* جناب دکتر خامهیار، ابتدا بفرمایید مقصود از «شام» کدام حوزۀ جغرافیایی است و در جغرافیای سیاسی امروزه، چه مناطقی را شامل میشود؟
شام، در منابع جغرافیایی، به مجموعه سرزمینی اطلاق میشود که امروزه تقریباً به چهار کشور تقسیم شده است. دقیقاً نام همین کشورها، بر چهار بخش اصلی شام اطلاق میشده که به تعبیر دانش جغرافیای قدیم اسلامی، «جُند» خوانده میشده. این چهار بخش عبارتند از سوریه، اردن، لبنان و فلسطین. البته بنا بر تقسیمات امروزی بخشهای کمی از شام هم، در مناطق جنوب ترکیه قرارگرفته است. اما به طور کلی، شام همین چهار کشور را شامل میشده است.
* سابقه تشیع در شام به چه دورهای میرسد ؟ یعنی تشیع از چه زمانی به شام رسیده است؟
دقیقاً بلا فاصله بعد از فتوحات و ورود مسلمانان به شام، تشیع هم وارد شده. به این معنی که از همان سالهای نخست فتوحات، بعضی از صحابه را سراغ داریم که تمایلات شیعی داشتند و آمدهاند در برخی مناطق شام سکونت کردهاند. مثلاً بلال حبشی که در دارَیّا در جنوب دمشق زندگی میکرده، شَدّاد بن أوس در بیت المقدس یا عبادة بن صامت در شهر رَمله در فلسطین. همچنین صحابهای بودند که حتی تا زمان خلافت معاویه و یزید هم در دمشق ساکن بودند و زمانی که کاروان اسرای کربلا وارد دمشق شده در مقاتل آمده است که در مجلس یزید حاضر بودهاند. مواضعی از برخی اشخاص در دفاع از اهل بیت در شام گزارش شده که از جمله میتوانیم به واثلة بن الأسقع اشاره کنیم. یا اینکه ما میدانیم ابوذر غِفاری مدتی در شام زندگی کرده و به ویژه میان اهالی جبل عامل مشهور است که ابوذر مدتی وارد منطقه جبل عامل شده و تبلیغ تشیع کرده؛ و تا همین امروز هم دو مقام منسوب به ابوذر در دو روستا از جبل عامل وجود دارد. البته این باور چندان اعتبار تاریخی ندارد.
با این حال، به علت حاکمیت طولانی مدت امویان در شام، به نظر نمیرسد که این صحابه تأثیرگذاری زیادی در آنجا داشتهاند. و در واقع حضور آنها در شام نمیتوانسته باعث استمرار تشیع در شام باشد. احتمالاً از بعد از روی کار آمدن عباسیان، بعضی از قبائل عربی که تمایلات شیعی داشتهاند به صورت مستقل و پراکنده آمدهاند و در برخی مناطق شام ساکن شدهاند. در مرحله بعد هم ممکن است مهاجرتهای سادات به مناطق مختلف شام از جمله شهر رَمله و شهر دمشق و حلب تأثیر در تشیع داشتهاند و شاید بتوانیم اینها را به عنوان حضور اولیه و جدی شیعیان در شام به شمار بیاوریم.
* از این دوره چه شواهدی دارید؟
به طور پراکنده بعضی شخصیتهای شیعه را میشناسیم که از برخی مناطق شام برخاستهاند. مثلاً دیک الجن شاعر که از شهر حِمص بوده است. یا ابو تمّام طائی که از روستای جاسم بوده و این روستا امروزه در استان درعا در جنوب سوریه واقع است.
ابن طباطبا هم در منتقلة الطالبیۀ خود از شمار قابل توجهی از سادات علوی نام برده که به شهرهای مهم شام، مانند حَرّان، حلب، حمص، دمشق و رقّه مهاجرت کردهاند و قطعاً حضور آنها در شکلگیری تشیع در شام بی تأثیر نبوده است. حالا ما در طبریّه شخصی به اسم ابو الطیّب محمد بن حمزه از نسل حضرت عبّاس علیه السلام میشناسیم که به دستور محمد بن طَغج، مؤسس دولت اخشیدیان، در سال 291 هجری قمری به شهادت رسیده است و ما این را میدانیم که طبریه بعداً در سدههای چهارم و پنجم هجری، یک شهر مهم شیعهنشین شد.
اما آنچه که در انتشار تشیع در شام و به ویژه در شمال شام، با محوریت شهر حلب تأثیر خیلی مهمی گذاشته، روی کار آمدن دولت حمدانیان از اوایل سدۀ چهارم است که باعث شد که بعداً یکی از حوزههای مهم تشیع در حلب و شماری از مناطق پیرامون آن شکل بگیرد. در مرحلۀ بعدی هم در نیمۀ دوم سدۀ چهارم، تصرف مناطق جنوبی شام از جمله دمشق در دورۀ فاطمی، عاملی میشود که ما شاهد شکلگیری یک جامعه شیعی در دمشق هم باشیم.
به هر حال عوامل دقیق انتشار تشیع در برخی از بخشهای شام برای ما معماست. به عنوان مثال مقدسی در أحسن التقاسیمِ خود که در سال 375 قمری تألیف کرده، اشاره میکند که اهل طبریه و نیمی از اهالی نابلس و قَدَس ـ شهر کوچکی در شمال طبریه ـ و بیشتر اهل عَمّان پایتخت اردنِ امروزی، شیعه هستند! میدانیم که أحسن التقاسیم جزو دقیقترین منابع جغرافیایی است و خود مقدسی هم از بیت المقدس است و با آن منطقه آشناست. خب برای ما معماست که این تشیعی که او گزارش میکند چگونه آنجا شکل گرفته. به خصوص در مورد مناطقی مثل طبریه و عَمّان گزارشهایی از حوزههای علمی و شخصیتهای شیعهای که از این مناطق برخاسته باشند زیاد نداریم.
* به دولت حمدانیان اشاره کردید. در گذشته چه دولتهای شیعی در شام حاکمیت پیدا کردهاند؟
ما لا اقل میتوانیم سه دولت شیعه را در شام معرفی کنیم. به عنوان دولتهایی که قطعاً میدانیم که شیعه بودند:
نخستین آنها بنی حمدان هستند که از اوایل سدۀ چهارم تا آغاز سدۀ پنجم در شمال شام حکمفرما بودند و مؤسس این دولت سیف الدولۀ حمدانی است. دقیقاً به واسطۀ یک سری اقدامات همین دولت، تشیع در حلب که پایتخت این دولت بوده است گسترش پیدا کرده. به این معنی که حلب در دورۀ سیف الدوله و حتی بعد از آن در دورۀ سعد الدولۀ حمدانی به مرکزی برای مهاجرت شماری از شخصیتها و خاندانهای شیعی تبدیل شد. به عنوان مثال، یکی از سادات علوی به نام شریف ابو ابراهیم حَرّانی را میشناسیم که از حرّان به حلب مهاجرت کرده و از نسل اسحاق فرزند امام جعفر صادق علیه السلام بوده است و تا مدتها ساداتی که از نسل این شخص بودند، با دو شاخۀ مهم آن یعنی بنی زهره و شاخۀ اسحاقی درآنجا مناصب مهمی همچون نقابت سادات و گاه قضاوت را بر عهده داشتند. از همین خا ندان در دورههای بعد، شماری از علمای شیعه را میشناسیم که معروفترین آنها ابو المکارم حمزة بن علی معروف به ابن زهرۀ حلبی درگذشته 585 هجری، صاحب کتاب الغنیة در فقه امامیه بوده است. از دیگر شخصیتهایی که در این دوره با مهاجرت خودشان به انتشار تشیع در این منطقه کمک کردند میتوانیم به قاضی ابو غانم حرانی اشاره کنیم. همچنین میتوانیم به خاندان سبیعی که از کوفه مهاجرت کردند اشاره کنیم که از میان آنها دو شخصیت شیعه را میشناسیم: یکی محمد بن حسین بن صالح سبیعی که نجاشی در رجال خود از او یاد کرده است و دیگری حسن بن أحمد بن صالح سبیعی که برای سیف الدوله کتابی با عنوان التبصرة في فضیلة العترة المطهرة تألیف کرد. از دیگر شخصیتهای شیعه که در این دوره به حلب مهاجرت کردند میتوانیم به ابن خالویه نحوی اشاره کنیم و شماری دیگر از سادات علوی که اینجا مجال بیان همه آنها نیست.
