به قتل این شخص به دست امام علی (ع) اشاره کرده‌اند. از قدیمی‌ترین این شاعران، سنایی غزنوی (د 545ق) است که در باب ستایش امیرمؤمنان علی (ع) در مثنوی حدیقة الحقیقه خود گفته است (سنایی، بی‌تا، ص245):
خواب و آرام مرّه و عنتر * کرده در مغز عقل زیر و زبر
لطف‌الله نیشابوری (د 812ق) نیز در بیتی از دیوان خود، مرّه را در شمار کفّاری برشمرده که امام سر آنها را از بدن جدا کرده است (نیشابوری، 1390، ص26):
جدا کرد در رزم کفّار از تن * سر عنتر و مرّه و ذوالخمارش
در اشعار شماری از شاعران متأخّر شیعه نیز گاه از مُرّة بن قیس یاد و به هلاکت وی به دست امام (ع) اشاره شده است. برای مثال، میرزا زکی مشهدی متخلّص به «ندیم» (د 1163ق)، در یکی از ابیات مثنوی دُرّ نجف (سروده 1137ق)، به داستان مرّه اشاره دارد (ر.ک: جعفریان، 1379، ج3، ص1304).
همچنین شماری از نویسندگان متأخر، بیتی منسوب به فردوسی را نقل کرده‌اند که در آن به داستان مُرّة بن قیس اشاره دارد (نوری، 2008م، ج2، ص59؛ آغابزرگ طهرانی، 1378ق، ج13، ص20):
شهی که زد به دو انگشت مُرّه را به دو نیم * ز بهر قتل عدو ساخت ذوالفقار انگشت
گویا این بیت، بخشی از قصیده‌ای منسوب به فردوسی بوده که با بیت زیر به پایان می‌رسد (آغابزرگ طهرانی، همانجا):
غلام و چاکر و مدّاح توست فردوسی * همیشه با قلمش گشته دست یار انگشت
1
از فردوسی جز شاهنامه اشعار دیگری به دست ما نرسیده است و از این‌رو، انتساب این قصیده به وی، که در شاهنامه موجود نیست و تنها در منابع متأخر به وی نسبت داده شده، پذیرفتنی نیست.
شماری از قدیمی‌ترین متون منثور فارسی که داستان مرّه را نقل کرده‌اند، تألیفات صوفیان اهل سنّت حوزه شبه قاره و آسیای میانه، پس از سده 10 هجری بوده‌اند. از آن جمله می‌توان به سِیَر الاقطاب [در شرح حال مشایخ طریقت چشتیه]، اثر الله‌دیه بن عبدالرحیم چشتی (د 1036ق) اشاره کرد که داستان مرّة بن قیس را به اختصار، به شرح زیر آورده است:
«آورده‌اند که بعد شهادت آن حضرت، کافری موسوم به مرّة بن قیس خواست که قبر شریف آن امیرالمؤمنین شکافته، استخوان برآرد. بدین کوته‌اندیشی، خود را به طریقی نزدیک مرقد مقدّسه آن حضرت رسانید و دست دراز نمود. آسیبی به قبر پاکش نرسیده بود که به یک مرتبه دو انگشت از آن تربت برآمد و بر فرق آن ملعون زد و سر پلیدش از تن کثیف وی جدا شد.» (چشتی، 1386، ص11)
متن دیگر، مناقب مرتضوی اثر محمدصالح بن عبدالله حسینی ترمذی، متخلّص به «کشفی» (د 1060 یا 1061ق) است که تحریر مفصّل‌تری از داستان مرّه را به شرح زیر به دست داده است:
«به اسانید صحیحه به ثبوت پیوسته که مرّة بن قیس نام کافری بود صاحب مال و جاه، و جمعى كثير از شجاعان كفّار ملازم داشت. روزى از حال آبا و اجداد خود استفسار نموده، بعضى از تاريخ‌دانان گفتند كه: على بن ابی‌طالب چندين هزار كس از بزرگان ما كشته. گفت: او در كدام شهر مدفون است؟ گفتند: در نجف. پس آن لعين با دو هزار سوار و پنج هزار پياده روان شد. بعد از قطع مسافت، چون به نواحى نجف رسيد، سادات و مجاوران و ساير مردم بر ارادۀ مذمومه‌اش واقف گشته، به قدر مقدور در محافظت شهر كوشيدند. بالاخره، پناه به روضه مقدّسه برده، درِ حصار روضه را به خشت و گل محكم ساخته، از اطراف و جوانب به سنگ و كلوخ و تير تا شش روز جنگ كردند. آخر آن ملعون ديوارى را شكسته با رفقاى خود درونِ در آمد. مسلمانان از بيم جان رو به فرار نهادند. آن ملعون درون روضه مقدّسه درآمده، به اين عبارت تكلّم نمود كه: اى على، تو آبا و اجداد مرا كشته‌اى؛ و می‌خواست كه قبر مبارك را بشكافد. در اين اثنا، دو انگشت حيدر كرّار به‌سان ذوالفقار از قبر برآمده، چنان بر كمرش زد كه دو نيم شده، در ساعت سنگ سياه گشت؛ و تا حال آن بت سياه بر همان منوال بر دور حصار افتاده كه هركس به زيارت سلطان الاوليا می‌رود، بر وی لگد زده داخل حصار فايز الانوار مى‌شود.» (کشفی، 1380، ص332-333)
تقریباً از همین دوره، این داستان در شماری از منابع شیعی نیز بازتاب یافته است. میر سیّد محمداشرف حسینی علوی عاملی (د 1160ق)، در شرح فارسی تجرید الاعتقاد طوسی با اشاره به «حکایت مرّة بن قیس و کشته شدن او بر دست حضرت امیر ـ علیه السلام ـ بعد از حیات»، نوشته است: «اثر ظهور دست و قدرت مبارکه، الحال در صندوق متبرّکه مضبوط است.» (علوی عاملی، 1381، ج2، ص1082-1083)
از میان علمای شیعه، محدّث نوری (د 1320ق) در دار السلام، با دو واسطه، از کتاب تبصرة المؤمنین نقل کرده است که این داستان را علمای متقدّم شیعه نقل کرده‌اند. با این حال، خود وی آن را از مناقب کشفی ترمذی نقل کرده و در پایان نیز افزوده است: قصّه مرّه اگرچه در کتب معتبره مذکور نشده، ولیکن در نزد شیعه به مرتبه‌ای از شهرت رسیده که بر احدی مخفی نیست، بلکه کمتر معجزه‌ای، در شیوع به این مرتبه رسیده است (نوری، 1429ق، ج2، ص50).
آقابزرگ طهرانی (د 1389ق) کتابی را که محدّث نوری با واسطه به آن ارجاع داده، تبصرة المؤمنینِ حکیم مؤمن تنکابنی دانسته که نگارش آن در 1086ق به پایان رسیده است (آغابزرگ طهرانی، ج3، ص325). اما نگارنده در جست‌وجوی خود، در نسخه چاپی و چند نسخه خطی این کتاب، هیچ اشاره‌ای به داستان مرّه را در آن نیافت.
از دیگر نویسندگان متأخر شیعه که در آثار خود داستان مرّة بن قیس را نقل کرده‌اند، باید از شیخ محمّد سماوی (د 1370ق) در منظومه عنوان الشرف [در تاریخچه آستان علوی] (حکیم، ج1، 1427ق، ص318)، شیخ جعفر آل‌محبوبه در کتاب ماضی النجف وحاضرها (آل‌محبوبه، 1406ق، ج1، ص320) و محمد شریف رازی (د. 1379ش) در کتاب گنجینه دانشمندان (شریف رازی، 1352، ج7، ص236) یاد کرد.

تاریخ‌گذاری داستان مرّة بن قیس
در منابع تاریخی معتبر، هیچ شخصیتی به نام «مرّة بن قیس»، که چندین قرن پس از شهادت امیر مؤمنان علی (ع) به نجف حمله و به مشهد آن حضرت تعرّض کرده باشد، شناخته شده نیست. البته در دوره پیش از اسلام و در صدر اسلام و سده نخست اسلامی، اشخاصی به این نام (یا ترکیب‌های مشابه آن) وجود داشته‌اند 2
از جمله، شخصی به نام «مرّة بن قیس حنظلی» که در واقعه عاشورا، در لشکر عمر سعد حضور داشته است.
که قابل تطبیق بر شخصیت این داستان نیستند.
با توجه به ناشناختگی شخصیت مرّة بن قیس و نیز ساختار داستانی آن، ممکن است از منظر تاریخی چنین تصوّر شود که این داستان به‌کلی ساختگی و زاییده ذهن قصّه‌گویان و شاعران منقبت‌سرا است. با این حال، به باور نگارنده، داستان مرّة بن قیس می‌تواند بن‌مایه تاریخی داشته باشد و بازتابی از حوادث واقعی مرتبط با شهر نجف در دوره زمانی متقدّم باشد.