دولت دوم دولت بنی مرداس است که بعد از بنی حمدان در حلب روی کار آمدند. این دوره، دورۀ اوج و شکوفایی تشیع در شام بوده است و حتی به گفتۀ یکی از مورخان، فقها در حلب در این دوره بر مذهب امامیه فتوا میدادند. علمای بزرگی چون ابو الصلاح حلبی که از شاگردان سید مرتضی و خلیفۀ وی در حلب به شمار میآمده و ثابت بن أسلم بن عبد الوهاب حلبی، در سایه این دولت در حلب میزیستند. این دولت سرانجام در نیمۀ دوم سدۀ پنجم به دست بنی عُقَیل منقرض شد و بلا فاصله چند سال بعد از آن، سلجوقیان حلب را تصرف کردند.
دولت سوم بنی عمّار است که در طرابلس در مدت حدوداً چهل سال از نیمۀ دوم سدۀ پنجم، در سواحل مدیترانه در شمال لبنان امروزی حکومت داشتند. اینها اصالتاً یک قبیلۀ عربی از شاخۀ کتّانه بودند که از مغرب همراه با فاطمیان مهاجرت کردند و به مصر رفتند و بعد حکومت طرابلس را در شام به دست گرفتند.
البته ما در دورههای متأخر، در جبل عامل هم برخی خاندانهای شیعه از جمله آل حرفوش در بَعلبک را داریم که به طور محدود ریاست و امارت را در برخی مناطق جبل عامل در اختیار داشند؛ ولی اطلاق عنوان دولت به آنها درست نیست و از جهت اقتدار و نقش تمدنی، قابل مقایسه با سه دولت ذکر شده نیستند. همچنین بنی عُقیل هم به مدت هفت سال در حد فاصل سقوط بنی مِرداس و آمدن سلجوقیان، حکومت حلب را داشتند ولی عمدتاً حوزۀ حاکمیت آنها سرزمین جزیره و شمال عراق بوده است. در واقع دورۀ سدههای چهارم و پنجم، اوج و دورۀ طلایی حضور شیعه در شام است، و آن در سایۀ حاکمیت این دولتهایی که نام بردیم بودهاست.
* تشیع در شام تحت چه عواملی به افول گراییده؟
دقیقاً با رسیدن سلجوقیان به شام و تصرف حلب و دمشق میتوانیم بگوییم که دورۀ افول تشیع در شام شروع میشود. البته آن حوزهای که در حلب شکل گرفته را در دمشق نداریم. افول تشیع در دمشق خیلی زودتر از حلب، آغاز میشود؛ به ویژه با توجه به این که دمشق از ابتدا یک شهر سنینشین با گرایش اموی بوده است.
البته بعدها شاهد آن هستیم که یک حوزۀ شیعی مهم در لبنان شکل میگیرد و عوامل اولیۀ آن مهاجرن شیعه از جاهایی مثل شمال فلسطین و اردن بوده است. حملۀ صلیبیها و تصرف عمدۀ مناطق فلسطین، باعث مهاجرت شیعیان آنجا به مناطق کوهستانی شمال بوده که همان جبل عامل است. میتوانیم بگوییم که این مهاجران، هسته اولیه جامعه شیعه جبل عامل را شکل میدهند.
اما در حلب وضعیت خیلی پیچیدهتر است. در واقع ما میبینیم که با روی کار آمدن سلجوقیان، شیعیان به علت این که تقریباً اکثریت مطلق در این شهر هستند، تا مدتها حوزۀ فرهنگی تشیع را باقی نگه داشتند و در واقع، امرای سلجوقی مانند آقسنقُر در این شهر با شیعیان تعامل میکنند و آنها را آزاد میگذارند و میبینیم که آنجا شیعیان هنوز در برقراری شعائر خود و در حوزههای علمی خود آزادی عمل دارند. حتی عمادالدین زنگی هم که مؤسس دولت آل زنگی در شمال شام و عراق ا ست، روابط حسنهای با شیعیان داشته است. اما بعد از وفات عمادالدین زنگی، پسرش نورالدین محمود روی کار آمد و تغییر سیاست داد و تحت تأثیر علمای اهل سنت دمشق سیاست سختگیرانهای در ازای شیعیان در پیش گرفت و آنان را از اقامه شعائر خود از جمله اذان شیعی، منع کرد و مدارس زیادی برای اهل سنت احداث کرد و بسیاری از علمای اهل سنت را از مناطق دیگر همچون ماوارءالنهر دعوت کرد که در حلب حاضر شوند و مدیریت مدارس را به عهده بگیرند و به جریان تسنن در حلب رونق دهند. تحت تأثیر همین جریان، حتی برخی خاندانهای شیعی، نظیر بنی عدیم که از میان آنها عالمان شیعی سراغ داریم، در نسلهای بعد به اهل سنت پیوستند. چهرۀ شاخص نسل سنی آنها، کمال الدین ابن عدیم (درگذشتۀ 660 هجری قمری) مورخ مشهور و صاحب کتاب بغیة الطلب في تاریخ حلب است که در حلب مدرسۀ بزرگی برای تدریس فقه حنفی داشته است. البته در این دوره حضور شیعیان در حلب همچنان چشمگیر است و در همین احوال، شخصیتهای بسیار مشهوری همچون ابن زهره حلبی و ابن شهرآشوب مازندرانی در این شهر زندگی میکردند.
با روی کار آمدن دولت ایوبی، روند ساخت مدارس اهل سنت شدت مییابد و مدارس بیشتری ساخته میشود. با این حال بعضی از پادشاهان ایوبی از جمله ملک الظاهر غازی فرزند صلاح الدین ایوبی تا حدودی با شیعیان تعامل دارد. حتی ما میبینیم که برخی از فرزندان صلاح الدین ایوبی از جمله ملک الافضل علی و ملک المحسن گرایش به تشیع دارند. همچنین در این دوره شخصیتهای شیعهای مانند ابن أبی طی حلبی سراغ داریم که از برجستهترین مورخان شیعه در طول تاریخ به شمار میآید. دقیقاً در همین زمان زیارتگاه عظیمی مانند مشهد الحسین در حلب بنا شد؛ و از همین دوره در مشهد محسن که زیارتگاه مهم شیعیان حلب بوده است، کتیبۀ صلوات بر چهارده معصوم باقی مانده است. همچنین مولوی در قالب اشعاری در مثنوی، عزاداری امام حسین علیه السلام را در بازار انطاکیه که مهمترین بازار حلب است، در این دوره گزارش میدهد، و ابیات وی چنین است:
* مواجهه صلاح الدین ایوبی در شام با شیعیان چه بود؟
می دانیم که صلاح الدین در ابتدا خودش یکی از وزرای خلفای فاطمی مصر بود. اما با توجه به گرایش سنیگری شدیدی که داشته و تحت تأثیر نورالدین محمود، علیه فاطمیان شورش کرد و خلافت فاطمی را برانداخت. او اقدامات فراوانی در مبارزه با شیعیان اسماعیلی در شام انجام داد و به مناطق حضور اسماعیلیان مثل مصیاف و کوهستانهای غرب سوریه و حتی در مناطق حضور آنها در شمال سوریه لشکرکشی کرد. با این حال واقعیت این است که با وجود گزارشهای فراوان کشتارهایی که در مورد اسماعیلیان انجام داده، ما شواهدی از مبارزۀ مستقیم و برخورد نظامی صلاح الدین با شیعیان امامیه نداریم. شاید علتش بوده که به هر حال فاطمیان و اسماعیلیان قدرتی در دست داشتند و نفوذ سیاسی شدیدی در منطقه داشتند و صلاح الدین از این بابت احساس خطر بیشتری از جانب شیعیان اسماعیلی داشته است. با توجه به این که مدتها قبل از روی کار آمدن صلاح الدین، دولتهای شیعه امامی شام کاملاً منقرض شدهاند. ولی میبینیم که در کوهستانهای غرب سوریه، هنوز اسماعیلیه از تشکیلات نظامی برخوردار بودهاند و همانند اسماعیلیان الموت، قلعههایی در اختیار داشتهاند و فداییانی میفرستادند تا شخصیتهای سیاسی را ترور کنند. در حالی که فعالیت شیعیان امامی بیشتر جنبع ادبی و علمی و فرهنگی دارد.
در واقع نقش صلاح الدین همانند سلف خودش نورالدین محمود مبارزۀ فرهنگی و نرم علیه تشیع بوده که با احداث مدارس اهل سنت و حمایت از فقهای مذاهب آنها به رواج تسنن در منطقه شام تأثیر داشته است.
* در دورههای بعد از ایوبیان، وضعیت شیعیان به چه صورت است؟
بعد از ایویبیان، ممالیک به روی کار آمدند. ممالیک تعصب خیلی بیشتری نسبت به اهل سنت داشتند. حتی ملک الظاهر بیبَرس، فرمانی صادر کرد که فقط چهار مذهب اهل سنت یعنی حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی را به رسمیت میشناسد. گزارشهای متعددی داریم که در دوره مملوکی در دمشق شماری از شخصیتهای شیعه به اتهام رفض یا اباحیگری اعدام میشوند که مشهورترین آنها شهید اول است. فشاری که بر شیعیان در این دوره اعمال شد باعث شد که چه در دمشق و چه در حلب شیعه به یک اقلیت خیلی کوچک تبدیل شود و باقی مانده جامعه شیعه به سمت منطقۀ کوهستانی جبل عامل مهاجرت کنند. و در واقع در همین دوره است که شاهد شکلگیری جامعه و حوزه علمی شیعی جبل عامل هستیم.
* چرا جبل عامل؟ دلیل مهاجرت به جبل عامل چه بوده؟
شاید یک علت مهم و اصلی را بتوانیم کوهستانی و صعب الوصول بودن این منطقه بدانیم که دستیابی آن برای لشکرکشیهای نظامی سخت بوده است. وقتی ما دقیقاً جغرافیای منطقۀ جزّین که اولین مرکز علمی در جبل عامل است را بررسی کنیم متوجه میشویم که بسیار صعب الوصول است. اساساً جاهای کوهستانی معمولاً جاهایی برای پناه بردن اقلیتها بوده. خود کوههای لبنان همیشه مرکزی برای مسیحیان مارونی یا دروزیان بوده است، یا کوهستانهای مناطق ساحلی غرب سوریه محل حضور و پناه بردن اقلیتهای اسماعیلی و نُصیری (علوی) بوده است.
البته تحت تأثیر فعالیتها و تبلیغات کسی مثل ابن تیمیه در آغاز قرن هشتم، مملوکیان لشکرکشیهایی به همین مناطق با هدف پاکسازی روافض و دیگر اقلیتهای از دید آنها کافر، انجام دادند که این لشکرکشیها به فتوح کسروان شهرت دارد.
* ادامه حیات شیعیان شام در بعد از دورۀ مملوکی چه شرایطی داشته است؟
بعد از دورۀ مملوکی شام تحت تصرف دولت عثمانی قرار میگیرد و تا حدودی فشارها روی شیعیان ادامه دارد؛ به ویژه در اوایل این دوره، که میبینیم شخصیت علمی مهمی مثل شهید ثانی به استانبول احضار میشود و در آنجا به شهادت میرسد. در این دوره به جز در حوزۀ جبل عامل، حضور علمی و فرهنگی زیادی برای شیعیان به چشم نمیآید. تحت تأثیر همین فشارها که شیعیان را وادار به تقیه میکند، جامعه شیعیان حلب تا دورۀ اخیر فقط در چند روستا در شمال حلب از جمله نبُّل و الزهراء و چند روستا در شمال إِدلب از جمله فوعه و کفریا خلاصه میشود.
* در شام چه آثار و بناهایی از دوره حضور تشیع، تا امروز باقی مانده است؟
در مورد ابنیه و آثار شیعی، ما میتوانیم حوزۀ جبل عامل را از سایر مناطق شام تفکیک کنیم. در حوزۀ جبل عامل که تشیع تا دورۀ اخیر باقی مانده، مساجد زیادی و قبور تعدادی از علمای شیعه به ویژه از دو سدۀ اخیر، باقی مانده که البته الآن مجال ذکر همۀ آنها نیست. ابته مرحوم سید محسن امین در کتاب خود «خطط جبل عامل» به بسیاری از آنها شاره کرده.
در سایر مناطق شام، بیشتر آثار باقی مانده عمدتاً شامل زیارتگاههاست. در شهر حلب ما دو زیارتگاه شاخص «مشهد المحسن» و «مشهد الحسین» را داریم. مشهد المحسن گفته میشود که قبر فرزند امام حسین علیه السلام است که در زمان حضور کاروان اهل بیت در مسیرشان از کوفه به شام، یکی از زنان امام حسین علیه السلام فرزندش را آنجا سقط کرده و همانجا به خاک سپرده شده است. این زیارتگاه در دورۀ سیف الدوله توسط خود وی شناسایی شد و روی آن بارگاهی بنا شد. داستان آن چنان که ابن ابی طی در یکی از آثار خود گزارش کرده چنین است که شبی میبیند که از آسمان به محل قبر نوری تابیده. روز بعد آنجا را دستور حفر میدهد و به سنگ قبری میرسد که نام محسن بن امام حسین علیه السلام بر آن نوشته شده است. این زیارتگاه در دورههای مختلف بازسازی شده است و از مهمترین و کهنترین بناهای شیعه در شام به شمار میآید.
مشهد الحسین یا زیارتگاه رأس الحسین هم که گفته میشود محل قراردادن سر امام حسین علیه السلام بوده، ساختمان کنونی آن در اوایل دورۀ ایوبی ساخته میشود و شیعیان و اهل سنت در کنار هم در ساختن این بنا مشارکت داشتهاند و در واقع میبینیم که این بنا محل وحدت شیعه و سنی بوده و گاهی علمای اهل سنت در آنجا تدریس کردهاند. در دورۀ عثمانی میبینیم با اینکه شیعیان آنجا حضور ندارند، مراسم عاشورا با حضور اهل سنت در آنجا برگزار میشده است. در جنوب این مشهد نیز، یک قبرستان وسیع وجود داشته که تعدادی از شخصیتهای شیعه از جمله ابن شرآشوب در آنجا به خاک سپرده شدند و امروزه قبور بسیاری از آنها از بین رفته و قبر برخی از آنها مانند ابن زهره حلبی باقی مانده است.