شاهد بر این ادعا آن است که در تحریر این داستان، که صاحب گنجینه دانشمندان نقل کرده، اشاره شده است که زمان وقوع آن، «در حدود هشتصد سال قبل، یعنی بین قرن پنجم و ششم، در عصر نقابت و کلیدداری سیّد زاهد عابد، جناب ابومسلمِ احولِ شهید، نقیب مشهد امیرالمؤمنین (ع) در زمان خلافت القادر بالله عباسی» تعیین شده است (رازی، ج7، ص236؛ ج3، ص104).
هرچند گنجینه دانشمندان متن متأخری است و مشخص نیست داستان مرّة بن قیس را از کدام متن قدیمی‌تر نقل کرده، با این حال برخی از عناصر موجود در این تحریر از داستان مُرّه، منطبق بر واقعیت‌های تاریخی است و تحریر مزبور، سرنخ راهگشا و مهمی درباره بن‌مایه تاریخی آن به دست می‌دهد.
تفصیل بیشتر آنکه، القادر بالله، خلیفه بیست و پنجم عباسی، در فاصله سال‌های 381 تا 422 قمری، بر مسند خلافت بوده است. «ابومسلم احول» یاد شده در اینجا نیز باید منطبق بر شخصیت شناخته‌ شده‌ای به نام «ابوالعلاء مسلم بن محمّد علوی» باشد که در همه منابع انساب، از وی با لقب «احوَل» یاد شده؛ اما ظاهراً در اینجا نامش از مسلم به ابومسلم تصحیف شده است.
مسلم احول، از سادات علوی از نسل حسین اصغر بن امام زین‌العابدین (ع) بوده که خاندان وی برای چندین نسل، در سده چهارم و پنجم هجری و حتی در دوره‌های بعد، نقابت سادات کوفه و مشهد امام علی (ع) را عهده‌دار بودند. در منابع معتبر انساب، از وی با لقب احول یاد و به عنوان امیر الحاجّ و نقیب مشهد امام علی (ع) معرفی شده (ابن طقطقی، 1433ق، 290-295؛ ابن عنبه، 1425ق، ص399-402) و از قتل وی در سال 389 قمری [شاید در مسیر حج] سخن به میان آمده است (ابن عنبه، ص400).
تاریخ قتل مسلم احول علوی، مصادف با دوره خلافت القادر عباسی است و بنابراین، از منظر تاریخی، این دو کاملاً هم‌عصر یکدیگر بوده‌اند. بر این اساس، می‌توان گفت: داستان مرّة بن قیس، می‌تواند ریشه در واقعه‌ای تاریخی داشته باشد که در منابع تاریخی ثبت نشده؛ اما در حافظه شفاهی شیعیان باقی‌مانده و بعدها در قالب اشعار و روایت‌های داستانی ثبت شده در متون ادبی، به دست ما رسیده است.
چنانکه می‌دانیم، نجف در آن دوره شهر بسیار کوچکی تابع کوفه بود که با ساخت مشهد امام علی (ع) به دست محمد بن زید داعی علوی (د 287ق) در نیمه دوم سده سوم هجری (ر.ک: صابئ، 1977م، ص46-47)، با محوریت این مشهد مقدّس شکل گرفت و با توسعه آن به دستور عضدالدوله دیلمی (حکومت: 338-372ق) و توجّه وی و دیگر امرای آل‌بویه به آن، رونق و اهمّیت بیشتری یافت. 3
ابن حوقل در نیمه سده چهارم هجری، مشهد امام علی (ع) را دارای گنبدی بزرگ و مرتفع با چندین در و حصاری مستحکم، که با حصیرهای نفیس فرش شده و با پارچه‌های ارزشمند پوشانیده شده، توصیف کرده است (ابن حوقل، 1938م، ص240).

از سوی دیگر، کوفه در طول سده‌های سوم و چهارم، بارها در معرض تاخت‌وتاز قرامطه و قبایل عرب همچون بنی‌خفاجه، بنی‌مَزیَد و بنی‌عُقیل بود که در تلاش برای تأسیس امارت‌های محلی، با یکدیگر به صورت مستمر منازعه داشتند. آنها همچنین گاه به کاروان‌های حج ـ که کوفه نیز ایستگاه مهم و بلکه مبدئی برای آغاز سفر بسیاری از این کاروان‌ها بود ـ دستبرد می‌زدند و آنها را غارت و کشتار می‌کردند.