در مسجد جامع حلب، منارهای مربوط به دورۀ حاکمیت آقسنقر حاکم حلب در آغاز دورۀ سلجوقی، وجود داشت که تا همین چند سال پیش باقی مانده بود و به دستور ابن خَشّاب حلبی قاضی شیعۀ حلب در آن دوره ساخته شده بود. روی این مناره کتیبهای حاوی صلوات چهارده معصوم وجودداشت که من شخصاً آن را دیدم و از آن عکس گرفتم، ولی متأسفانه در درگیریهای اخیر سوریه، آن مناره هزار ساله به طور کامل تخریب شد. این مناره کهن از نظر معماری نیز کاملاً منحصر به فرد بود.
در ویرانههای شهر تاریخی بالِس که امروزه در نزدیکی روستای مِسکنه در حد فاصل میان حلب و رقه قرار دارد، منارۀ مسجدی از دورۀ ایوبی باقی مانده که بالای آن هم کتیبهای با محتوای شیعی وجود دارد.
یک بنای یادمانی خیلی مهم، زیارتگاه کوچکی منسوب به امام علی علیه السلام است در شهره معرّة مِصرین در شمال إدلِب که بر سردر آن کتیبهای حاوی عبارت «علي ولي الله» مورخ 426 هجری قمری وجود دارد.
در منطقۀ صفّین که امروزه در حاشیۀ دریاچۀ اسد در پنجاه کیلومتری غرب شهر رقه واقع است، چند بنای آرامگاهی که احتمالاً متعلق به اوایل سدۀ ششم است وجود دارد که میتوانیم با استناد به شواهد تاریخی بگوییم محل خیمهگاه امام علی علیه السلام در جنگ صفین و قبور برخی شهدای جنگ صفین بوده است.
در خود شهر رقّه هم بنای کهنی داریم که امروزه به نام «باب بغداد» یا دروازۀ بغداد شناخته میشود و از لحاظ معماری بسیار اهمیت دارد. با استناد به شواهد تاریخی محل نماز خواندن امام علی علیه السلام بوده و قدمت آن را برخی از دورۀ سعد الدولۀ حمدانی برآورد کردهاند. در نزدیک آن نیز زیارتگاه شهدای صفین شامل عمار بن یاسر و أویس قرنی بود که اخیراً جمهوری اسلامی ساختمان بزرگی بر روی آن ساخته بود اما داعش آن را کاملاً تخریب کرد.
در دمشق هم که تعدادی زیارتگاه شاخص مانند مزار حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیهما وجود دارد و زیارتگاههای قبرستان باب الصغیر که منسوب به تعدادی از شخصیتهای اهل بیت است. مانند مزار رؤوس شهدای کربلا، مزار منسوب به سکینه دختر امام حسین علیه السلام و أم کلثوم دختر امام علی علیه السلام، که به اعتقاد من، این مزار دوم در واقع قبر خدیجه دختر امام زین العابدین علیه السلام است. همچنین میتوانیم به مزار عبدالله باهر فرزند امام زین العابدین علیه السلام و عبدالله فرزند امام جعفر صادق علیه السلام و أسماء بنت عمیس و حمیده بنت مسلم بن عقیل اشاره کنیم.
در وسط قلعۀ طرابلس شام، بقایای یک مقبره هشت ضلعی هست که متعلق به یکی از شخصیتهای شیعه در دورۀ حاکمیت بنی عمار است که بعد از اشغال طرابلس به دست صلیبیان، تبدیل به یک عبادتگاه مسیحی شده است.
در کَرک أردن، زیارتگاه شهدای موته شامل جعفر طیار و زید بن ثابت و عبدالله بن رواحه است که اخیراً بهرههای اسماعیلی هند در آنجا برای قبر جعفر طیار ضریحی نصب کردهاند. در فلسطین نزدیک شهر نابلس یک مزار مربوط به فاطمه دختر امام حسین علیه السلام را داریم که در واقع مزار زنی از سادات علوی بوده است.
* جغرافیای جامعۀ شیعیان امروزه در شام چگونه است؟
بزرگترین جامعۀ شیعه در شام، متعلق به جبل عامل بوده است، و نیز امتداد همین جامعه که در منطقۀ بِقاع در شرق لبنان حضور دارد. شیعیان جبل عامل در چند سدۀ اخیر جامعهای حاشیهای بودند با کمترین نقش سیاسی در مقایسه با مثلاً دروز و مسیحیان که محل عنایت و اهتمام انگلیس و فرانسه بودند و این دو کشور روی آنها سرمایهگذاری میکردند. ولی شیعیان جبل عامل بجز در دورهای که تعدادی از علمای آنها در دورۀ صفوی به ایران مهاجرت کردند، در دورههای متأخر تقریباً از نظر علمی و فرهنگی افول کرده و شیعه به جامعهای بدون جایگاه و نقش تأثیرگذار تبدیل شده بود. البته به تدریج با فعالیت شخصیتهایی مانند علامه عبدالحسین شرف الدین و سید محسن امین و به ویژه با حضور شخصیتی همچون امام موسی صدر، بیداری شیعه در آن منطقه شروع شد و به ویژه بعد از انقلاب اسلامی ایران به دلیل حمایتی که ایران از شیعیان لبنان به عمل آورد، جامعۀ شیعۀ لبنان تا حدود زیادی موفق شد که جایگاه بهتری نسبت به قبل پیدا کند. در حال حاضر شیعه، پرجمعیتترین اقلیت در لبنان به شمار میآید، گرچه در سلسله مراتب سیاسی، مطابق با قانون اساسی که در دورۀ حمایت فرانسه تنظیم شده است، همچنان جایگاه سوم را دارد.
اما در سوریه، شیعه اقلیتی با جمعیت کمتر از حتی یک درصد از کل سوریه را تشکیل میدهد. همان طور که گفتیم از جامعۀ شیعۀ حلب، آنچه به جا مانده فقط در چند روستای حلب و إدلب است. در دمشق هم شیعیان در دو سه محله مانند محلۀ أمین و محلۀ امام جعفر صادق و محلۀ مهاجرین تمرکز دارند. البته سید محسن امین فعالیتهای فرهنگی زیادی انجام داد و چند مدرسه از جمله مدرسۀ محسنیه را تأسیس کرد. در دورۀ اخیر تحت تأثیر فعالیتهای روحانیون شیعه در سوریه، نظیر سید حسن شیرازی کم کم حوزههای علمیه به ویژه در منطقۀ زینبیه شکل گرفت و دمشق بعد از توسعۀ بنای حرم حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیهما به یک مقصد مهم زیارتی شیعیان تبدیل شد. تحت تأثیر این عوامل میبینیم که برخی از اهل سنت که از مناطق دیگر سوریه با شیعیان لبنان یا شیعیان مقیم زینبیه آشنایی پیدا کردند نیز به تشیع گرویده و با بازگشت به روستاها و مناطق خود گروهی دیگر را نیز به تشیع دعوت کردند و از این رو ما به ویژه در سی سال اخیر شاهد شکلگیری مناطق جدید شیعهنشین در سوریه بودیم که از جمله میتوانیم به تعدادی از روستاهای منطقۀ دیر الزور با محوریت روستای حطله اشاره کنیم. البته بعد از بحران اخیر سوریه، اینها بسیار تحت فشار قرار گرفتند و مورد کشتارهای جمعی قرار گرفتند.
در اردن، تشیع حضور جدی ندارد اما در فلسطین هم در دورۀ اخیر برخی از سنیان به تشیع گرویدند اما جمعیت آنها بسیار اندک است.
* از شما بسیار متشکریم.
خواهش میکنم.
شام، در منابع جغرافیایی، به مجموعه سرزمینی اطلاق میشود که امروزه تقریباً به چهار کشور تقسیم شده است. دقیقاً نام همین کشورها، بر چهار بخش اصلی شام اطلاق میشده که به تعبیر دانش جغرافیای قدیم اسلامی، «جُند» خوانده میشده. این چهار بخش عبارتند از سوریه، اردن، لبنان و فلسطین. البته بنا بر تقسیمات امروزی بخشهای کمی از شام هم، در مناطق جنوب ترکیه قرارگرفته است. اما به طور کلی، شام همین چهار کشور را شامل میشده است.
* سابقه تشیع در شام به چه دورهای میرسد ؟ یعنی تشیع از چه زمانی به شام رسیده است؟
دقیقاً بلا فاصله بعد از فتوحات و ورود مسلمانان به شام، تشیع هم وارد شده. به این معنی که از همان سالهای نخست فتوحات، بعضی از صحابه را سراغ داریم که تمایلات شیعی داشتند و آمدهاند در برخی مناطق شام سکونت کردهاند. مثلاً بلال حبشی که در دارَیّا در جنوب دمشق زندگی میکرده، شَدّاد بن أوس در بیت المقدس یا عبادة بن صامت در شهر رَمله در فلسطین. همچنین صحابهای بودند که حتی تا زمان خلافت معاویه و یزید هم در دمشق ساکن بودند و زمانی که کاروان اسرای کربلا وارد دمشق شده در مقاتل آمده است که در مجلس یزید حاضر بودهاند. مواضعی از برخی اشخاص در دفاع از اهل بیت در شام گزارش شده که از جمله میتوانیم به واثلة بن الأسقع اشاره کنیم. یا اینکه ما میدانیم ابوذر غِفاری مدتی در شام زندگی کرده و به ویژه میان اهالی جبل عامل مشهور است که ابوذر مدتی وارد منطقه جبل عامل شده و تبلیغ تشیع کرده؛ و تا همین امروز هم دو مقام منسوب به ابوذر در دو روستا از جبل عامل وجود دارد. البته این باور چندان اعتبار تاریخی ندارد.
با این حال، به علت حاکمیت طولانی مدت امویان در شام، به نظر نمیرسد که این صحابه تأثیرگذاری زیادی در آنجا داشتهاند. و در واقع حضور آنها در شام نمیتوانسته باعث استمرار تشیع در شام باشد. احتمالاً از بعد از روی کار آمدن عباسیان، بعضی از قبائل عربی که تمایلات شیعی داشتهاند به صورت مستقل و پراکنده آمدهاند و در برخی مناطق شام ساکن شدهاند. در مرحله بعد هم ممکن است مهاجرتهای سادات به مناطق مختلف شام از جمله شهر رَمله و شهر دمشق و حلب تأثیر در تشیع داشتهاند و شاید بتوانیم اینها را به عنوان حضور اولیه و جدی شیعیان در شام به شمار بیاوریم.
* از این دوره چه شواهدی دارید؟
به طور پراکنده بعضی شخصیتهای شیعه را میشناسیم که از برخی مناطق شام برخاستهاند. مثلاً دیک الجن شاعر که از شهر حِمص بوده است. یا ابو تمّام طائی که از روستای جاسم بوده و این روستا امروزه در استان درعا در جنوب سوریه واقع است.
ابن طباطبا هم در منتقلة الطالبیۀ خود از شمار قابل توجهی از سادات علوی نام برده که به شهرهای مهم شام، مانند حَرّان، حلب، حمص، دمشق و رقّه مهاجرت کردهاند و قطعاً حضور آنها در شکلگیری تشیع در شام بی تأثیر نبوده است. حالا ما در طبریّه شخصی به اسم ابو الطیّب محمد بن حمزه از نسل حضرت عبّاس علیه السلام میشناسیم که به دستور محمد بن طَغج، مؤسس دولت اخشیدیان، در سال 291 هجری قمری به شهادت رسیده است و ما این را میدانیم که طبریه بعداً در سدههای چهارم و پنجم هجری، یک شهر مهم شیعهنشین شد.
اما آنچه که در انتشار تشیع در شام و به ویژه در شمال شام، با محوریت شهر حلب تأثیر خیلی مهمی گذاشته، روی کار آمدن دولت حمدانیان از اوایل سدۀ چهارم است که باعث شد که بعداً یکی از حوزههای مهم تشیع در حلب و شماری از مناطق پیرامون آن شکل بگیرد. در مرحلۀ بعدی هم در نیمۀ دوم سدۀ چهارم، تصرف مناطق جنوبی شام از جمله دمشق در دورۀ فاطمی، عاملی میشود که ما شاهد شکلگیری یک جامعه شیعی در دمشق هم باشیم.
به هر حال عوامل دقیق انتشار تشیع در برخی از بخشهای شام برای ما معماست. به عنوان مثال مقدسی در أحسن التقاسیمِ خود که در سال 375 قمری تألیف کرده، اشاره میکند که اهل طبریه و نیمی از اهالی نابلس و قَدَس ـ شهر کوچکی در شمال طبریه ـ و بیشتر اهل عَمّان پایتخت اردنِ امروزی، شیعه هستند! میدانیم که أحسن التقاسیم جزو دقیقترین منابع جغرافیایی است و خود مقدسی هم از بیت المقدس است و با آن منطقه آشناست. خب برای ما معماست که این تشیعی که او گزارش میکند چگونه آنجا شکل گرفته. به خصوص در مورد مناطقی مثل طبریه و عَمّان گزارشهایی از حوزههای علمی و شخصیتهای شیعهای که از این مناطق برخاسته باشند زیاد نداریم.
* به دولت حمدانیان اشاره کردید. در گذشته چه دولتهای شیعی در شام حاکمیت پیدا کردهاند؟
ما لا اقل میتوانیم سه دولت شیعه را در شام معرفی کنیم. به عنوان دولتهایی که قطعاً میدانیم که شیعه بودند:
نخستین آنها بنی حمدان هستند که از اوایل سدۀ چهارم تا آغاز سدۀ پنجم در شمال شام حکمفرما بودند و مؤسس این دولت سیف الدولۀ حمدانی است. دقیقاً به واسطۀ یک سری اقدامات همین دولت، تشیع در حلب که پایتخت این دولت بوده است گسترش پیدا کرده. به این معنی که حلب در دورۀ سیف الدوله و حتی بعد از آن در دورۀ سعد الدولۀ حمدانی به مرکزی برای مهاجرت شماری از شخصیتها و خاندانهای شیعی تبدیل شد. به عنوان مثال، یکی از سادات علوی به نام شریف ابو ابراهیم حَرّانی را میشناسیم که از حرّان به حلب مهاجرت کرده و از نسل اسحاق فرزند امام جعفر صادق علیه السلام بوده است و تا مدتها ساداتی که از نسل این شخص بودند، با دو شاخۀ مهم آن یعنی بنی زهره و شاخۀ اسحاقی درآنجا مناصب مهمی همچون نقابت سادات و گاه قضاوت را بر عهده داشتند. از همین خا ندان در دورههای بعد، شماری از علمای شیعه را میشناسیم که معروفترین آنها ابو المکارم حمزة بن علی معروف به ابن زهرۀ حلبی درگذشته 585 هجری، صاحب کتاب الغنیة در فقه امامیه بوده است. از دیگر شخصیتهایی که در این دوره با مهاجرت خودشان به انتشار تشیع در این منطقه کمک کردند میتوانیم به قاضی ابو غانم حرانی اشاره کنیم. همچنین میتوانیم به خاندان سبیعی که از کوفه مهاجرت کردند اشاره کنیم که از میان آنها دو شخصیت شیعه را میشناسیم: یکی محمد بن حسین بن صالح سبیعی که نجاشی در رجال خود از او یاد کرده است و دیگری حسن بن أحمد بن صالح سبیعی که برای سیف الدوله کتابی با عنوان التبصرة في فضیلة العترة المطهرة تألیف کرد. از دیگر شخصیتهای شیعه که در این دوره به حلب مهاجرت کردند میتوانیم به ابن خالویه نحوی اشاره کنیم و شماری دیگر از سادات علوی که اینجا مجال بیان همه آنها نیست.