در منابع تاریخی، شماری از غارات و حملاتی که به ویژه قرامطه و قبایل عرب بادیه‌نشین همچون بنی‌خفاجه در همین دوره زمانی به کوفه و به کاروان‌های حج داشته‌اند، گزارش شده است. قرامطه در نیمه نخست سده چهارم، در سال 317 قمری حجرالاسود را از مکّه ربودند و پس از 22 سال، آن را به کعبه بازگرداندند. با این حال، بعدها نیز به غارات و حملات خود به مناطق دیگر و کاروان‌های حج ادامه دادند. 4
برای مثال، در منابع تاریخی، از شخصی به نام «اُصَیفر منتفقی» (د 410ق) که در اواخر سده چهارم و اوایل سده پنجم، کاروان‌های حج را غارت می‌کرد، یاد شده است (ابن اثیر، ج9، ص182 و 313).

قرامطه به فرماندهی دو تن به نام‌های اسحاق و جعفر بحری، در سال 375 قمری کوفه را تصرّف کردند و ترس و وحشت در دل مردم به وجود آوردند. اما پس از دو شکست پی در پی خود از لشکر صمصام‌الدوله بویهی (حکومت: 372-375ق) در منطقه «جامعَین» (حلّه کنونی) که به اسارت و قتل شماری از رهبران آنها ـ همچون ابوقیس حسن بن منذر ـ منجر شد، بازماندگانشان کوفه را ترک کردند (ابن اثیر، 1979م، ج9، ص42-43).
بنی‌خفاجه از دیگر قبایل عربی بودند که منابع تاریخی، اخبار متعدّدی از تاخت‌وتاز آنان در کوفه در این دوره و دوره‌های بعدی گزارش داده‌اند. آنها از سال 374ق، موفق به تأسیس امارت محلی بنی‌ثمال در کوفه شدند که نخستین امیر آنان، ابوطریف علیان بن ثمال خفاجی بود (همو، ج9، ص39). در سال 391 قمری، قرواش بن مُقلّد عُقَیلی در هجوم خود به کوفه، خفاجه را به سختی شکست داد و آنها در پی این شکست، مدتی به شام پناه بردند (همو، ج9، ص165).
در سال 397 قمری، درگیری دیگری در کوفه میان قرواش بن مقلّد عقیلی و بنی‌خفاجه، به رهبری ابوعلی بن ثمال خفاجی رخ داد که به شکست قرواش انجامید و ابن ثمال موفق به بازپس‌گیری کوفه شد (همو، ج9، ص197). آنها همچنین در سال 402 قمری، با حمله به یک کاروان حج، آنها را غارت و کشتار کردند و به دنبال آن، علی بن مَزَید اسدی به دستور فخرالملک وزیر، آنان را نزدیک بصره شکست داد و با قتل و اسارت جمعی از آنان، انتقام حج‌گزاران را گرفت (همو، ج9، ص236).
همچنین از گزارش ابن بطوطه به دست می‌آید که تجاوزهای خفاجه به کوفه، دست‌کم تا سده هشتم هجری نیز ادامه داشته است. او در سفرنامه خود نوشته است که در زمان وی، به علت تجاوزهایی که همواره از عرب‌های خفاجه مجاور کوفه به آن می‌رسیده، خرابی و ویرانی بر این شهر غالب شده است؛ چراکه آنها همواره در آن فساد و راهزنی می‌کنند (ابن بطوطه، 1412ق، ص220).

نتیجه‌گیری
داستان مرّة بن قیس هرچند در منابع تاریخی متقدّم گزارش نشده، با این حال بازتاب آن حتی در آثار شاعران و صوفیان فارسی‌زبان اهل سنّت از دوره‌ای زودهنگام، نشان از کهنگی و شهرت گسترده آن دارد. از سوی دیگر، عناصر تاریخی موجود در برخی از تحریرهای این داستان، نشان‌دهنده ریشه تاریخی آن و به طور مشخص، رخدادهایی است که در دوره خلافت القادر بالله عباسی و در سال‌های نقابت مسلم احول علوی بر کوفه، در نیمه دوم سده چهارم رخ داده است.
محتمل و قابل تصوّر است که مبنای داستان مرّة بن قیس، غارات و حملات قرامطه یا بنی‌خفاجه یا دیگر قبایل عرب به کوفه در سده چهارم باشد که در این تاخت‌و‌تازها، به شهر کوچک و تازه تأسیس نجف نیز هجوم می‌بردند و با هدف غارت هدایای نفیس و ارزشمندی که حاکمان به بارگاه امام علی (ع) اهدا می‌کردند، به این بارگاه مقدّس نیز تعرّض می‌کردند؛ و خاطره این هجوم و تعرّض به بارگاه آن حضرت (ع) در اذهان عامه مردم، در قالب داستان مرّة بن قیس به دست ما رسیده است.