دولت دوم دولت بنی مرداس است که بعد از بنی حمدان در حلب روی کار آمدند. این دوره، دورۀ اوج و شکوفایی تشیع در شام بوده است و حتی به گفتۀ یکی از مورخان، فقها در حلب در این دوره بر مذهب امامیه فتوا میدادند. علمای بزرگی چون ابو الصلاح حلبی که از شاگردان سید مرتضی و خلیفۀ وی در حلب به شمار میآمده و ثابت بن أسلم بن عبد الوهاب حلبی، در سایه این دولت در حلب میزیستند. این دولت سرانجام در نیمۀ دوم سدۀ پنجم به دست بنی عُقَیل منقرض شد و بلا فاصله چند سال بعد از آن، سلجوقیان حلب را تصرف کردند.
دولت سوم بنی عمّار است که در طرابلس در مدت حدوداً چهل سال از نیمۀ دوم سدۀ پنجم، در سواحل مدیترانه در شمال لبنان امروزی حکومت داشتند. اینها اصالتاً یک قبیلۀ عربی از شاخۀ کتّانه بودند که از مغرب همراه با فاطمیان مهاجرت کردند و به مصر رفتند و بعد حکومت طرابلس را در شام به دست گرفتند.
البته ما در دورههای متأخر، در جبل عامل هم برخی خاندانهای شیعه از جمله آل حرفوش در بَعلبک را داریم که به طور محدود ریاست و امارت را در برخی مناطق جبل عامل در اختیار داشند؛ ولی اطلاق عنوان دولت به آنها درست نیست و از جهت اقتدار و نقش تمدنی، قابل مقایسه با سه دولت ذکر شده نیستند. همچنین بنی عُقیل هم به مدت هفت سال در حد فاصل سقوط بنی مِرداس و آمدن سلجوقیان، حکومت حلب را داشتند ولی عمدتاً حوزۀ حاکمیت آنها سرزمین جزیره و شمال عراق بوده است. در واقع دورۀ سدههای چهارم و پنجم، اوج و دورۀ طلایی حضور شیعه در شام است، و آن در سایۀ حاکمیت این دولتهایی که نام بردیم بودهاست.
* تشیع در شام تحت چه عواملی به افول گراییده؟
دقیقاً با رسیدن سلجوقیان به شام و تصرف حلب و دمشق میتوانیم بگوییم که دورۀ افول تشیع در شام شروع میشود. البته آن حوزهای که در حلب شکل گرفته را در دمشق نداریم. افول تشیع در دمشق خیلی زودتر از حلب، آغاز میشود؛ به ویژه با توجه به این که دمشق از ابتدا یک شهر سنینشین با گرایش اموی بوده است.
البته بعدها شاهد آن هستیم که یک حوزۀ شیعی مهم در لبنان شکل میگیرد و عوامل اولیۀ آن مهاجرن شیعه از جاهایی مثل شمال فلسطین و اردن بوده است. حملۀ صلیبیها و تصرف عمدۀ مناطق فلسطین، باعث مهاجرت شیعیان آنجا به مناطق کوهستانی شمال بوده که همان جبل عامل است. میتوانیم بگوییم که این مهاجران، هسته اولیه جامعه شیعه جبل عامل را شکل میدهند.
اما در حلب وضعیت خیلی پیچیدهتر است. در واقع ما میبینیم که با روی کار آمدن سلجوقیان، شیعیان به علت این که تقریباً اکثریت مطلق در این شهر هستند، تا مدتها حوزۀ فرهنگی تشیع را باقی نگه داشتند و در واقع، امرای سلجوقی مانند آقسنقُر در این شهر با شیعیان تعامل میکنند و آنها را آزاد میگذارند و میبینیم که آنجا شیعیان هنوز در برقراری شعائر خود و در حوزههای علمی خود آزادی عمل دارند. حتی عمادالدین زنگی هم که مؤسس دولت آل زنگی در شمال شام و عراق ا ست، روابط حسنهای با شیعیان داشته است. اما بعد از وفات عمادالدین زنگی، پسرش نورالدین محمود روی کار آمد و تغییر سیاست داد و تحت تأثیر علمای اهل سنت دمشق سیاست سختگیرانهای در ازای شیعیان در پیش گرفت و آنان را از اقامه شعائر خود از جمله اذان شیعی، منع کرد و مدارس زیادی برای اهل سنت احداث کرد و بسیاری از علمای اهل سنت را از مناطق دیگر همچون ماوارءالنهر دعوت کرد که در حلب حاضر شوند و مدیریت مدارس را به عهده بگیرند و به جریان تسنن در حلب رونق دهند. تحت تأثیر همین جریان، حتی برخی خاندانهای شیعی، نظیر بنی عدیم که از میان آنها عالمان شیعی سراغ داریم، در نسلهای بعد به اهل سنت پیوستند. چهرۀ شاخص نسل سنی آنها، کمال الدین ابن عدیم (درگذشتۀ 660 هجری قمری) مورخ مشهور و صاحب کتاب بغیة الطلب في تاریخ حلب است که در حلب مدرسۀ بزرگی برای تدریس فقه حنفی داشته است. البته در این دوره حضور شیعیان در حلب همچنان چشمگیر است و در همین احوال، شخصیتهای بسیار مشهوری همچون ابن زهره حلبی و ابن شهرآشوب مازندرانی در این شهر زندگی میکردند.
با روی کار آمدن دولت ایوبی، روند ساخت مدارس اهل سنت شدت مییابد و مدارس بیشتری ساخته میشود. با این حال بعضی از پادشاهان ایوبی از جمله ملک الظاهر غازی فرزند صلاح الدین ایوبی تا حدودی با شیعیان تعامل دارد. حتی ما میبینیم که برخی از فرزندان صلاح الدین ایوبی از جمله ملک الافضل علی و ملک المحسن گرایش به تشیع دارند. همچنین در این دوره شخصیتهای شیعهای مانند ابن أبی طی حلبی سراغ داریم که از برجستهترین مورخان شیعه در طول تاریخ به شمار میآید. دقیقاً در همین زمان زیارتگاه عظیمی مانند مشهد الحسین در حلب بنا شد؛ و از همین دوره در مشهد محسن که زیارتگاه مهم شیعیان حلب بوده است، کتیبۀ صلوات بر چهارده معصوم باقی مانده است. همچنین مولوی در قالب اشعاری در مثنوی، عزاداری امام حسین علیه السلام را در بازار انطاکیه که مهمترین بازار حلب است، در این دوره گزارش میدهد، و ابیات وی چنین است:
روز عاشورا همه اهل حلب * باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم * ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کند اندر بکا * شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان * کز یزید و شمر دید آن خاندان
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم * ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کند اندر بکا * شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان * کز یزید و شمر دید آن خاندان
* مواجهه صلاح الدین ایوبی در شام با شیعیان چه بود؟
می دانیم که صلاح الدین در ابتدا خودش یکی از وزرای خلفای فاطمی مصر بود. اما با توجه به گرایش سنیگری شدیدی که داشته و تحت تأثیر نورالدین محمود، علیه فاطمیان شورش کرد و خلافت فاطمی را برانداخت. او اقدامات فراوانی در مبارزه با شیعیان اسماعیلی در شام انجام داد و به مناطق حضور اسماعیلیان مثل مصیاف و کوهستانهای غرب سوریه و حتی در مناطق حضور آنها در شمال سوریه لشکرکشی کرد. با این حال واقعیت این است که با وجود گزارشهای فراوان کشتارهایی که در مورد اسماعیلیان انجام داده، ما شواهدی از مبارزۀ مستقیم و برخورد نظامی صلاح الدین با شیعیان امامیه نداریم. شاید علتش بوده که به هر حال فاطمیان و اسماعیلیان قدرتی در دست داشتند و نفوذ سیاسی شدیدی در منطقه داشتند و صلاح الدین از این بابت احساس خطر بیشتری از جانب شیعیان اسماعیلی داشته است. با توجه به این که مدتها قبل از روی کار آمدن صلاح الدین، دولتهای شیعه امامی شام کاملاً منقرض شدهاند. ولی میبینیم که در کوهستانهای غرب سوریه، هنوز اسماعیلیه از تشکیلات نظامی برخوردار بودهاند و همانند اسماعیلیان الموت، قلعههایی در اختیار داشتهاند و فداییانی میفرستادند تا شخصیتهای سیاسی را ترور کنند. در حالی که فعالیت شیعیان امامی بیشتر جنبع ادبی و علمی و فرهنگی دارد.
در واقع نقش صلاح الدین همانند سلف خودش نورالدین محمود مبارزۀ فرهنگی و نرم علیه تشیع بوده که با احداث مدارس اهل سنت و حمایت از فقهای مذاهب آنها به رواج تسنن در منطقه شام تأثیر داشته است.
* در دورههای بعد از ایوبیان، وضعیت شیعیان به چه صورت است؟
بعد از ایویبیان، ممالیک به روی کار آمدند. ممالیک تعصب خیلی بیشتری نسبت به اهل سنت داشتند. حتی ملک الظاهر بیبَرس، فرمانی صادر کرد که فقط چهار مذهب اهل سنت یعنی حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی را به رسمیت میشناسد. گزارشهای متعددی داریم که در دوره مملوکی در دمشق شماری از شخصیتهای شیعه به اتهام رفض یا اباحیگری اعدام میشوند که مشهورترین آنها شهید اول است. فشاری که بر شیعیان در این دوره اعمال شد باعث شد که چه در دمشق و چه در حلب شیعه به یک اقلیت خیلی کوچک تبدیل شود و باقی مانده جامعه شیعه به سمت منطقۀ کوهستانی جبل عامل مهاجرت کنند. و در واقع در همین دوره است که شاهد شکلگیری جامعه و حوزه علمی شیعی جبل عامل هستیم.
* چرا جبل عامل؟ دلیل مهاجرت به جبل عامل چه بوده؟
شاید یک علت مهم و اصلی را بتوانیم کوهستانی و صعب الوصول بودن این منطقه بدانیم که دستیابی آن برای لشکرکشیهای نظامی سخت بوده است. وقتی ما دقیقاً جغرافیای منطقۀ جزّین که اولین مرکز علمی در جبل عامل است را بررسی کنیم متوجه میشویم که بسیار صعب الوصول است. اساساً جاهای کوهستانی معمولاً جاهایی برای پناه بردن اقلیتها بوده. خود کوههای لبنان همیشه مرکزی برای مسیحیان مارونی یا دروزیان بوده است، یا کوهستانهای مناطق ساحلی غرب سوریه محل حضور و پناه بردن اقلیتهای اسماعیلی و نُصیری (علوی) بوده است.
البته تحت تأثیر فعالیتها و تبلیغات کسی مثل ابن تیمیه در آغاز قرن هشتم، مملوکیان لشکرکشیهایی به همین مناطق با هدف پاکسازی روافض و دیگر اقلیتهای از دید آنها کافر، انجام دادند که این لشکرکشیها به فتوح کسروان شهرت دارد.
* ادامه حیات شیعیان شام در بعد از دورۀ مملوکی چه شرایطی داشته است؟
بعد از دورۀ مملوکی شام تحت تصرف دولت عثمانی قرار میگیرد و تا حدودی فشارها روی شیعیان ادامه دارد؛ به ویژه در اوایل این دوره، که میبینیم شخصیت علمی مهمی مثل شهید ثانی به استانبول احضار میشود و در آنجا به شهادت میرسد. در این دوره به جز در حوزۀ جبل عامل، حضور علمی و فرهنگی زیادی برای شیعیان به چشم نمیآید. تحت تأثیر همین فشارها که شیعیان را وادار به تقیه میکند، جامعه شیعیان حلب تا دورۀ اخیر فقط در چند روستا در شمال حلب از جمله نبُّل و الزهراء و چند روستا در شمال إِدلب از جمله فوعه و کفریا خلاصه میشود.
* در شام چه آثار و بناهایی از دوره حضور تشیع، تا امروز باقی مانده است؟
در مورد ابنیه و آثار شیعی، ما میتوانیم حوزۀ جبل عامل را از سایر مناطق شام تفکیک کنیم. در حوزۀ جبل عامل که تشیع تا دورۀ اخیر باقی مانده، مساجد زیادی و قبور تعدادی از علمای شیعه به ویژه از دو سدۀ اخیر، باقی مانده که البته الآن مجال ذکر همۀ آنها نیست. ابته مرحوم سید محسن امین در کتاب خود «خطط جبل عامل» به بسیاری از آنها شاره کرده.
در سایر مناطق شام، بیشتر آثار باقی مانده عمدتاً شامل زیارتگاههاست. در شهر حلب ما دو زیارتگاه شاخص «مشهد المحسن» و «مشهد الحسین» را داریم. مشهد المحسن گفته میشود که قبر فرزند امام حسین علیه السلام است که در زمان حضور کاروان اهل بیت در مسیرشان از کوفه به شام، یکی از زنان امام حسین علیه السلام فرزندش را آنجا سقط کرده و همانجا به خاک سپرده شده است. این زیارتگاه در دورۀ سیف الدوله توسط خود وی شناسایی شد و روی آن بارگاهی بنا شد. داستان آن چنان که ابن ابی طی در یکی از آثار خود گزارش کرده چنین است که شبی میبیند که از آسمان به محل قبر نوری تابیده. روز بعد آنجا را دستور حفر میدهد و به سنگ قبری میرسد که نام محسن بن امام حسین علیه السلام بر آن نوشته شده است. این زیارتگاه در دورههای مختلف بازسازی شده است و از مهمترین و کهنترین بناهای شیعه در شام به شمار میآید.
مشهد الحسین یا زیارتگاه رأس الحسین هم که گفته میشود محل قراردادن سر امام حسین علیه السلام بوده، ساختمان کنونی آن در اوایل دورۀ ایوبی ساخته میشود و شیعیان و اهل سنت در کنار هم در ساختن این بنا مشارکت داشتهاند و در واقع میبینیم که این بنا محل وحدت شیعه و سنی بوده و گاهی علمای اهل سنت در آنجا تدریس کردهاند. در دورۀ عثمانی میبینیم با اینکه شیعیان آنجا حضور ندارند، مراسم عاشورا با حضور اهل سنت در آنجا برگزار میشده است. در جنوب این مشهد نیز، یک قبرستان وسیع وجود داشته که تعدادی از شخصیتهای شیعه از جمله ابن شرآشوب در آنجا به خاک سپرده شدند و امروزه قبور بسیاری از آنها از بین رفته و قبر برخی از آنها مانند ابن زهره حلبی باقی مانده است.
در مسجد جامع حلب، منارهای مربوط به دورۀ حاکمیت آقسنقر حاکم حلب در آغاز دورۀ سلجوقی، وجود داشت که تا همین چند سال پیش باقی مانده بود و به دستور ابن خَشّاب حلبی قاضی شیعۀ حلب در آن دوره ساخته شده بود. روی این مناره کتیبهای حاوی صلوات چهارده معصوم وجودداشت که من شخصاً آن را دیدم و از آن عکس گرفتم، ولی متأسفانه در درگیریهای اخیر سوریه، آن مناره هزار ساله به طور کامل تخریب شد. این مناره کهن از نظر معماری نیز کاملاً منحصر به فرد بود.