همچنین ممکن است مرّة بن قیس نام یکی از فرماندهان یا امیران طوایف و قبایل غارتگر باشد که نامش در منابع تاریخی موجود ثبت نشده، یا اینکه به صورت تحریف یا تصحیف شده به دست ما رسیده است. به‌هر حال، شاید جست‌وجوی بیشتر در متون تاریخی و ادبی، ما را به ابعاد و جزئیات بیشتری از واقعیت تاریخی داستان مرّة بن قیس، که از دید ما پنهان مانده، رهنمون سازد.

منابع:
1. آغابزرگ طهرانی، محمدمحسن (1378ق)، الذریعة الی تصانیف الشیعة، النجف: مطبعة القضاء.
2. آل‌محبوبه، جعفر (1406ق / 1986م)، ماضی النجف وحاضرها، بیروت: دار الاضواء.
3. ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد (1399ق / 1979م)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر.
4. ابن بطوطه، محمد بن عبدالله (1412ق)، رحلة ابن بطوطة، بیروت: دار صادر.
5. ابن حوقل (1938م)، صورة الارض، لیدن: بریل.
6. ابن طقطقی، محمد بن علی (1433ق)، الاصیلی فی انساب الطالبیّین، قم: مکتبة سماحة آیة الله العظمی المرعشی النجفی الکبری، ط2.
7. ابن عنبه، احمد بن علی (1425ق)، عمدة الطالب فی انساب آل ابی‌طالب، قم: مکتبة سماحة آیة الله العظمی المرعشی النجفی الکبری.
8. جعفریان، رسول (1379)، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
9. چشتی، الله‌دیه بن عبدالرحیم (1386)، خواجگان چشت (سِیَر الاقطاب)، تصحیح: محمد سرور مولایی، تهران: علم.
10. حکیم، حسن عیسی (1427ق)، المفصّل فی تاریخ النجف الاشرف، قم: المکتبة الحیدریة.
11. سنایی، مجدود بن آدم (بی‌تا)، حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة، تصحیح: مدرّس رضوی، بی‌جا، چاپخانه سپهر.
12. شریف رازی، محمد (1352)، گنجینه دانشمندان، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
13. صابئ، ابراهیم بن هلال (1977م)، المنتزَع من کتاب التاجی، تحقیق: محمدحسین الزبیدی، العراق: وزارة الاعلام.
14. صاحب الجواهر، محمدحسن نجفی (بی‌تا)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق: محمود القوچانی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
15. علوی عاملی، میر سیّد محمداشرف (1381)، علاقة التجرید (شرح فارسی تجرید الاعتقاد)، تصحیح: حامد ناجی اصفهانی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
16. کشفی ترمذی، محمدصالح بن عبدالله (1380)، مناقب مرتضوی، تصحیح: کورش منصوری، تهران: روزنه، 1380.
17. نوری، حسین (1429ق / 2008م)، دار السلام فیما یتعلّق بالمنام والرؤیا، بیروت: مؤسسة التاریخ العربی، ط2.
18. نیشابوری، لطف‌الله بن سلیمان شاه (1390)، دیوان لطف‌الله نیشابوری، به کوشش: رسول جعفریان، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.

  • از فردوسی جز شاهنامه اشعار دیگری به دست ما نرسیده است و از این‌رو، انتساب این قصیده به وی، که در شاهنامه موجود نیست و تنها در منابع متأخر به وی نسبت داده شده، پذیرفتنی نیست.
  • از جمله، شخصی به نام «مرّة بن قیس حنظلی» که در واقعه عاشورا، در لشکر عمر سعد حضور داشته است.
  • ابن حوقل در نیمه سده چهارم هجری، مشهد امام علی (ع) را دارای گنبدی بزرگ و مرتفع با چندین در و حصاری مستحکم، که با حصیرهای نفیس فرش شده و با پارچه‌های ارزشمند پوشانیده شده، توصیف کرده است (ابن حوقل، 1938م، ص240).
  • برای مثال، در منابع تاریخی، از شخصی به نام «اُصَیفر منتفقی» (د 410ق) که در اواخر سده چهارم و اوایل سده پنجم، کاروان‌های حج را غارت می‌کرد، یاد شده است (ابن اثیر، ج9، ص182 و 313).
فرهنگ زیارت، شماره 45، زمستان 1399، ص83-93
پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۲۱:۵۲