در ویرانههای شهر تاریخی بالِس که امروزه در نزدیکی روستای مِسکنه در حد فاصل میان حلب و رقه قرار دارد، منارۀ مسجدی از دورۀ ایوبی باقی مانده که بالای آن هم کتیبهای با محتوای شیعی وجود دارد.
یک بنای یادمانی خیلی مهم، زیارتگاه کوچکی منسوب به امام علی علیه السلام است در شهره معرّة مِصرین در شمال إدلِب که بر سردر آن کتیبهای حاوی عبارت «علي ولي الله» مورخ 426 هجری قمری وجود دارد.
در منطقۀ صفّین که امروزه در حاشیۀ دریاچۀ اسد در پنجاه کیلومتری غرب شهر رقه واقع است، چند بنای آرامگاهی که احتمالاً متعلق به اوایل سدۀ ششم است وجود دارد که میتوانیم با استناد به شواهد تاریخی بگوییم محل خیمهگاه امام علی علیه السلام در جنگ صفین و قبور برخی شهدای جنگ صفین بوده است.
در خود شهر رقّه هم بنای کهنی داریم که امروزه به نام «باب بغداد» یا دروازۀ بغداد شناخته میشود و از لحاظ معماری بسیار اهمیت دارد. با استناد به شواهد تاریخی محل نماز خواندن امام علی علیه السلام بوده و قدمت آن را برخی از دورۀ سعد الدولۀ حمدانی برآورد کردهاند. در نزدیک آن نیز زیارتگاه شهدای صفین شامل عمار بن یاسر و أویس قرنی بود که اخیراً جمهوری اسلامی ساختمان بزرگی بر روی آن ساخته بود اما داعش آن را کاملاً تخریب کرد.
در دمشق هم که تعدادی زیارتگاه شاخص مانند مزار حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیهما وجود دارد و زیارتگاههای قبرستان باب الصغیر که منسوب به تعدادی از شخصیتهای اهل بیت است. مانند مزار رؤوس شهدای کربلا، مزار منسوب به سکینه دختر امام حسین علیه السلام و أم کلثوم دختر امام علی علیه السلام، که به اعتقاد من، این مزار دوم در واقع قبر خدیجه دختر امام زین العابدین علیه السلام است. همچنین میتوانیم به مزار عبدالله باهر فرزند امام زین العابدین علیه السلام و عبدالله فرزند امام جعفر صادق علیه السلام و أسماء بنت عمیس و حمیده بنت مسلم بن عقیل اشاره کنیم.
در وسط قلعۀ طرابلس شام، بقایای یک مقبره هشت ضلعی هست که متعلق به یکی از شخصیتهای شیعه در دورۀ حاکمیت بنی عمار است که بعد از اشغال طرابلس به دست صلیبیان، تبدیل به یک عبادتگاه مسیحی شده است.
در کَرک أردن، زیارتگاه شهدای موته شامل جعفر طیار و زید بن ثابت و عبدالله بن رواحه است که اخیراً بهرههای اسماعیلی هند در آنجا برای قبر جعفر طیار ضریحی نصب کردهاند. در فلسطین نزدیک شهر نابلس یک مزار مربوط به فاطمه دختر امام حسین علیه السلام را داریم که در واقع مزار زنی از سادات علوی بوده است.
* جغرافیای جامعۀ شیعیان امروزه در شام چگونه است؟
بزرگترین جامعۀ شیعه در شام، متعلق به جبل عامل بوده است، و نیز امتداد همین جامعه که در منطقۀ بِقاع در شرق لبنان حضور دارد. شیعیان جبل عامل در چند سدۀ اخیر جامعهای حاشیهای بودند با کمترین نقش سیاسی در مقایسه با مثلاً دروز و مسیحیان که محل عنایت و اهتمام انگلیس و فرانسه بودند و این دو کشور روی آنها سرمایهگذاری میکردند. ولی شیعیان جبل عامل بجز در دورهای که تعدادی از علمای آنها در دورۀ صفوی به ایران مهاجرت کردند، در دورههای متأخر تقریباً از نظر علمی و فرهنگی افول کرده و شیعه به جامعهای بدون جایگاه و نقش تأثیرگذار تبدیل شده بود. البته به تدریج با فعالیت شخصیتهایی مانند علامه عبدالحسین شرف الدین و سید محسن امین و به ویژه با حضور شخصیتی همچون امام موسی صدر، بیداری شیعه در آن منطقه شروع شد و به ویژه بعد از انقلاب اسلامی ایران به دلیل حمایتی که ایران از شیعیان لبنان به عمل آورد، جامعۀ شیعۀ لبنان تا حدود زیادی موفق شد که جایگاه بهتری نسبت به قبل پیدا کند. در حال حاضر شیعه، پرجمعیتترین اقلیت در لبنان به شمار میآید، گرچه در سلسله مراتب سیاسی، مطابق با قانون اساسی که در دورۀ حمایت فرانسه تنظیم شده است، همچنان جایگاه سوم را دارد.
اما در سوریه، شیعه اقلیتی با جمعیت کمتر از حتی یک درصد از کل سوریه را تشکیل میدهد. همان طور که گفتیم از جامعۀ شیعۀ حلب، آنچه به جا مانده فقط در چند روستای حلب و إدلب است. در دمشق هم شیعیان در دو سه محله مانند محلۀ أمین و محلۀ امام جعفر صادق و محلۀ مهاجرین تمرکز دارند. البته سید محسن امین فعالیتهای فرهنگی زیادی انجام داد و چند مدرسه از جمله مدرسۀ محسنیه را تأسیس کرد. در دورۀ اخیر تحت تأثیر فعالیتهای روحانیون شیعه در سوریه، نظیر سید حسن شیرازی کم کم حوزههای علمیه به ویژه در منطقۀ زینبیه شکل گرفت و دمشق بعد از توسعۀ بنای حرم حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیهما به یک مقصد مهم زیارتی شیعیان تبدیل شد. تحت تأثیر این عوامل میبینیم که برخی از اهل سنت که از مناطق دیگر سوریه با شیعیان لبنان یا شیعیان مقیم زینبیه آشنایی پیدا کردند نیز به تشیع گرویده و با بازگشت به روستاها و مناطق خود گروهی دیگر را نیز به تشیع دعوت کردند و از این رو ما به ویژه در سی سال اخیر شاهد شکلگیری مناطق جدید شیعهنشین در سوریه بودیم که از جمله میتوانیم به تعدادی از روستاهای منطقۀ دیر الزور با محوریت روستای حطله اشاره کنیم. البته بعد از بحران اخیر سوریه، اینها بسیار تحت فشار قرار گرفتند و مورد کشتارهای جمعی قرار گرفتند.
در اردن، تشیع حضور جدی ندارد اما در فلسطین هم در دورۀ اخیر برخی از سنیان به تشیع گرویدند اما جمعیت آنها بسیار اندک است.
* از شما بسیار متشکریم.
خواهش میکنم.
منبع: سایت کتابخانه امیرالمؤمنین (ع) در نجف اشرف http://imamlib.com/fa/interview/333782
پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۵:۲۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
آیا در مورد نحوه مهاجرت سادات شام به ایرانمنبعی در اختیار دارید؟
با تشکر
پاسخ:
سلام بر شما. به طور کلی آگاهیهای مربوط به مهاجرتهای سادات را باید در منابع معتبر انساب دنبال کرد و در این میان، کتاب منتقلة الطالبیه ابن طباطبای علوی، بیشترین آگاهیها را به دست میدهد. اما به طور مشخص درباره مهاجرت سادات شام به ایران، شاید نتوان منبع خاصی را معرفی کرد که اطلاعات مربوط به این مسئله را به صورت متمرکز ارائه داده باشد.